آیا عباس امیرانتظام مامور سازمان سیا بود؟

محمد سهیمی - خبرنامه گویا
مهندس عباس امیر انتظام [متولد ۱۳۱۱] اولین زندانی سیاسی پس از انقلاب بود [البته اگر اعضای دولت محمد رضا شاه و برخی از افسران ارتش شاهنشاهی را که در زندان بودند زندانی سیاسی به حساب نیاوریم]. پس از تسخیر سفارت امریکا در تهران در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و بدست آوردن برخی از اسناد سفارت، ایشان در ۲۸ آذر ۱۳۵۸ به جرم جاسوسی برای سازمان سیا دستگیر شد. بعد از محاکمه اول به اعدام و بعد به حبس ابد محکوم شد. مهندس امیر انتظام متجاوز از ۳۰ سال از عمر خودرا در زندان گذرانده است، و به راستی به ایشان ظلم بزرگی شده است.
 
ولی آیا براستی مهندس امیر انتظام برای امریکا و سازمان سیا جاسوسی میکرد؟ نگارنده اسنادی را که "دانشجویان خط امام" ادعا میکردند دال بر این امر بود را ندیده است، و تا جایی که نگارنده آگاه است این اسناد هیچگاه دستکم بطور کامل منتشر نشدند. مهندس امیر انتظام همچنین از یاران نزدیک زنده یاد مهندس مهدی بازرگان بودند، و مهندس بازرگان تا پایان عمر پربار خود نگران مهندس امیر انتظام بودند، و آرزوی آزادی ایشان را داشتند. مصاحبه اخیر مهندس امیر انتظام نگارنده را بسیار متأثر نمود. چون ظلمی که به ایشان در زندان شده بود، حتی اگر ایشان براستی گناهکار هم بودند، بسیار غیر انسانی بود.
 
هدف این مقاله در اختیار عموم قرار دادن اطلاعات جدیدی در باره مهندس امیر انتظام است که نگارنده بعد از مطالعه یک کتاب بسیار خواندنی و مهم درباره خاورمیانه‌ بدست آورد. نگارنده هیچ گونه ادعایی درباره صحت کامل این اطلاعات ندارد، ولی امیدوار است که با انتشار این اطلاعات قدری نور بر تاریکی اتهامات وارده به مهندس امیر انتظام بتابد. اگر این اطلاعات درست باشد، به گمان نگارنده شاهدی قوی برای اثبات بی گناهی ایشان است، اگرچه شاید برخی آنرا اثبات صد در صدی بیگناهی ایشان تلقی نکنند. در عین حال، نویسند کتاب، آقای کای برد، روزنامه نگار معتبر آمریکایی هستند که برنده جایزه پولیتزر، مهمترین جایزه روزنامه نگاری نیز شده اند، و این موضوع بر اعتبار اطلاعات کتاب. می افزاید.
 
کتابی که نگارنده مطالعه کرد کتاب "جاسوس خوب" نام دارد که شرح زندگی‌ آقای رابرت ایمز، مامور سازمان سیا میباشد. آقای ایمز، و هفت مامور دیگر سازمان سیا، در حمله انتحاری به سفارت آمریکا در بیروت در ۱۸ آوریل ۱۹۸۳ کشته شدند. در آن حمله تروریستی ۶۳ نفر، از جمله ۱۷ امریکأیی کشته شدند. دولت آمریکا معتقد است که عملیات انتحاری را کسانی انجام دادند که دو سال بعد حزب‌الله لبنان را تاسیس کردند. عماد مغنیه، شیعه لبنانی، که در آن زمان ۲۰ ساله بود، احتمالا در طراحی‌ عملیات شرکت داشت. علی‌ اکبر محتشمی پور، سفیر وقت ایران در سوریه، متهم به شرکت در آن عملیات است. ولی‌ حال روشن شده است که مغز متفکر عملیات احتمالا سرتیپ علیرضا عسگری، افسر سپاه بود. ایشان سال‌ها در لبنان بودند و در زمان دولت آقای محمد خاتمی برای چندی معاون وزیر دفاع بودند، ولی‌ در سال ۲۰۰۷ در ترکیه به غرب پناه بردند. بدلیل اطلاعات بسیار زیاد ایشان، هم در باره فعالیت‌های سپاه و هم ظاهراً در باره برنامه هسته‌ای ایران، آمریکا به ایشان پناهندگی سیاسی داد، و ایشان در حال حاضر در آمریکا تحت نام و احتمالا چهره دیگری زندگی‌ میکنند. کتاب "جاسوس خوب" خشم بسیاری از ماموران قدیمی‌ سازمان سیا در باره این موضوع را توصیف می‌کند.
 
