رکنا: کارتنخواب اجیر شد تا نقش پدر عروس را بازی کند.
یک سال پیش خانواده دختر جوانی به پلیس مراجعه کردند واز گم شدن دختر 19 سالهشان به نام «نیلوفر» خبر دادند.
وی افزود: پسری که پایش به زندگی دخترم باز شده بود، از نظر من لیاقت او را ندارد. در این مدت دخترم را محدود کرده بودم و رفتارهایش را زیر نظر داشتم تا اینکه روز گذشته وقتی به خانه آمدم، متوجه خارج شدن دخترم از خانه شدم. هرچه منتظر ماندیم، دیگر برنگشت و تلفنش را هم خاموش کرد، حتی با همه دوستانش که احتمال میدادیم به خانه آنها رفته باشد، تماس گرفتیم، اما همه از سرنوشت دخترم بیخبر بودند.
با گم شدن دختر جوان، ماموران در گام نخست احتمال دادند خواستگارش از سرنوشت نیلوفر اطلاعی داشته باشد و با تجسسهای فنی و پلیسی توانستند خانه «حسین» را در غرب تهران شناسایی کنند، اما وقتی به خانه پسر 24 ساله رفتند، با صحنه عجیبی روبهرو شدند.
پدر حسین وقتی ماموران را پیشروی خود دید، در حالی که نگران شده بود ادعا کرد مدتی است اطلاعی از پسرش ندارد و تنها گاهی وی به مادرش تلفنی زنگ میزند.
مرد موسفید به ماموران پلیس Police گفت: پسرم قصد ازدواج با دختر جوانی را داشت که از وی خواستیم کمی صبر کند تا شرایط کاریاش بهتر شود و بعد به خواستگاری نیلوفر برویم که آخرین بار حسین برای رفتن به محل کارش از خانه خارج شد و دیگر برنگشت و مادرش میگوید چند باری با حسین تلفنی حرف زده و وی به خاطر ماموریتی در تهران نیست.
با این ادعاها، ماموران احتمال دادند که دختر و پسر جوان برای ازدواج با هم از خانه فرار Escape کردهاند.
تجسسها ادامه داشت تا اینکه پسر جوان پس از دو ماه به خانه برگشت و ادعا کرد قصد دارد به خارج از کشور برود تا در آنجا زندگی جدیدی را شروع کند.
پدر حسین که به حرفهای پسر جوانش ظنین شده بود و نمیخواست پسرش را برای همیشه از دست بدهد، با ماموران تماس گرفت و آنان را در جریان سفر ناگهانی پسرش قرار داد.
ماموران خیلی زود به خانه حسین رفته و وی را تحت بازجویی قرار دادند، اما پسر جوان ادعا ک رد که از دختر مورد علاقهاش خبری ندارد.
وی گفت: به نیلوفر علاقه زیادی دارم، اما وقتی دیدم قصد دارد به خاطر من خانوادهاش را ترک کند، رابطهام را قطع کردم تا پای من گیر نیفتد.
ماموران ادعاهای حسین را نمیپذیرفتند و وی را به صورت نامحسوس تحتنظر قرار دادند و به تعقیب پسر جوان دست زدند تا اینکه ساعت 9 شب همان روز وقتی حسین به خانهای در شرق پایتخت رفت و همین کافی بود تا ماموران زنگ خانه را به صدا درآورند و حسین که با دیدن ماموران شوکه شده بود، لب به اعتراف باز کرد.
نیلوفر آرام آرام با شناسنامههایی که در دست داشت، از پلهها پایین آمد و ادعا کرد که زن و شوهر رسمی هستند و کسی نمیتواند آنها را از هم جدا کند.
ماموران با ناباوری به بررسی شناسنامه دختر و پسر جوان پرداختند و سند ازدواج رسمی آنها و ثبت در شناسنامههایشان را دیدند، اما اینکه چطور بدون اجازه پدر و مادر نیلوفر و حسین توانسته بودند دست به این ازدواج پنهانی بزنند، معمای دیگری بود که ماموران از آن رازگشایی کردند.
نیلوفر که نمیخواست کسی به دردسر بیفتد، با گریه گفت: وقتی با مخالفتهای خانوادههایمان برای ازدواج روبهرو شدیم، تصمیم گرفتیم از خانه فرار و با طراحی نقشهای با هم ازدواج کنیم. حسین نیز گفت: نیلوفر در زمان فرار از خانه همه مدارک خانوادهاش را نیز همراه داشت و بعد از صحبت کردن با مرد کارتنخواب و دادن پول وی را راضی کردیم تا نقش پدر نیلوفر را بازی کند.
مرد کارتنخواب با پوشیدن لباس شیک به دفترخانه آمد و وقتی نقشهمان عملی شد و من و نیلوفر ازدواج کردیم، یک میلیون تومان به وی دادیم و زندگی جدیدمان را شروع کردیم.خانوادههای زوج جوان وقتی در جریان این سناریوی عاشقانه قرار گرفتند، دیگر راهی جز قبولی ادامه زندگی ندیدند و با پذیرفتن این واقعیت با همه دلخوریهایی که وجود داشت، به عروس و داماد تبریک گفتند و تنها پدر نیلوفر بود که حتی در مراسم جشنی که خانوادههای حسین و نیلوفر برپا کرده بودند، حاضر نشد.
+52
رأی دهید
-5
قدیمی ترین ها
جدیدترین ها
بهترین ها
بدترین ها
دیدگاه خوانندگان
۵۴
Anisa - ونکوور، کانادا
الهی لحظه لحظه زندگیشون مملو از عشق باشه و خوشبخت باشند و عاقبت بخیر .آرزوی هر پدر و مادری خوشبختی و سعادتِ بچه هاشونه
0
7
یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶ - ۰۵:۴۳
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.