دختر فیلمبردار وقتی به مراسم جشن تولدی دعوت شد، پای در خلوتگاه دو شیطان گذاشت.
روزهای پایانی سال بود که دختر جوانی با گریه خود را به کلانتری رساند و پرده از سرنوشت تلخ خود برداشت.
این دختر جوان که فیلمبردار جشنهای عروسی و تولد است، با چهرهای آشفته و در حالی که صدایش میلرزید، به ماموران گفت: سالها میشود که در حرفه فیلمبرداری مشغول هستم و به جشنهای زیادی رفتهام و برای خودم در این کار حرفهای شدهام.
وی افزود: چون میخواستم مشتریان بیشتری داشته باشم، بروشورهایی برای تبلیغات طراحی کردم و به داخل خانهها انداختم و این کار باعث شده بود در کارم پیشرفت بیشتری کرده باشم.
دو روز قبل جوانی با من تماس گرفت و خواست از مراسم جشن تولدش فیلمبرداری کنم، پس از صحبتهای تکمیلی درباره قراردادمان قرار شد فردای آن روز سراغم بیاید تا در مراسمشان شرکت کنم.
ساعت 5 عصر بود که دو جوان سوار پرایدی سراغم آمدند و چون به آنها اطمینان داشتم، همراه آنها سوار خودرو شدم.
دقایقی گذشت و آنها وارد پارکینگ خانهای قدیمی شدند و من نیز که فکر میکردم مراسم در این خانه برگزار میشود، هیچ نگرانی نداشتم.
هنوز دقایقی نگذشته بود که دو جوان در همان پارکینگ که پر از جعبه بود و احتمال میدهم انبار باشد، با چاقو به سمتم آمدند. در آن لحظه بود که فهمیدم چه اشتباهی کردهام. به آنها التماس کردم و اشک ریخته، اما اعتنایی نکردند و من را قربانی هدف شوم خود قرار دادند. هرچه فریاد زدم کسی صدایم را نشنید. من را به مرگ تهدید کردند و خواستند ساکت باشم.
دو جوان پس از اجرای نیت شومشان در حالی که هوا تاریک شده بود، مرا در خیابانی خلوت از خودرو پیاده کرده و با سرعت پا به فرار گذاشتند.
وی افزود: در آن تاریکی شب نتوانستم شماره پلاک پراید آنها را یادداشت کنم و میخواهم که دو جوان شیطانصفت دستگیر شوند.
تیم تجسس پلیس با حساس بودن این سناریو خیلی زود وارد عمل شدند و در گام نخست به کمک دختر جوان توانستند خانه قدیمی را شناسایی کنند.
در این مرحله ماموران با زیر نظر گرفتن این خانه که پارکینگش انبار پر از وسایل بود، توانستند یکی از دو جوان شیطانصفت را که «اصغر» نام دارد، دستگیر کنند.
اصغر قصد داشت خود را بیگناه معرفی کند، اما وقتی دختر فیلمبردار را پیشروی خود دید، ناچار لب به اعتراف گشود و همدستش «احمد» را معرفی کرد.
با اعترافات مرد شیطانصفت ماموران در اقدامی سریع و پیش از اینکه احمد از دستگیری همدستش باخبر شود، وی را دستگیر کردند.
احمد وقتی دید از سوی همدستش لو رفته لب به اعتراف باز کرد و پذیرفت با وی دختر فیلمبردار را فریب دادهاند.
اصغر در بازجوییها گفت: درخیابان بودم که دیدم این دختر جوان در حال انداختن بروشور داخل خانهها و گذاشتن آن زیر برفپاککن خودروها است، یکی از برگهها را برداشتم و ماجرا را به دوستم گفتم. قرار گذاشتم وی را به بهانه داشتن جشن تولد به خلوتگاهی بکشیم. تصورمان این بود وی از ترس آبرو خطایی نکند، اما انگار اشتباه میکردیم.