آرش خوشخو در فرهنگستان فوتبال یادداشتی در حاشیه حضور خانمها در بازی والیبال ایران و بلژیک نوشت.
۱-دوربین روی جمعیت خانمهای حاضر در استادیوم حرکت میکند. چند صد نفری میشوند. منظم نشستهاند و دستها را جلو آوردهاند و به شکل منظم دست میزنند. دستها از آرنج خم شدهاند تا کفزدنشان خیلی جلب توجه نکند. ناخودآگاه یاد تصاویر تماشاگران حاضر در استادیوم های پیونگ یانگ افتادم. در ادامه حرکت دوربین متوجه علت ماجرا شدم. در جلوی هر قسمت تماشاگران خانم و درست کنار نردهها و پشت به میدان بازی،یک خانم با پوشش متفاوت ایستاده است و از روبهرو به آنها نگاه میکند، در راهپله میان سکوها هم دو خانم دیگر ایستادهاند و با وظیفهشناسی شگفتانگیزی چشمشان را بر روی تماشاگران خانم میگردانند. مانند مبصرهایی سختگیر. شبیه به همان اتفاقی که به تازگی در کنسرتهای پاپ رخ میدهد. آنجا هم آقایان و خانمهایی هستند که با سماجت و نور چراغ قوه مواظب تماشاگرها هستند.
اینجا تصویر اینگونه تمام میشود: یکی از این خانمهای مراقب بر میگردد و دوربین را میبیند و به سمت دوربین حرکت میکند و تصویر قطع میشود.
۲-همیشه سعی کردهام واقعگرا باشم. میدانم همین حضور محدود این خانمهای تماشاگردستچینشده در این مسابقه میتواند چه هزینهای بر فدراسیون والیبال تحمیل کند. میدانم عکس و فیلمهای منتشرشده از خانمهای شاد با صورتهای رنگشده که بیپروا دست میزنند و تیم ملی را تشویق میکنند چهقدر برای دستگاه ورزش هزینه به بار آورده است. میدانم چه بدبینی عمیقی میان برخی از طیفهای اجتماعی (هرچند در اقلیت) نسبت به حضور خانمها در چنین مکانهایی وجوددارد. میدانم که باید سوءتفاهمها را پله پله برطرف کرد تا مقاومتها در مقابل حضور زنان در بازیهای ملی کاسته شود. میدانم که باید صبوری کرد. میدانم که باید مواظب شکافهای اجتماعی و ایدئولوژیک باشیم و میدانم که آن خانمهای مراقب، تنها داشتند وظیفه محوله را انجام میدادند.
اینها را میدانم و با اینحال نمیتوانم بر این دغدغه ذهنیام غلبه کنم: کاش چنین صحنهای را،کاش چنین میزانسنی،کاش تصویر خانمهای محتاط تماشاگر و آن خانمهای مبصر سختگیر را هیچوقت نمیدیدم.