سهیل که عاشق کتاب و کتابخوانی بود، هرگز تصورش را هم نمیکرد که خرید یک کتاب ساده پای او را به دادگاه خانواده باز کند.
دعوا و جنجال در زندگی این زوج از زمانی کلید خورد که سهیل، با ذوق و شوق کتاب مورد علاقهاش را خرید و به خانه آورد. بعد از آن فریادها شروع و در نهایت زندگی 15 ماهه این زوج به دادگاه خانواده کشیده شد.
زن جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره زندگیاش گفت: از وقتی ازدواج کرده ام زندگی آرامی نداشتم. روزی که با سهیل آشنا شدم او گفت که عاشق کتاب و کتابخوانی است. به همین خاطر به او علاقهمند شدم و به خواستگاریاش جواب مثبت دادم. تصور میکردم سهیل مرد دانا و عاقلی باشد. ولی از چند وقت بعد از آغاز زندگی مشترکمان فهمیدم که اشتباه میکردم و سهیل اصلا آن مردی نبود که تصور میکردم. علاقه او به کتاب و کتاب خواندن افراطی است. گاهی چند شبانهروز نمیخوابد و کتاب میخواند. شاید باور نکنید، اما یکی دو بار بهخاطر کتابخوانیهای بیش از حدش حالش بد و در بیمارستان بستری شد. با این حال سعی میکردم تحمل کنم. تا اینکه چند شب پیش سهیل به خانه آمد و متوجه شدم که یک کتاب بسیار گرانقمیت خریده است. او این کتاب را به قیمت بسیار بالایی خریده بود. در صورتیکه وضع مالی ما خیلی هم خوب نیست. برای همین بشدت عصبانی شدم. دیگر نتوانستم تحمل کنم. زندگی ما بهخاطر کتاب نابود شده بود. با این همه مشکلات مالی کلی پول برای خرید یک کتاب داده بود. آن هم وقتیکه خانهمان پر از کتاب است. دیگر نتوانستم تحمل کنم. واقعا عصبی شده بودم. این مرد بیمسئولیت نمیدانست که زندگی مشترک یعنی چه. برای همین بشدت با او دعوا کردم. ولی سهیل هم به جای اینکه حق را به من بدهد، داد و بیداد به راه انداخت و حتی به من توهین کرد و از من خواست که از خانه بیرون بروم. همان زمان بود که تصمیم گرفتم برای همیشه از این مرد بیخیال و بیمسئولیت جدا شوم.
در ادامه جلسه، مرد جوان نیز به قاضی گفت: آقای قاضی بهناز از روز اول میدانست من عاشق کتابم. اگر کتاب نخوانم مثل این میماند که نفس نکشم. خودش با این موضوع کنار آمده بود. من باید هر هفته کتاب بخرم و بخوانم. اتفاقا خودش هم کتاب خواندن را دوست دارد، اما شبی که با کتاب مورد علاقهام به خانه آمدم چنان جنجالی به راه انداخت که بشدت تعجب کردم. او فریاد میزد و نمیتوانستم ساکتش کنم. برای همین من هم که بشدت توی ذوقم خورده بود، عصبانی شدم و با او دعوا کردم. وقتی دیدم حاضر نیست ساکت شود و فقط فریاد میزند او را از خانه بیرون انداختم. بهناز فقط بهخاطر اینکه من عاشق کتاب بودم زندگیمان را به جهنم تبدیل کرد و در 15 ماهی که با هم زندگی میکردیم مرتب سرم غر میزد. برای همین من هم دیگر نمیخواهم در کنار او زندگی کنم.
در پایان قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از آنها خواست تا جلسه بعد با یک مشاوره خانواده درباره مشکلشان صحبت کنند.
با فکر ازدواج کنید
دکتر مهیار، روانشناس در این باره میگوید: زن و مرد باید بدانند ممکن است پس از ازدواج نتوانند برخی از رفتارهای طرف مقابل خود را عوض کنند. به همین دلیل آنها باید پیش از ازدواج تمام جوانب را بسنجند. برخی از زنان و مردان وقتی در زمان آشنایی عیب یا ایرادهایی از طرف مقابل خود میبینند، با این تصور که پس از ازدواج میتوانند این ایرادها را بر طرف کنند، سکوت میکنند و همین سکوت باعث میشود در زمان ازدواج و آغاز زندگی مشترک مشکلات و اختلافات زیادی بهوجود آید. ازدواج موفق به یک انتخاب صحیح و با تدبیر برمیگردد. اما برخی افراد بدون در نظر گرفتن این موضوع، در دوران آشنایی براحتی از برخی عیبها و ایرادهای طرف مقابل میگذرند. آنها هیجانی تصمیم میگیرند و پس از آغاز زندگی مشترک همان ایرادها به چشمشان میآید و شروع به اعتراض میکنند. اعتراضی که دیگر فایدهای ندارد و باعث ایجاد لج و لجبازی میشود. همین لج و لجبازیها هم به مرور زمان یک زندگی مشترک و حتی عاشقانه را از هم میپاشد. باید فکر کرد و اگر رفتاری از طرف مقابل غیرقابل تحمل بود، پیش از ازدواج آن را مطرح و درباره آن صحبت کرد.