اطلاعات کتاب درباره مهندس امیر انتظام و سازمان سیا
 
در چند سال پایانی رژیم محمد رضا شاه جورج کیو معاون رییس ایستگاه سازمان سیا در تهران بود. او در تابستان ۱۳۳۲ در زمان کودتای ۲۸ مرداد نیز به عنوان ما؛مور سازمان سیا [ولی با پوشش دیپلماتیک] در سفارت امریکا در تهران کار میکرد. کیو که کارشناس مسائل خاور میانه نیز بود که در دانشگاه پرینستون امریکا تحصیل کرده بود، در زمان انقلاب به امریکا بازگشته بود. ایشان در ماجرای ایران--کنترا نیز شرکت داشت، و رمان ایشان، "اکتبر ۱۹۸۰،" در حقیقت شرح معامله پنهانی جمهوری اسلامی با تیم آقای راناالد ریگان در پاییز ۱۳۵۹ است، زمانی که آقای ریگان نامزد جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری امریکا بود، و بر طبق ان معامله گروگان های امریکا در روز آغاز ریاست جمهوری آقای ریگان در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ آزاد شدند.
 
در صفحات ۲۲۴ تا ۲۳۰ کتاب "جاسوس خوب" چنین آمده است:
 
"در ان تابستان [تابستان ۱۳۵۸] وزارت خارجه امریکا تلاش میکرد کانالی را برای ارتباط با رژیم جدید باز کند. نخست وزیر [مرحوم مهندس] بازرگان همکار نزدیک خود، عباس امیر انتظام معاون نخست وزیر [و سخنگوی دولت] را به عنوان رابط بین دولت و سفارت امریکا [در تهران] منصوب کرده بود. بازرگان خواهان روابط بهتری با امریکا بود، و با اجازه مستقیم او امیر انتظام با مقامات سفارت امریکا در تهران ملاقات مینمود. امیر انتظام یک مهندس و بازرگان ۴۶ ساله بود که در امریکا [ در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، پس از فارغ التحصیل شدن از دانشکده فنی دانشگاه تهران] تحصیل کرده و کار کرده بود. او در دوران جوانی، پس از کودتای [سازمان سیا] در ۱۹۵۳، به عنوان یکی از نمایندگان دانشجویان نامه اعتراضی را به سفارت امریکا در تهران تسلیم کرده بود. او یک ایرانی میهندوست و ناراضی [سیاسی]، و عضو قدیمی نهضت مقاومت ملی بود که ضد محمد رضا شاه بود، و از رهبری خمینی در انقلاب حمایت کرده بود.
 
جورج کیو بطور تصادفی امیر انتظام را میشناخت. در اواخر دهه ۱۹۵۰ کیو در سفارت امریکا در تهران بود و امیر انتظام را [به دلیل تحویل نامه به سفارت] میشناخت و با او درباره نظرات دانشجویان درباره رژیم پهلوی صحبت کرده و با او همدردی کرده بود. کیو نه قصد جذب امیر انتظام برای کار با سازمان سیا را داشت [در ان زمان، در اواخر دهه ۱۳۳۰، مهندس امیر انتظام بسیار جوان بود و شغلی در دولت نداشت که بتواند اطلاعتی در اختیار سازمان سیا قرار دهد]، و نه امیر انتظام مامور و حقوق بگیرسیا بود، فقط کیو با امیر انتظام صحبت کرده بود. ولی بدون اینکه [روح مهندس] امیر انتظام [هم] خبر داشته باشد، کیو [پس از صحبت های خود با امیر انتظام] به نام او یک کد رمزی داده بود [و از او در گزارش ان زمان خود با ان کد یاد کرده بود]. ان کد SDPLOD/I بود. این کد [۲۰ سال بعد] زندگی امیر انتظام را نابود کرده و او را تبدیل به اولین و قدیمی ترین زندانی سیاسی [بعد از انقلاب] کرد.
 
