پسر شیشه‌ای، شیشه عمر مادر را شکست

شهرام 40 ساله به اتهام قتل مادرش بازداشت شده و می‌گوید اعتیاد به شیشه زندگی‌اش را نابود کرده و عامل اصلی قتل مادرش بوده است. در زندگی همه چیز را از دست داده و به قول خودش دیگر به آخر خط رسیده است.
 
شهرام در گفت‌وگو با تپش به تشریح جنایت خود پرداخت.
 ازدواج کرده‌ای؟  نه.
 چرا؟ فردی که معتاد است، آن هم شیشه‌ای آهی در بساط ندارد که با ناله سودا کند. کارم را که نجاری بود به خاطر همین اعتیاد از دست دادم. چطور می‌توانم به ازدواج فکر کنم.
از کارت اخراج شدی؟  بله. کارفرمایم زمانی که متوجه اعتیادم شد، مرا اخراج کرد تا در محل کارش دزدی نکنم.
 بعد چه کردی؟ چند جا کارهای مختلف انجام دادم از سرایداری و نظافت گرفته تا کارهای دفتری. بعد از مدتی که کارفرماهایم می‌فهمیدند معتادم، نمی‌توانستند به من اعتماد کنند و اخراجم می‌کردند. همه کار کردم، اما به خاطر اعتیادم مدام عذرم را در کار می‌خواستند. از یک سال پیش که به طور کامل بیکار شدم، هزینه زندگی و اعتیادم را به زور از خانواده‌ام می‌گرفتم.
 در این مدت تصمیم به ترک اعتیاد نگرفتی؟ چند بار به کمپ رفتم، اما زمانی که بیرون آمدم دوباره گرفتار شدم. انگار زمانی که اعتیاد در دل و جانت رخنه کرده باشد دیگر نمی‌توانی از آن جدا شوی. اعتیاد و مواد هر لحظه تو را در خود ذوب می‌کند.
با مادرت درگیری داشتی؟ خیلی. این اواخر بیشتر شده بود. او خودش بیمار بود. من هم معتاد و سر بار مادرم. خیلی تلاش کرد تا اعتیادم را ترک کنم که نشد. شب‌ها گریه می‌کرد که چرا باید سرنوشتش پسری معتاد باشد. چرا نمی‌تواند به خاطر من یک روز خوش درزندگی داشته باشد.
 او را کتک هم زدی؟ خیلی. هر بار که به زور از او پول می‌خواستم تا مواد بخرم و او پول نمی‌داد و خماری بر من فشار می‌آورد، نمی‌توانستم تحمل کنم و به جان مادرم می‌افتادم. او را کتک می‌زدم که صدای فریادهایش را همسایه‌ها می‌شنیدند. زمانی که آنها برای نجات مادرم مقابل در آپارتمان ما می‌آمدند داد و فریاد راه می‌انداختم و اجازه نمی‌دادم وارد شوند. اما بعد از این‌که خانه را ترک می‌کردم مادرم در را به روی همسایه‌ها باز می‌کرد تا آنها او را برای درمان به درمانگاه ببرند.
در مرکز روانی هم بستری بودی؟ بله. مصرف مواد علاوه بر این‌که بر جسمم آسیب زده بود، روحم را هم گرفتار کرده بود. توهم ناشی از شیشه باعث شده بود حتی به جان مادرم سوء قصد کنم که موفق نشدم. روح و روانم به هم ریخته بود. همه وسایل خانه را می‌شکستم و به‌هم می‌ریختم. صداهایی به من می‌گفت که باید همه افرادی را که در اطرافت هستند از بین ببری. اگر آنها را نکشی، جان خودت را می‌گیریم. روح و روانم به هم ریخته بود. سرانجام خانواده‌ام از ترس جانشان مرا در مرکز روانی بستری کردند.
بعد چه شد؟ مدتی که در آنجا بستری بودم، حالم کمی بهتر شد چون از مواد شیشه و دوستان معتادم دور بودم. بعد از پنج ماه بستری بودن در بیمارستان روانی، زمانی که مرخص شده و به خانه بازگشتم، دوباره هوس مصرف موادمخدر به جانم افتاد و دوباره مصرف شیشه را شروع کردم. دوباره آزار و اذیت‌های خانواده بویژه مادر 70 ساله‌ام آغاز شد. او بیمار بود و من هر روز با کارهایم و اعتیادم عذابش می‌دادم.
چرا اعتیادت را ترک نکردی؟ چند بار خواستم ترک کنم اما نشد. هر بار انگار وسوسه مصرف دوباره شیشه مانع از این می‌شد که در تصمیمی که برای ترک آن گرفته‌ام استوار بمانم.
از روز جنایت بگو. عصر آن روز به زور از مادرم پول گرفته و با آن شیشه خریدم و برای مصرف به خانه بازگشتم. مادرم با من دعوا کرد و با اصرار دوباره از من خواست اعتیادم را ترک کنم که توجهی نکردم. دعوایی میانمان رخ داد. عصبانی شدم. در حال و هوای خودم نبودم. هر کاری کردم که او ساکت شود و آرام بگیرد، نشد. دعوایمان بالا گرفت. برای این‌که او را ساکت کنم تا دوباره همسایه‌ها متوجه ماجرا نشوند و به کمکش نیایند، با دستانم محکم گلو و دهانش را فشار دادم. همین که دستانم را رها کردم روی زمین افتاد. نفس نمی‌کشید، خیلی ترسیده بودم. هر کار انجام دادم به هوش نیامد. فریاد کشیدم و با آمدن به راه پله‌ها همسایه‌ها را صدا زدم. مدعی شدم که برای خرید بیرون رفته‌ام و حالا که بازگشتم مادرم را بیهوش یافته‌ام.
همان جا متوجه مرگ او شدی؟ همسایه‌ها به خانه‌مان آمدند و دیدند او نفس نمی‌کشد. با اورژانس تماس گرفتند، امدادگران که آمدند معلوم شد مادرم بر اثر خفگی فوت کرده است. با پلیس تماس گرفتند. ماموران که آمدند همسایه‌ها گفتند در مرگ مادرم به من مشکوک هستند و بازداشت شدم.
 پشیمانی؟ خیلی. باورم نمی‌شود که مادرم را کشته‌ام. او برای ترک اعتیادم خیلی تلاش کرد، اما من او را قربانی اعتیادم کردم. خیلی پشیمانم. مادرم از دستم رفت و دیگر پشیمانی سودی ندارد.
+14
رأی دهید
-0

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۳۶
    پشم علی بی نیاز - مکسیکو سیتی، مکزیک
    امیدوارم هر چه زودتر یک جوری دارت بزنن که روحت از ... بزنه بیرون و روح اون پیرزن مظلوم شاد بشه، معتاد انگل جامعه است باید این انگل های خطرناک رو به شدیدترین راه شکنجه و اعدام کرد تا جامعه رو از این کثافت های حیوان صفت نجات داد.
    0
    2
    دوشنبه ۵ تیر ۱۳۹۶ - ۱۶:۴۶
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.