چشمهایی که به یاری هموطنان دوخته شده است
نیکوکار گمنام که بتازگی 16 زندانی بدهکار را آزاد کرده بود،در آستانه سال نو، با پرداخت دیه چند میلیونی، پسر جوانی را از کابوس هشت ساله نجات داد.
«بهیاری هموطنان هیچگاه درهای امید بهروی گرفتاران نیازمند یاری بسته نخواهد بود. اگر آینهدل را از غبار یأس پاک کنیم، دشتهای مهربانی هست که در اوج پریشانی یا در کنج زندان، دریچه روشن را رو به رحمت خداوندی باز کنند.» یکی از 16 زندانی بدهکاری که به تازگی با کمکهای مالی یک مرد نیکوکار در استان البرز به آزادی رسیدهاند با بیان این مطلب به خبرنگار «ایران» میگوید: در دوران زندان بارها شاهد بودهام که هرگاه یک زندانی بدهکار از طریق گروه جویندگان عاطفه دست نیاز به سوی هموطنان نیکوکار دراز کرده یکباره مردم خیرخواه از بازوان مهربانشان پلی از مهر و عاطفه بسویش ساختهاند و برای نجاتش از زندان، همت کردهاند.
این زندانی آزاد شده اظهار داشت: هم بندهایی در زندان هستند که به خاطر مبلغی اندک ماهها یا حتی چند سالی را دور از خانوادهها و پشت میلههای زندان به سر میبرند و چه با شکوه خواهد بود که با همت خانوادههای نیکوکار این بدهکاران زندانی در آستانه نوروز به میان همسر و فرزندان چشم بهراهشان برگردند و با هم پای سفر نوروزی بنشینند.
درخواست یک مادر
در این میان پای درد دل مادری دردمند نشستیم که برای نجات فرزندش با چشمی گریان گفت: «سال 87 یک روز دعوای پسران 15 سالهای هنگام بازی بسکتبال به پشت دیوار مدرسه کشیده شد تا اینکه یکی از بچهها بشدت مصدوم شد و با طرح شکایت در دادسرای اطفال، تعدادی از دانشآموزان برای تحقیق احضار شدند تا اینکه همگی گواهی دادند پسرم «محمد» ضربه اصلی را به «ناصر» وارد کرده و او مجروح است. «محمد» 15 سالهام که به اتهام ایراد ضرب و جرح عمدی بازداشت شده بود با انکار شدید ماجرا ادعا کرد هرچند در درگیری دستهجمعی شرکت داشته اما بیگناه است و هرگز نقشی در مصدومیت دوستش نداشته و به او تهمت زدهاند. شاکی هم به صراحت گفت چون روی زمین افتاده بود، بخوبی متوجه نشد چه کسی به او ضربه سنگینی زده است. اما دوستانش گفتهاند که «محمد» مقصر است.
بدینترتیب مادر «محمد» در دادسرای اطفال حاضر شد و از همکلاسی پسرش در خواستگذشت و بخشش کرد. او یک میلیون تومان به خانواده شاکی پرداخت کرد تا از شکایتشان صرفنظر کنند و ماجرا به خیر و سازش تمام شود ولی این ماجرا دردسر بزرگی در پی داشت.
حادثهای کمرشکن
«محمد» در کودکی پدرش را از دست داده بود و حالا با گذشت سالها حس میکرد شانههای خمیده مادرش بیش از این توان تحمل مسئولیت زندگی او، 2 خواهر و برادر کوچکترش را ندارد. هرچه تلاش کرد نتوانست شغل مناسبی پیدا کند. هزینه سنگین اجاره بهای خانه کوچکشان به سختی با درآمد خیاطی مادرش تأمین میشد و مادرش هر روز شکستهتر بهنظر میرسید. بنابراین موتورسیکلت دوستش را قرض گرفت تا در پیک موتوری مشغول بهکار شود. اما نمیدانست حادثه شومی در راه است.