در تابستان ۱۳۵۸ مهندس امیر انتظام سفیر ایران در کشور های اسکاندیناوی بود. وزارت خارجه امریکا که از سابقه آشنایی کیو با آقای امیر انتظام آگاه بود، به او پیشنهاد نمود که با کیو در استکهلم ملاقات کند. مهندس امیر انتظام کیو را به جا آورد، و با ملاقات موافقت کرد. این ملاقات در روزهای ۵ و ۶ ماه اوت ۱۹۷۹ [۱۴ و ۱۵ مرداد ۱۳۵۸] در آنجا صورت گرفت. کیو به او گفت که دولت امریکا مایل است که روابط دوستانه با تهران داشته باشد، و برای این منظور پیشنهاد نمود که یک سری ملاقات ها [در تهران] صورت گیرد که در ان [مقامات سفارت] به مقامات دولت ایران درباره مسائل مختلف اطلاعاتی [درباره شرایط منطقه، بخصوص عراق] که برای دولت جدید مهم خواهند بود، اطلاع رسانی کند. امیر انتظام موافقت نمود، و اولین ملاقات در تهران در اواخر ماه اوت برگزار شد.
 
آقای رابرت ایمز [همان مامور سازمان سیا که در بالا بدان اشاره شد] در روز ۲۱ ماه اوت ۱۹۷۹[۳۰ مرداد ۱۳۵۸] با پرواز ۱۶۸ شرکت ایر فرانس وارد تهران شد. او با پاسپورت دیپلماتیک و با نام خود مسافرت میکرد، ولی در تلگرام هایی که سازمان سیا از تهران میفرستاد از او با نام سازمانی او، یعنی اورین و. بیدنکاف یاد میشد. در ۲۲ اوت اولین ملاقات صورت گرفت. در ان ملاقات آقایان ایمز، بروس لینگن، دیپلمات ارشد امریکا در تهران، و ویکتور تامست، مقام امور سیاسی سفارت حضور داشتند. از طرف ایران نخست وزیر [مرحوم مهندس] بازرگان، وزیر امورخارجه [مرحوم دکتر] ابراهیم یزدی، و [مهندس] امیر انتظام شرکت کردند. هدف آقای ایمز این بود که [با دادن اطلاعات خوب] ایران را علاقمند به شرکت در ملاقات های بعدی کند. در این هدف او [ایمز] موفق شد. ملاقاتی که قرار بود یک ساعت طول بکشد، دو ساعت طول کشید. ایمز همه اطلاعات را نداد، ولی خلاصه ای از اطلاعاتی را که واشینگتن درباره تحولات خاورمیانه داشت عرضه کرد. [مهندس] امیر انتظام درخواست کرده بود که امریکااطلاعاتی درباره تهدید خارجی بر ضد ایران در اختیار دولت قرار دهد، و ایمز درباره عراق، افغانستان، و شوروی صحبت کرد......... در پایان ملاقات [مهندس] امیر انتظام که در کنار [مرحوم مهندس] بازرگان نشسته بود [به ایمز] گفت، "ما امیدواریم که سازمان شما [سیا] روابط [کاری] خودرا با [سازمان ضد جاسوسی] ما گسترش دهد، همانطور که دولت های ما از طریق آقای لینگن و دکتر یزدی در حال بهبود روابط دو کشور هستند." ایمز هویت سازمانی خودرا فاش نکرده بود، ولی در ان اتاق همه میدانستند که او برای سازمان سیا کار میکند. [مرحوم مهندس] بازرگان نیز گفت که او امیدوار است که "چنین ملاقاتی هر دو ماه یکبار صورت گیرد." [مهندس] امیر انتظام به کیو گفت که ان ملاقات "شروع خوبی بود."
 
