مریم زنگنه تنها نجات یافته از گروه چهار نفره حادثه چال کندی دزفول که پس از گیر افتادن در گرداب این منطقه به همراه ۳ نفر از دوستانش جان سالم به در برد جزئیات این حادثه را تشریح کرد.
زنگنه یک شب تلخ را به تنهایی تا صبح به امید کمک روی صخره ای در این منطقه سپری کرد.
او در خصوص این حادثه می گوید: همیشه با همین تورگردشگری به گردش می رفتیم و تور بسیار خوبی بود و اطمینان کاملی نسبت به این تور گردشگری و حتی لیدر آن داشتیم چرا که او فردی با تجربه و با توانایی بالا بود.
وی ادامه داد: ساعت ۶ صبح پنجشنبه به همراه تعداد دیگری از گردشگران که اغلب خواهر و برادر، زن و شوهر و یا فامیل بودند به سمت محل مورد نظر حرکت کردیم.
وی گفت: لیدر به ما گفت به مدت پنج ساعت دره نوردی را در پیش داریم و فیلم هایی از تیوپ سواری روی گرداب های چال کندی را هم به ما نشان داد.
او بیان کرد: درهای که ما از آن عبور کردیم نامش دره ارواح بود این دره دیواره هایی بلند، فضایی تاریک و عرضی بسیار کم داشت به طوری که در عرض کم این دره فقط به اندازه یک نفر جا داشت برای همین مجبور بودیم پشت سر هم این مسیر را طی کنیم.
زنگنه توضیح داد: هیجان بسیاری برای دیدن دره و رسیدن به رودخانه داشتیم و در مسیر دره نیز پای یکی از دوستان پیچ خورد و با همان پای زخمی بقیه مسیر را به همراه ما ادامه داد.
وی گفت: بعد از گذشت هفت ساعت به دره ای رسیدیم که انتهای آن رودخانه بود، فضایی بسیار زیبا و مهیج داشت که لیدر تیوپها را برای ما باد و سپس از نظر ایمنی آنها را بررسی کرد و پس از آن با یک طناب آنها را به هم متصل کرد تا در رودخانه از هم جدا نشویم.
وی گفت: همچنین همه توصیه های ایمنی قبل از ورود به رودخانه را به ما ارائه کرد و به ما یاد داد که در گرداب چگونه خود را بالا بکشیم تا در آن فرو نرویم و پس از این توصیه ها به صورت قطاری و پشت سر هم وارد رودخانه خروشان شدیم.
این نجات یافته توضیح داد: هنگام ورود به رودخانه تعداد ما مجموعا ۱۹ نفر بود؛ وقتی وارد رودخانه شدیم هیجان بسیار زیادی داشت به اولین گرداب که رسیدیم لیدر با صدای بلند ما را راهنمایی میکرد تا اتفاقی نیفتد، به شکل یک دایره که از ۱۹ تیوپ تشکیل شده بود در گرداب دور هم میچرخیدیم و سپس از این گرداب به راحتی بیرون آمدیم.
وی یادآور شد: با چیزهایی که از افرادی که قبلا به این منطقه آمده بودند و داستانهایی که از آن ها شنیده بودیم هم دره ارواح و هم گردابهای چال کندی برای ما جذابیت بسیاری داشت و برای رسیدن به آن لحظه شماری میکردیم.
وی گفت: وقتی به گرداب دوم رسیدیم شدت آب زیاد شد و نتوانستیم از آن بیرون بیاییم و کنترل آن را از دست دادیم برخی در گرداب گیر افتاده بودند و برخی دیگر هنوز به گرداب وارد نشده بودند در این هنگام لیدر طنابی که با آن همه تیوپ ها به هم متصل بودند را پاره کرد.
زنگنه افزود: تقریبا پنج یا شش نفری در گرداب دوم گیر افتاده بودیم که لیدر سعی میکرد ما را از آن بیرون بکشد، گرداب ما را به پایین میکشید و تیوپ ها بجای نجات افراد آنان را تا آستانه خفه شدن پیش برد و برای همین لیدر فریاد میزد که از تیوپ ها خارج شوید و فقط با جلیقه نجات در درون آب قرار بگیرید.
او ادامه داد: در گرداب دوم از صخره های اطراف آن طنابهایی آویزان شده بود که گفته میشد پیش از این شهرداری منطقه آنها را به آنجا آویزان کرده تا کسانی که به آنجا می آیند از طنابها برای کنترل خود در گرداب استفاده کنند.
وی گفت: در گرداب مدام دور خود می چرخیدیم و سعی داشتیم طنابها را بگیریم و لیدر تمام تلاش خود را میکرد تا ما را از آن جا به سمت بالا بکشد و از طنابهای آنجا آویزان شویم اما شدت آب زیاد بود و ما را از نظر جسمی خسته کرده بود و نتوانستیم به آن طنابها برسیم.
وی گفت: لیدر تور پس از تلاش های بسیار مرا از گرداب بیرون آورد و سپس یکی دیگر از همسفران به نام امیری را از گرداب بیرون کشید و پس از آن تلاش می کرد دو نفر دیگر از همسفران به نامهای پیرمحمدی و غلام نژاد را نجات بدهد و نگذارد زیر آب بمانند.
زنگنه اظهار کرد: من تقریبا پس از این که از گرداب بیرون آمدم و چشم باز کردم خود را وسط رودخانه دیدم دچار تنگی نفس شدم و مدام چشمم به رودخانه بود و دنبال همسفرهایم میگشتم ولی هیچ کدام را نمیدیدم فقط امیری را آخرین بار مشاهده کردم که از گرداب نجات پیدا کرده بود.
وی بیان کرد: سعی کردم با شنا کردن خودم را به ساحل برسانم، وقتی به ساحل رسیدم از یک صخره بالا رفتم و از گرداب و آب رودخانه نجات یافتم.
وی گفت: هنوز هوا تاریک نشده بود و صخره ها داغ بودند، سرمای آب بدنم را بی حس کرده بود اما کم کم حالم خوبتر شد و به نظر میرسید ساعت هنوز حوالی پنج یا شش بعد ازظهر باشد.
زنگنه گفت: صدای خروش رودخانه آن قدر زیاد بود که نمیگذاشت صدای اطراف را بشنوم و تنها فریاد می زدم و تقاضای کمک می کردم.
وی گفت: هوا تاریک شد، هیچ کس هنوز صدای من را نشنیده بود، از هم سفرهایم هم هیچ اطلاعی نداشتم و نمیدانستم کدامشان جان سالم از این حادثه به در برده است شب بسیار تلخی را پشت سر گذاشتم اما تلاش میکردم خوابم نبرد تا بتوانم خودم را نجات بدهم.
زنگنه گفت: وقتی هوا روشن شد و حوالی صبح بالگردی که برای بررسی منطقه آمده بود را مشاهده کردم تمام سعی خود را می کردم تا مرا ببیند.
وی گفت: حوالی ساعت یازده صبح پس از تکان دادن دستم مرا دیدند ابتدا طنابی برای من به پایین فرستاند اما به خاطر وضعیت منطقه طناب به من نرسید .
وی گفت: پس از آن نیروهای امدادی به وسیله جت اسکی به محل استقرار من آمدند و نجاتم دادند که تلاش های شهرداری، هلال احمر و آتشنشانی قابل تقدیر است چراکه از جان خودشان برای نجاتم مایه گذاشتند.