زن جوان وقتی در اینستاگرام خواستگار سابقش را پیدا کرد، تصور نمیکرد این اتفاق شروع یک ماجرای جنایی باشد؛ ماجرایی که باعث شد جوانی نویسنده و نخبه تنها ۲ماه پس از دیدار دوباره با عشق قدیمیاش دست به جنایتی هولناک بزند.
ساعت 23:20پنجشنبه گذشته به قاضی محسن مدیرروستا، کشیک جنایی پایتخت خبر رسید مرد 32سالهای با شلیک گلوله بهصورت و پهلویش به قتل رسیده است. این مرد توسط اورژانس به بیمارستان شهدای یافتآباد منتقل شده و در آنجا جانش را از دست داده بود.
با حضور قاضی و کارآگاهان جنایی در بیمارستان تحقیقات درباره این حادثه کلید خورد. نخستین کسی که تحت بازجویی قرار گرفت همسر مقتول بود که همراه اورژانس شوهرش را به بیمارستان انتقال داده بود. او سعی داشت وانمود کند از اتفاقی که برای همسرش پیش آمده شوکه شده و ناراحت است.
زن جوان گفت: صبح بود که برای انجام کارهایم سوار خودروی 206خود شدم و ازخانه بیرون رفتم. چون کارم طول میکشید، پسر 2سالهام را به مادرم سپردم تا اینکه حوالی ساعت 6 غروب در بزرگراه آزادگان لاستیک ماشینم پنچر شد. با همسرم تماس گرفتم و او گفت که همانجا داخل ماشین بمانم تا برسد.
دقایقی بعد رسید و درحالیکه به سمت صندوق عقب رفت تا زاپاس و جک را بردارد ناگهان مردی را دیدم که کلاه کاسکت به سر داشت و به طرف شوهرم رفت. او قصد زورگیری از شوهرم را داشت اما با هم درگیر شدند و آن مرد اسلحهاش را که داخل کاوری پنهان کرده بود بیرون کشید و به شوهرم شلیک کرد. پس از شلیک 3گلوله فرار کرد و من با جیغ و فریاد از خودروهای عبوری کمک خواستم تا اورژانس را خبر کنند.
اظهارات یک شاهد
اگرچه الناز (همسر 31ساله مقتول) مدعی بود که یک زورگیر مسلح با انگیزه سرقت دست به جنایت زده است اما اظهارات یکی از شاهدان، روند تحقیقات را تغییر داد. این فرد رانندهای عبوری بود که میگفت در زمان حادثه مرد تیرانداز را دیده که بالای سر مقتول ایستاده و به محض دیدن وی فرار کرده بود. این شاهد عینی میگفت که تیرانداز صورتش باز بود و کلاه کاسکت نداشت. با اظهارات این مرد مأموران حدس زدند که همسر مقتول به آنها دروغ گفته است. از سویی بررسیها نشان میداد که یکی از گلولهها بهصورت مقتول شلیک شده بود و بهنظر میرسید که انگیزه انتقامجویی بوده نه سرقت.
اعتراف به جنایت
در چنین شرایطی دستور بازداشت الناز صادر شد. او روز جمعه به دادسرای جنایی پایتخت منتقل و وقتی شواهد را علیه خود دید ناچار به اقرار شد.وی گفت: قاتل خواستگار سابقم به نام مهدی است. حدود 16سال پیش به خواستگاریام آمد. حتی مدتی هم با یکدیگر نامزد شدیم اما به دلایلی نامزدیمان بههم خورد. وی ادامه داد: چند سال پس از آن به پیشنهاد خانوادهام با پسر همسایهمان ازدواج کردم. مدتی که از زندگی مشترکمان گذشت اذیتهای شوهرم شروع شد. او مرا کتک میزد و چندین بار تصمیم گرفتم از او طلاق بگیرم اما او قبول نمیکرد.