شش هفته بعد، در اکتبر ۱۹۷۹، جورج کیو، با نام "جورج آدلسیک" به تهران بازگشت و اطلاعات مهم نظامی را در اختیار [مرحوم دکتر] یزدی و [مهندس] امیرانتظام قرار داد. در طول تابستان ۱۳۵۸ کارشناسان امریکا معتقد بودند که عراق ممکن است به ایران حمله کند. در ملاقات ماه اوت ایمز چنین چیزی را ذکر نکرد، ولی جورج کیو به [مرحوم دکتر یزدی و مهندس امیر انتظام] گفت که عراق در حال نقل و انتقال نیروهای برتر نظامی خود میباشد، و در حال آماده شدن برای یک هجوم نظامی کامل به ایران است.........
 
علاوه بر بهبود رابطه خود با ایران، آمریکایی ها انگیزه دیگری نیز داشتند. سازمان سیا میخواست دولت موقت [ایران] را متقاعد کند که دو ایستگاه الکترونیک اطلاعاتی در ایران را دوباره فعال کند [این دو ایستگاه شوروی و عراق را شنود میکردند]. [در مورد عراق] سه هواپیمای C-130 در امتداد مرز پرواز میکردند و اطلاعات را به ایستگاه در مرز میفرستادند. این هواپیما ها همچنین قادر بودند عکس های هوایی از داخل عراق تا ۷۰ مایل از مرز بگیرند. در آشوب انقلاب این ایستگاه دیگر کار نمیکرد، و [مرحوم مهندس] بازرگان، [مرحوم دکتر] یزدی و [مهندس] امیر انتظام نیز از آنها اطلاعی نداشتند. ایستگاه دیگر از شوروی اطلاعات جمع آوری مینمود.
 
در ۱۵ اکتبر ۱۹۷۹ جورج کیو در تهران با تیم دولت ایران ملاقات نمود، و به آنها صریحا گفت که عراق قصد حمله به ایران را دارد. ایرانیها جا خوردند. وزیر خارجه [مرحوم دکتر] یزدی گفت، "آنها [عراقی ها] جرات نمیکنند." سه روز بعد در ملاقات دیگری با [مرحوم دکتر] یزدی کیو به او گفت که اگر هشدار او را درباره عراق باور ندارد، میتوان ایستگاه اطلاعاتی را دوباره فعال نمود تا ایشان با چشم خود ان اطلاعات را ببیند. [مرحوم مهندس] بازرگان و [مرحوم دکتر] یزدی متقاعد شدند، چون امریکا حاضر بود اطلاعات جاسوسی محرمانه را در اختیار ایران قرار دهد. جورج کیو به واشینگتن بازگشت و گزارشی به آدمیرال استنسفیلد ترنر، مدیر وقت سازمان سیا داد."
 
آنچه که گذشت تمامی اطلاعاتی بود که کتاب درباره ملاقات های مهندس امیر انتظام با مقامات سفارت امریکا و سازمان سیا داشت. بعد از ان دیگر ارتباطی وجود نداشت. شاه وارد امریکا شد؛ مرحوم مهندس بازرگان، به همراه مرحوم دکتر یزدی، و مرحوم دکتر مصطفی چمران وزیر وقت دفاع، در الجزائر با زبیگنیو برززینسکی، مشاور امور امنیت ملی پرزیدنت جیمی کارتر ملاقات نمودند، و یک هفته بعد سفارت امریکا در تهران اشغال شد. مدت کوتاهی بعد از اشغال سفارت مهندس امیر انتظام دستگیر شد.
 
همانطور که خوانندگان گرامی نیز میبینند، ارتباط و ملاقات مهندس امیر انتظام با جورج کیو و رابرت ایمز با اجازه مرحوم مهندس بازرگان، و اغلب در حضور ایشان بود. در اسنادی که در سفارت امریکا پیدا شد، هیچگونه سندی درباره ملاقاتی محرمانه [بدون اطلاع دولت] با جورج کیو و یا رابرت ایمز وجود نداشت. مهمترین "مدرک" بر ضد مهندس امیر انتظام که "دانشجویان خط امام" داشتند این بود که آقای بروس لینگن، دیپلمات ارشد امریکا در تهران، در مکاتبه رسمی خود با مهندس امیر انتظام ایشان را "آقای امیر انتظام عزیز" خطاب کرده بود، که این رسم تمامی نامه های رسمی در غرب است. برای نگارنده عجیب است که، به عنوان مثال، "خواهر مری" و یا همان خانم دکتر معصومه ابتکار کنونی که در امریکا تحصیل کرده بود و سخنگوی ان دانشجویان بود، میبایست اینرا بداند و مانع از استفاده از ان بر علیه مهندس امیر انتظام شود.
 
