لاغری به قیمت آبرو

روزنامه ایران : بعد از دو بار زایمان، اندامم حسابی به هم ریخته بود و ازحضوردرجمع فامیل، دوستان و میهمانی‌ها خجالت می‌کشیدم. تا اینکه درفضای مجازی ازطریق زنی ناشناس، با فردی آشنا شدم که خودش را جراح زیبایی معرفی کرده بــــود. بعد هم عکس هایم را برایش فرستادم. و...
اما افسوس که حالا به جای رژیم لاغری آبرویم به خطر افتاده است.چراکه تازه فهمیده‌ام او یک شیاد بوده است...
***
مهری پریشان احوال بود و به خاطر وزن زیاد، نفس نفس زنان خود را به اتاق مشاوره رساند. انگار از چیزی هراس داشت. اطرافش را به دقت نگاه کرد و وقتی مطمئن شد کسی در اتاق نیست اشک ریزان گفت: «پدرم مخالف درس خواندن دخترهایش بودکه به همین دلیل من را مانند خواهرهایم در 19 سالگی شوهر داد. همسر و زندگی‌ام را خیلی دوست داشتم. چند ماه بعد از ازدواج باردار شدم و به فاصله کوتاهی خدا دو فرزند به ما داد. آنقدر درگیر زندگی و بزرگ کردن بچه‌ها بودم که خودم را فراموش کرده بودم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم مانند یک زن سن وسال دار چاق شده‌ام. هیچ لباسی به من نمی‌آمد و همیشه برای اینکه بتوانم هیکل بدقواره‌ام را بپوشانم مجبور بودم لباس گشاد بپوشم و حسرت خوش اندامی را داشته باشم. اما هیچ کاری نمی‌توانستم انجام بدهم. چند سالی به همین وضعیت گذشت. وقتی بچه‌ها بزرگتر شدند وقتم آزادتر شد و به باشگاه رفتم. آنجا با چندین نفر آشنا شدم و ارتباطم با آنها بیشتر شد. راستش همیشه در رفت و آمدها خجالت می‌کشیدم چون نمی‌توانستم مثل بقیه اندامی مناسب داشته باشم ولباس‌های مورد علاقه‌ام را بپوشم و این موضوع هر روز اعتماد به نفسم را کمتر می‌کرد. نمی‌خواستم بیش از این از آنها کم بیاورم به همین دلیل شوهرم را مجبور کردم گوشی مدل بالا برایم بخرد تا بتوانم مثل دوستانم در گروه‌های تلگرامی عضو شوم که‌ای کاش هرگز این کار را نکرده بودم...»
زن جوان که سعی می‌کرد جلوی اشک‌هایش را بگیرد کمی مکث کرد و ادامه داد: «همه چیز بعد از خریدن گوشی لعنتی وارتباط اینترنتی شروع شد. من بواسطه دوستانم در گروه‌های زیادی عضوشدم و در یکی از این گروه‌ها با زنی به نام شهلا آشنا شدم. اوایل ارتباطمان در حد رد وبدل کردن پیام‌های معمولی بود. اما کمی بعد طوری با من ارتباط گرفت که ناخواسته به او اعتماد کردم. برای آشنایی بیشتر، عکس‌هایش را برایم فرستاد و من هم چند عکس برایش فرستادم. شهلا وقتی عکس هایم را دید طوری واکنش نشان داد که همان یک ذره اعتماد به نفسم را هم از دست دادم. او حسابی به وزنم گیر داده بود. خیلی ناراحت بودم و احساس حقارت می‌کردم. سر بحث باز شده بود و او راهکارهای مختلفی را برای کاهش وزنم می‌داد. اما من همه آن راه‌ها را رفته بودم. وقتی این موضوع را با او درمیان گذاشتم ناگهان ادعا کرد پزشکی را می‌شناسد که توصیه‌های کاهش وزن و تناسب اندام را اینترنتی انجام می‌دهد و اگر بخواهم می‌تواند ما را با هم آشنا کند. من که فکر می‌کردم می‌توانم به همین راحتی از دست این اضافه وزن لعنتی خلاص شوم با شور و شوق بسیار آدرس تلگرام آن دکتر را گرفتم.»
مهری وقتی به این قسمت داستانش رسید سری به تأسف تکان داد و گفت: «بدون اینکه با کسی مشورت کنم آدرس تلگرام آقای دکتر قلابی را وارد کردم و با ورود به صفحه شخصی او مشکلم را گفتم و با التماس و خواهش خواستم کمکم کند. او هم بلافاصله باارسال پاسخی قول داد که با توصیه‌هایش در کمترین زمان به وزن ایده آل می‌رسم. پس از توافق برسر قیمت، به اصطلاح درمان‌ام شروع شد. آن دکتر قلابی پس از اینکه مشخصات ظاهری‌ام را پرسید از من خواست از قسمت‌های مختلف بدنم عکس بگیرم و برایش بفرستم تا بتواند توصیه‌های دقیق تری ارائه کند. من هم بدون فکر همان کار را کردم و عکس‌ها را فرستادم. وقتی عکس‌ها ارسال شد پیامی برایم آمد که هنوز تن و بدنم از یادآوری محتوایش می‌لرزد. تازه آنجا بود که فهمیدم در دام چه شیادانی افتاده‌ام.
آن آقای مثلاً دکتر، عکس‌ها را به همراه پیامی برای خودم فرستاد و نوشت: «اگر 15 میلیون تومان به حسابش واریز نکنم عکس‌ها را در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کند و...» نمی‌دانستم باید چه کار کنم. اگر عکس‌ها منتشر می‌شد آبروی خودم و خانواده‌ام بر باد می‌رفت. به همین دلیل بلافاصله به طلافروشی رفتم و بازهم بدون مشورت مقداری از طلاهایم را فروختم و پول را به حساب آن شیاد واریز کردم. فکر می‌کردم همه چیز تمام شده و او دیگر مزاحم زندگی‌ام نمی‌شود.اما سه هفته بعد از آن روز لعنتی، پیام تهدید‌آمیز دیگری از دکتر قلابی دریافت کردم که 15 میلیون تومان دیگر خواسته بود. حالا درمانده شده‌ام و نمی‌دانم چه کنم. حتی می‌ترسم به همسرم در این باره چیزی بگویم. من سال‌ها با آبرو زندگی کرده‌ام. خواهش می‌کنم کمکم کنید...»
+38
رأی دهید
-3

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۶۳
    mina minavand - هانور، آلمان

    لطفا همه جریان رو برای شوهرتان تعریف کنید و دوم اینکه خودتان رو همانطور که هستید دوست داشته باشید ویرایش مردم زندگی نکنید.
    0
    28
    ‌پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۷
    دوستدار - استهکلم، سوئد
    این داستان که نا تمام ماند اخرش چه شد کمک کردن یا ما استینمان را بالا بزنیم و به این خانم کمک کنیم که عکسهایش را از ان شیاد اخوند صفت بگیرد ؟
    0
    9
    ‌پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.