وی ادامه داد: حاصل ازدواج ما پسری 2ساله بود و بهخاطر پسرم مجبور بودم این وضعیت را تحمل کنم تا اینکه 2ماه پیش در اینستاگرام اسم خواستگار سابقم را سرچ کردم. وقتی او را پیدا کردم و دیدم نویسنده موفقی شده برایش پیام فرستادم و همین شد که با هم قرار ملاقات گذاشتیم. او هم با همسرش اختلاف داشت و وقتی شنید از شوهرم ناراضی هستم و به او گفتم که وی مرا اذیت میکند تصمیم گرفت او را گوشمالی بدهد اما تصور نمیکردم که وی را به قتل برساند.
پس از اقرار این زن، کارآگاهان متهم 36ساله را در جنوب شرق پایتخت دستگیر کردند و در بازرسی از خانه وی یک قبضه اسلحه شکاری که با آن دست به جنایت زده بود کشف شد. او در بازجوییها به قتل با همدستی الناز اقرار کرد و صبح دیروز وقتی به شعبه ششم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شد، گفت که اصلا قصد آدمکشی نداشته و فقط میخواسته مقتول را بترساند. به این ترتیب قاضی پرونده برای هر دو متهم قرار بازداشت صادر کرد و تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد.
نخبهای که قاتل شد
مهدی اتهامش مباشرت در قتل عمدی است. او در جلسه بازجویی حرفهای الناز را تأیید کرد و گفت اصلا نقشه قتلی در میان نبوده است. او که عضو بنیاد نخبگان، نویسنده 20جلد کتاب، بازیگر تیزرهای تبلیغاتی و استاد نقاشی است در گفتوگو با همشهری جزئیات جنایت را شرح داد.
چه شد که نویسندهای موفق تبدیل شد به یک قاتل؟
من نمیخواستم جان آن مرد را بگیرم. وقتی اسلحه را خریدم، فروشنده گفت این اسلحه شکاری و مانند تیرکمان است. حتی کبک را هم نمیکشد.
چه شد بعد از 16سال سراغ نامزد سابقت رفتی؟
من سراغ او نرفتم، او مرا در اینستاگرام پیدا کرد. بعد هم آنقدر از شوهرش بد گفت که من با توجه به علاقهای که از قبل به او داشتم تصمیم گرفتم شوهرش را گوشمالی بدهم. راستش در آن زمان با همسرم دچار اختلاف بودم و همین باعث شد که به سمت الناز کشیده شوم.
اسلحه را از کجا تهیه کردی؟
یکی از دوستانم معرفی کرد و من به یکی از شهرهای جنوبی کشور رفتم و از فردی در آنجا خریدم. اشتباه کردم، ای کاش شوکر خریده بودم. من فقط قصدم این بود که مقتول را گوشمالی بدهم تا دیگر همسرش را اذیت نکند.
از روز حادثه بگو.
آن روز طبق قراری که با الناز گذاشته بودم، با هم به محلی در بزرگراه آزادگان رفتیم. لاستیک خودرو را با میخ پنچر کردم و گفتم به شوهرش زنگ بزند و درخواست کمک کند. خودم همه پشت یک تپه پنهان شدم. وقتی شوهرش رسید، من پشت تپه بودم. کمی آنطرفتر هم یکی از شاگردانم با موتور منتظرم ایستاده بود اما او نه شاهد صحنه قتل بود و نه از ماجرا خبر داشت؛ فقط آن روز 500هزارتومان پول به او پرداخت کردم تا با موتورش در اختیارم باشد. چون من اصلا موتورسواری بلد نیستم و برای فرار از مهلکه باید از موتور استفاده میکردم.
وقتی مقتول رسید چه اتفاقی افتاد؟
به طرف صندوق عقب رفت که جک و زاپاس را بردارد. از پشت تپه بیرون آمدم و وقتی به او رسیدم اسلحه را به سمتش گرفتم که ناگهان شلیک شد. من حتی به خدمت سربازی هم نرفتهام و نمیدانم چطور باید از اسلحه استفاده کنم. مقتول به سمت من حمله کرد و لوله اسلحه را گرفت که گلوله دیگری شلیک شد و او روی زمین افتاد. سومین گلوله هم از ترسم دستم روی ماشه رفت و شلیک شد. وقتی دیدم خودروها توقف کردند به سرعت فرار کردم.