ان اسناد سبب شد که دو نفر دیگر اعدام شوند. یکی از آنها آقای سیمون فرزامی سردبیر ۷۰ ساله یک روزنامه به زبان فرانسه در تهران بود که در آذر ماه ۱۳۵۹ در تهران اعدام شد. کد سازمان سیا برای ایشان SDTRAMP/I بود. دیگری، آقای خسرو قشقایی بود با کد سازمانی SDROTTER/4 که در۱۰ مهر ۱۳۶۱ اعدام شد. پیش بینی جورج کیو درباره احتمال حمله عراق به ایران درست بود. ۱۰ ماه بعد از ان پیش بینی ارتش صدام حسین به ایران هجوم برد. در حقیقت "دانشجویان خط امام" با گرفتن سفارت امریکا در تهران نه تنها به روابط دیپلماتیک تهران و واشینگتن پایان دادند؛ نه تنها موجب استعفای دولت مرحوم مهندس بازرگان و یاران شدند که موجب تسلط روحانیت بر کشور شد؛ نه تنها زندگی مهندس امیر انتظام را نابود کردند، بلکه به دلیل قطع روابط با امریکا هشدار های امریکا درباره عراق پایان یافت، که هیچ، امریکا به دلیل گرفتن سفارت خود در تهران عراق را تشویق به حمله به ایران نمود.
 
کلام پایانی
 
نگارنده امیدوار است با انتشار این اطلاعات به زبان فارسی تا حد زیادی جوانب تاریک علل دستگیری و محکومیت مهندس عباس امیر انتظام روشن شود. ایشان که حال ۸۵ ساله هستند همیشه بر بیگناهی خود تاکید داشته اند، و به گمان نگارنده اطلاعات بالا اینرا تائید میکند.
+26
رأی دهید
-2

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۴۵
    تو خوبی بابا - ویاندن، بلژیک

    عباس امیر انتظام نیز یک قربانی دیگر این رژیم است. این بدبختها در اصل قربانی خوشباوریها و ساده لوحیهای خود شدند. خمینی و این زولوبیاهای مثلا روشنفکر، همه و همه فکر میکردند که مملکت داری یعنی گاوداری! ایران را غولهای ریشه دار سیاسی بنا کرده و مدیریت میکردند. دکتر شاپور راسخ پایه سازمان و تشکیلاتی عظیم چون بودجه و برنامه را گذاشت. فرخ رو پارسا نظام آموزش و پرورش ایران را دگرگون کرد. غولی چون اردشیر زاهدی که در میان ستاره های هالیوودی دوست دختر داشت و با الیزابت تایلور دست در دست بود سیاست خارجی ایران را میچرخاند. امیر عباس هویدا و مانورهای بینظیر سیاسی اش برای ایران مرتب در صحنه جهانی جا باز میکرد. چنین کسانی صحنه سیاسی ایران را میگرداندند. زولوبیاها و آخوندها و حتی خود ملت با کوری مطلق و توسل به اهرم ترسهای مذهبی و خرافی تصور کردند که بعله! شاه میرود و اسلام حکومت عدل علی را برقرار میکند!! کدام علی؟! کدام قلی؟! کدام اسلام و کشک و پشم؟! اینچنین شد که بعله! ملاحظه میفرمائید که؟! اینچنین شد!
    9
    47
    دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷ - ۰۶:۴۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۲
    Dr.Alex - واشینگتون، ایالات متحده امریکا

    هر چه که بود، نظامی به سیاهی نظام داعشی شما در تاریخ ایران وجود نداشته است!
    1
    39
    دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷ - ۰۷:۱۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.