وقتی به مادر «محمد» خبر دادند که پسرش تصادف شدیدی کرده و به کما رفته است، سراسیمه خودش را به بیمارستان رساند. اصلاً پسرش را نشناخت. استخوانهای صورت پسرش خرد شده و دندانهایش ریخته بود. کبودی و خونمردگی صورتش آنقدر وسیع بود که فرزندش را از دست رفته دید. «محمد» 3 ماه در کما بود و از بس مادرش گریه میکرد، نور به چشمانش نمانده بود. پس از بههوش آمدن فرزندش، پزشکان با جراحیهای متعدد 13 پلاتین درصورت او کارگذاشتند. «محمد» زنده ماند اما فک پایینش شکسته و دندانهایش از بین رفته بود. هرچند با بازگشت پسر جوان به خانه، چراغشان روشن شده و امید به اتاق کوچکشان برگشته بود. اما «محمد» قادر به غذاخوردن نبود و دیدن این وضعیت، برایشان سخت و دردآور بود.
در این میان، احضاریه دادگاه اطفال نیز خانواده «محمد» را دچار شوک بزرگی کرد. «محمد» به اتهام ضرب و جرح عمدی همکلاسیاش با گذشت 8 سال به پرداخت 13 میلیون تومان دیه محکوم شده بود و حالا شاکی پرونده درخواست جلب و زندانی شدن او را داشت.
مادر «محمد» میگوید: بهخاطر تصادف پسرم، حتی تلویزیون خانهام را فروختم. پاره جانم همه امیدش به من بود. شرایط سختی داشتم تا اینکه مأمور کلانتری هم برای جلب پسرم به درخانهمان آمد. اما با دیدن وضعیت پسرم به قاضی اجرای احکام گزارش داد که پسرم قابل انتقال به بازداشتگاه نیست. ناامید و سردرگم بودم و هیچ راهی پیش رویم نمیدیدم. 8 سال از دعوای بچهها گذشته بود و تصور میکردم شاکی پس از دریافت یک میلیون تومان، متوجه شده که پسرم بیگناه بوده و بهخاطر عذاب وجدان پیگیر شکایتش نشده است. در آن حادثه چون پسرم بیکس و بدون پشتوانه بود، همگی کنار کشیدند و او را مقصر معرفی کردند. اما با گذشت این سالها، شاکی به شکایتش ادامه داده و بدون اطلاع ما، پسرم محکوم شده بود. این مادر دل شکسته میگوید با سینهای پر درد به خانه دوستم رفتم تا همه غصههایم را یک جا گریه کنم. اما به طور اتفاقی در صفحه حوادث روزنامه چشمم به ستون گروه جویندگان عاطفه افتاد. در«ایران» خواندم که یک نیکوکار اهل کرج با پرداخت 75 میلیون تومان، 16 زن و مرد زندانی را آزاد کرده است.
در آن گزارش، هیچ نام و نشانی از مرد نیکوکار نبود و تنها سرنخ برای یافتنش، تماس با شماره تلفن گروه حوادث روزنامه ایران بود.
نیکوکار البرزی «محمد» را هم آزاد کرد
سپس تحقیق خبرنگار روزنامه ایران برای بررسی صحت اظهارات زنی که تلفنی درخواست کمک داشت، آغاز شد. قاضی اجرای احکام دادسرای اطفال، درستی گفتههای مادر «محمد» را تأیید کرد و روشن شد هم شاکی و هم متهم پرونده، یتیم و تحت سرپرستی مادرانشان هستند.
با همکاری مدیر دفتر اجرای احکام، گفتوگوی تلفنی با «ناصر» - جوان شاکی- آغاز شد و او با اطلاع از وضعیت جسمانی «محمد» اعلام کرد حاضر است با دریافت دیه، رضایت قطعی خود را اعلام کند.
بدین ترتیب ماجرای این پرونده با «ر.ف» نیکوکار البرزی مطرح شد و او پس از بررسی مدارک با پرداخت دیه به شاکی، سرانجامی خوش به این پرونده 8 ساله بخشید و در آستانه سال نو، شادی را به خانه کوچک مادر محمد هدیه کرد.
مادر «محمد» هنوز برای درمان پسرش، امید به کمک دارد و میگوید: «محمد» قادر به غذا خوردن نیست و درمان دندانهایش، هزینه سنگینی دارد که از عهده یک زن تنها خارج است. پسرم خودش را در اتاقش حبس کرده و از روبهرو شدن با اطرافیان طفره میرود. و حالا چشمامیدم به یاری دیگر هموطنان مهربان است.