این یادداشت ورزشی را احسان محمدی نوشته و عصر ایران آن را منتشر کرده است… درباره مردی است که با شکست استقلال انگار تولدی دوباره پیدا کرده است:
گیلم بالاگه نویسنده کتاب «پیروزی به عبارت دیگر؛ پپ گواردیولا» می نویسد پپ وقتی به بارسلونا آمد مهمترین کاری که کرد این بود: باشگاه را به خودش شبیه کند. آرام، فروتن، حریص و بدون نوسان. این انقلاب البته ساده نبود. کنار گذاشتن ستاره بی نظیر اما بی نظمی مثل رونالدینیو یا فروش اتوئو که هنوز یک ماشین گلزنی به شمار می رفت تصمیمات کوچکی نبودند.
زلاتان ابراهیموویچ در کتاب خاطراتش با لحنی تحقیرآمیز بازیکنانی مثل مسی، اینیستا و ژاوی را «بچه مدرسه ای های حرف گوش کن» خطاب می کند که مطلقاً گوش به فرمان گواردیولا بودند. ایبرا که خشمش را از گواردیولا پنهان نمی کند می گوید حتی بازیکنی مثل تیری آنری که یک ستاره بزرگ و فاتح جام جهانی و یورو بود هم به یک حرف گوش کن تبدیل شده بود.
این البته فقط گواردیولا نیست که این شیوه را به کار می برد. ژوزه مورینیو هم در پورتو، چلسی و اینترمیلان این کار را انجام داد. او تیم هایی را با بازیکنان متوسط می ساخت که با تانک هم نمی شد الماس دفاعی شان را شکست. گاهی به نظر می رسید در زمین ۱۱ مورینیو بازی می کنند!
در فوتبال ایران کمتر مربی را می توان مثال زد که توانسته باشد خون خودش را در رگ های تیم تزریق کند. هرگاه این اتفاق افتاده آن تیم نتیجه گرفته است. این تحمیل گاه با هوشمندی و همدلی صورت گرفته ( مثل پاس قهرمان لیگ برتر تحت نظارت مجید جلالی)، با تحکم و زیرکی خاص علی پروین، با هیجان بخشی به سبک افشین قطبی یا تاثیرگذاری فردی به شیوه حسین فرکی. اما از آنجاییکه مدت حضور مربیان در ایران روی نیمکت ها بسیار کوتاه است برخی همان شیوه شلاقی یا تزریق منابع مالی را توصیه می کنند که البته اثرگذاری اش کوتاه است.
امیر قلعه نویی نمونه استثنایی در فوتبال ایران است. بعید است کسی او را با «سیاوش» – قهرمان اساطیری ایرانیان- قیاس کند که از آتش جان سالم به در برد. نه «یوسف» است که گرد به دامانش ننشیند و نه خود ابایی دارد از اینکه بگوید پول چرب و شیرین میگیرد و نه تلاش می کند ادبیاتش را بر اساس مُد روز تغییر دهد. اما چطور می تواند این همه از چالش ها گذر کند؟
در ده سال گذشته هیچ مربی یی همپای او پرحاشیه زندگی نکرده است. حتی «ف. ک» های مشهور هم تا این اندازه رخت چرکهایشان را در کوچه نشُستهاند. اتهامهای سهمناکی از تبانی با بازیکنان حریف و بد زبانی تا دستکاری در مبلغ قرارداد، از ادبیات نه چندان اتوکشیده تا ایستادن با لنگ درِ حمام و چشم به راه سیاسیون، از تلخی و درشتی با داورها و مربیان تا دور زدن قانون و … هر یک از این اتهامها برای نابود کردن یک نفر کافی است اما امیر قلعه نوئی انگار پوست کروکودیل بر تن کرده است. خود البته بر این باور است که «اون بالائی» که «جای حق نشسته» هوایش را دارد. اما نکته ساده است؛ حتی اگر از او خوش تان نیاید نمی توانید انکارش کنید.
ذوب آهن تحت هدایت او به تیم خطرناکی تبدیل شده است. آنها در خانه ۲-۱ استقلال را شکست دادند. استقلالی که تلاش می کند شبیه شفر شود؛ نظم پذیر، سختکوش، با اراده ای رسوخ ناپذیر و البته زیرک در استفاده از کوچکترین فرصت ها. اما برای اینکه پیکان ایرانی به بنز آلمانی شبیه شود، چند ماه کافی نیست. شاید استقلال واقعی را از فصل بعد ببینیم.
عرف است که می گویند نیمه دوم، نیمه مربیان است. در نیمه مربیان دیدار ذوب آهن- استقلال، کسی نمی داند که امیر قلعه نویی در رختکن چه جادویی کرد که شاگردانش مثل خودش شدند. جاه طلب، تشنه پیروزی تاآخرین ثانیه و بی رحم. او در آغاز نیمه دوم مرتضی تبریزی شانس اول گلزنی تیمش را بیرون کشید و حتی در دقیقه ۳۵ بازی دست به تعویض زد ( حدادی فر – ستاری). تعویضی که دلیل آن مصدومیت نبود و بدون توجه به جایگاه و نام بازیکن تنها به دلیل تاکتیکی صورت گرفت. نگاهی دوباره به بازی ذوب آهن در نیمه دوم شاید برای رفتارشناسی امیر قلعه نوئی کافی باشد. اینکه او می تواند تیم را به خودش شبیه کند.
در فصل ۸۶-۸۷ قلعه نویی بعد از اتمام برنامه سه ساله اش از استقلال جدا شد و برای فصل بعد با تیمی قرارداد نبست. تا اینکه اواسط فصل هدایت مس کرمان را بر عهده گرفت. او در دیدار برگشت لیگ هفتم موفق شد در کرمان، با یک گل در دقایق پایانی از سد استقلال تحت هدایت فیروز کریمی بگذرد. مشت های گره کرده قلعه نویی بعد از آن بازی هنوز در ذهن استقلالی ها باقی مانده است.
قلعه نویی در پیروزی با لباس ذوب آهن گرچه مشت هایش را گره نکرد اما نشان داد حتی اگر کسانی او را در دسته مربیان سنت گرا قرار بدهند هنوز می تواند با رفتار کاریزماتیک و هوش ذاتی اش برگ های تازه را برای غافلگیر کردن رقیبان رو کند. دیدار ذوب آهن – پرسپولیس از همین امروز تماشایی است. تقابل قلعه نوئی- برانکو جدال دو سرمربی است که تیم هایشان را به سبک گواردیولا به خودشان شبیه کرده اند.