با گذشت ۱۰ ماه از جنایت هولناک مردی که خانواده زن مورد علاقهاش را در اهواز به گلوله بسته بود، تحقیقات پلیس برای دستگیری او ادامه دارد.
در این حادثه، مردی سالخورده و نوهاش به قتل رسیدند و زن جوان تا یک قدمی مرگ رفت.چند روز مانده به پایان سالگذشته و درست در شب چهارشنبهسوری که فضای همه شهرها پر از صدای ترقه بود، مردی که از ماهها قبلتر قصد ازدواج با زنی جوان را داشت اما از او و خانوادهاش جواب رد گرفته بود، برای اجرای نقشه شومی که در سر داشت راهی خانه آنها شد؛ خانهای 2طبقه در محله پادادشهر اهواز که زن جوان و پسرش در طبقه دوم و پدر و مادر سالخورده او در طبقه اول آن زندگی میکردند.
مرد مدتها بود که زن جوان و پدرش را تهدید میکرد؛ چرا که آنها حاضر نبودند تن به این وصلت دهند. آن شب اما مرد جوان یکقبضه کلت کمری بههمراه داشت و آمده بود تا کینهای را که از این خانواده به دل گرفته بود، تلافی کند.
زن جوان در گفتوگو با همشهری میگوید: «من چند سال پیش بهدلیل اختلافاتی که با شوهرم داشتم از او جدا شدم و پس از آن همراه پسرم در خانه پدرم زندگی میکردیم. مدتها از این ماجرا گذشته بود که مرد جوانی نزد پدرم رفت و مرا از او خواستگاری کرد. اما هم پدرم و هم خودم به او جواب منفی دادیم و با این حال او دستبردار نبود و حتی تلاش میکرد با تهدید مرا مجبور به این ازدواج کند.»
او ادامه میدهد: «شب حادثه من و پسرم- امیررضا - در طبقه بالا در خواب بودیم و پدرم و مادرم در طبقه پایین. پیش از اینکه بخوابم از پنجره نگاهی به کوچه انداختم و یک خودروی پژو را دیدم که نزدیک خانه ما توقف کرده بود. چهره راننده معلوم نبود اما رفتارش مشکوک بود. آن شب در ورودی را قفل کردم و همراه پسرم خوابیدیم.
ساعت از نیمهشب گذشته بود که متوجه صدایی شدم و از خواب پریدم. فردی پشت در بود و تلاش میکرد در را باز کند. وحشتزده به سمت پنجره رفتم و با فریاد پدرم را صدا زدم. پدرم بالا آمد و شنیدم که اسم «بهمن» را صدا زد و آنموقع بود که فهمیدم همان خواستگار سمج است که برای عملی کردن تهدیدهایش آمده است.
آنها با هم درگیر شدند و یک لحظه صدای شلیک گلوله شنیدم و بعد صدای پدرم را که «آخ» بلندی گفت و ساکت شد. وحشت کرده بودم. به طرف اتاقی که پسر 7سالهام خوابیده بود دویدم. او بیدار شده بود از ترس میلرزید. بهمن(قاتل) این بار از پشت در شلیک کرد. شیشه در شکست و آنجا بود که یادم آدم کلید پشت در است. به طرف در دویدم تا کلید را بردارم که او گلوله دیگری شلیک کرد و به پایم خورد. درد شدیدی احساس کردم. او دستش را از لای شیشه شکسته در داخل کرد و کلید را چرخاند و در را باز کرد. دیدم که چاقویی در دست دارد و با آن به جانم افتاد.»
مرد جنایتکار چند ضربه پشت سر هم به بدن مادر امیررضا وارد کرد؛ ضرباتی که باعث آسیب شدید به نای و شاهرگش شد. زن روی زمین افتاد و درحالیکه صورتش غرق خون بود، مرد جنایتکار را دید که به سمت اتاق رفت؛ «داخل اتاق یک یخچال بود که پس از ورود بهمن به داخل خانه پسرم خودش را پشت آن مخفی کرده بود. لحظاتی سکوت در خانه حکمفرما شده بود و پسرم از پشت یخچال بیرون آمد که سر و گوشی آب بدهد و آنجا بود که قاتل او را دید.
دستش را گرفت و او را بیرون کشید. پسرم کنار من افتاد و دستم را محکم گرفت. همه اینها را میدیدم اما هر چه تلاش میکردم حرف بزنم، نمیتوانستم. شنیدم که پسرم میگفت:«عمو تو را به خدا با من کار نداشته باش». اما آن مرد گلوله شلیک کرد که به پای پسرم خورد و او کمی آنطرفتر پرتاب شد. بعد هم گلوله دیگری شلیک کرد که به سر امیررضا خورد و با عجله از خانه فرار کرد.»
پس از این ماجرا، همسایهها که با شنیدن فریادهای مادر خانواده در جریان قرار گرفته بودند، پلیس را خبر کردند. تیمی از مأموران راهی آنجا شدند. زن جوان هنوز نفس میکشید اما پسر و پدرش جانشان را از دست داده بودند. او به بیمارستان منتقل شد اما بهدلیل شدت جراحات به کما رفت؛ «21روز در کما بودم و وقتی بههوش آمدم، حتی پزشکان هم از زندهماندنم متعجب بودند و میگفتند که معجزه شده است.
تا مدتها از مرگ پسرم و پدرم خبر نداشتم. هر بار سراغشان را میگرفتم، چیز دیگری میگفتند تا اینکه متوجه حقیقت شدم و دنیا روی سرم آوار شد. حالا حدود 10ماه از آن ماجرا میگذرد و من بهخاطر آسیبهایی که دیدهام بهسختی میتوانم راه بروم و هنوز قرص اعصاب مصرف میکنم اما با جدیت پیگیر پرونده هستم تا هر چه زودتر قاتل دستگیر شود و به سزای عملش برسد.
به گزارش همشهری، با اینکه پلیس تحقیقات گستردهای برای دستگیری قاتل آغاز کرده اما هنوز تحقیقات به نتیجهای نرسیده است و این در حالی است که بازمانده حادثه با راهاندازی صفحهای در شبکههای اجتماعی از کسانی که قاتل را میشناسند و از مخفیگاهش خبر دارند میخواهد که به پلیس در دستگیری او کمک کنند.