پسربچه‌ای که ویدئوهای سربریدن داعش را تماشا می‌کرد

هارون می‌گوید آخر هفته‌ها که کسی خانه نبود به وبسایت‌های خشونت آمیز سر می‌زده
چه چیز پسربچه‌ ده ساله‌ای را وامی‌دارد سر کلاس بلند شود و بگوید با اهداف و مقاصد گروه موسوم به "دولت اسلامی" موافق است؟
 
خبرنگار بی‌بی‌سی با یکی از جوانانی ملاقات کرده که کارشناسانِ طرح جنجالی دولت بریتانیا موسوم به "برنامه پیشگیری" (Prevent programme) او را مستعد گرایش به جریان‌های افراطی تشخیص داده‌اند.
 
ده سالش است. چثه کوچکی دارد، با صورتی گرد و چشمانی نافذ. معلوم است باهوش است، چون مدام سؤال می‌پرسد؛ خیلی سؤال می‌پرسد. همین کنجکاوی هم بوده که پیش از هر چیز او را به دردسر انداخته است.
 
دیگر دقیقاً آن کلماتی را که سال پیش سر کلاس دبستان خود در غرب لندن به زبان آورد تکرار نمی‌کند. فقط می‌دانیم سر کلاس بلند شده و حمایت خود را از گروه موسوم به"دولت اسلامی" (داعش) اعلام کرده است.
 
این حرف‌ها باعث شد تا معلمان او، نهادهای مربوط به امور کودکان، و اعضای تیم "برنامه پیشگیری" درباره او اقداماتی انجام بدهند و رفتار او را زیر نظر داشته باشند. "برنامه پیشگیری" برای جلوگیری از افراطی شدن افرادی طراحی شده که در معرض جریان های افراطی هستند.
 
به دلایل بدیهی، هویت این پسربچه را آشکار نخواهیم کرد. بگذارید اسمش را "هارون" بگذاریم. در لندن زندگی می‌کند، با مادر و چند خواهر و برادرش. نه سالش بود که سفرش آغاز شد.
 
خودش این طور می‌گوید: "اخبار حملات پاریس را دیدم. همان لحظه که داشت اتفاق می‌افتاد پای کامپیوتر بودم. کلمه "دولت اسلامی" را در گوگل جستجو کردم و به بخش خبر بی‌بی‌سی رسیدم. بیشتر گشتم و خوردم به برنامه "فرزندان خلیفه" شبکه چهار؛ شوکه شدم. وبسایت‌های دیگر را هم دیدم".
 
از نظر مشاور و کارشناس پرونده هارون، همین وبسایت‌های دیگر بودند که هارون را عمیقاً با قساوت و توحش دولت اسلامی آشنا کرد و او را در معرض افراطی شدن قرار داد.
 
هارون خود می‌گوید: "اعدام‌های خشن و سوزاندن آدم‌ها را دیدم. دست و پای‌شان را می بستند و زنده زنده آن‌ها را به آتش می‌کشیدند."
 
هارون ویدئوی بعدی را توصیف می‌کند ولی هیچ احساسی در چهره او دیده نمی‌شود: "دست‌هایشان را پشت‌شان گذاشته بودند و راه می‌رفتند. کتک‌شان زدند و گفتند بنشینید". جمله بعد را بلافاصله، بدون مکث، می‌گوید: "بعد سرشان را بریدند".
 
اعضای "برنامه پیشگیری" هم با کودکان کار می‌کنند و هم با بزرگسالان. گفتنی است که بعضی از این کودکان هم‌سن و سال هارون اند.
 
از سال ۲۰۱۲ تا‌کنون، "برنامه پیشگیری" به بیش از ۱۰۰۰ مورد پرداخته است. بسیاری از این افراد به جریان‌های افراطی اسلامی گرایش داشته‌اند و در سال گذشته نیز حدود یک‌چهارم موارد به نگرانی‌هایی در مورد راست افراطی مربوط می‌شد.
ظن آن می‌رود سیذارتا دهر معروف به ابو رومیسه در تهیه ویدئوهایی که هارون تماشا می‌کرده دست داشته وبسایتی که هارون ویدئوهای خشونت آمیز "دولت اسلامی" را در آن دید یکی از همان وبسایت‌های وابسته به راست افراطی بود که تلاش می‌کرد اسلام را بدنام و بی‌آبرو کند.
 
"آخر هفته بود. همه رفته بودند بیرون. وقتی خانه خالی شد، من هم رفتم و با خیال راحت نشستم تو سالن و شروع کردم به جستجوی اینترنتی".
 
"این‌ها کودکانِ جنگ خواهند شد. همین الان بعضی از بچه‌ها می گویند حزب‌الله از دولت اسلامی قوی‌تر است".
 
هارون می‌گوید بسیاری از بچه‌های مدرسه‌شان گروه موسوم به "دولت اسلامی" را می‌شناسند چراکه ریشه‌های خانواده بسیاری‌ از آن‌ها به خاورمیانه برمی‌گردد.
 
"یک گروه هشت نفری از بچه‌ها بود که همه‌اش درباره آن [دولت اسلامی] حرف می‌زد. درباره‌اش در اینترنت تحقیق می‌کرد؛ حتی سر کلاس. وقتی داشتیم در اینترنت می‌گشتیم، یکی از بچه‌ها "دولت اسلامی" را جستجو کرد و ویدئو را باز کرد. گفتم ببندش، و معلم‌مان صدایش را شنید و پرسید چه بود. بچه‌ها هم گفتند، هیچی، چیزی نبود. می فهمیدم که دارم چیز بدی را نگاه می‌کنم. ولی فقط من نبودم".
پیشگیری
پشت صحنه، بی‌آنکه مدرسه اطلاعی داشته باشد، بچه‌های مدرسه هارون را تحقیر می‌کردند. این ماجرا را تنها زنی متوجه شد که از اعضای تیم ‌"پیشگیری" بود و روی پرونده هارون تحقیق می‌کرد.
 
هارون الان چندان درباره این موضوع حرفی نمی‌زند. ولی اشاره می‌کند که بعضی از بچه‌ها، هم از بین مسلمان‌ها و هم غیرمسلمان‌ها، به او "تروریست" می‌گفتند.
 
این نکته در انزوای هارون و تشدید علاقه او به این گروه نقشی کلیدی داشته است. به تدریج هارون متخصص "دولت اسلامی" می‌شود و می‌تواند ساختار رهبری آن را شرح دهد.
 
همین اطلاعات بود که هارون را برانگیخت که آن روز سر کلاس بایستد و همدلی خود را با داعش اعلام کند؛ و به این ترتیب بود که زنی به نام مریم برای دیدن هارون به خانه آن‌ها رفت.
 
"یک روز مادرم گفت امروز کسی می‌آید خانه‌مان. مریم آمد. ترسیده بودم. مریم دلیل آمدنش را توضیح داد. فکر کردم می‌برندم زندان".
 
مریم، که ترجیح می‌دهد به دلیل ادامه همکاری‌هایش با گروه "پیشگیری" نام خانوادگی‌اش را ذکر نکنیم، می‌گوید زمان زیادی طول کشید که توانستیم اعتماد هارون را جلب کنیم.
 
به گفته مریم، "چند جلسه با او ملاقات داشتیم و تازه بعد از آن بود که برای‌مان از چیزهایی که تماشا کرده صحبت کرد و حرف‌هایش را زد".
 
این دو نفر تقریباً یک سال با هم کار کردند. هارون مریم را به وبسایت‌هایی که به آن دسترسی داشت می‌برد و با هم درباره ویدئوها بحث می‌کردند.
 
مریم از ابزارهای مددکاری اجتماعی استفاده کرد و از هارون خواست تا فهرستی از چیزهایی که او را خوشحال می کند و نیز چیزهایی که به آن‌ها علاقه‌مند است و از آن‌ها می‌ترسد درست کند.
 
زیر مقوله "خوشحال" نوشت: "صلح" و "خانواده" و "اسلام". از بین چیزهایی که برایش جالب اند و به آن‌ها علاقه‌مند است به "جنگ" اشاره کرد. ‌"دولت اسلامی" و "مدرسه" نیز از چیزهایی بودند که از آن‌ها می‌ترسید؛ و از همین‌جا هم بود که مریم به مسأله تحقیر و توهین در مدرسه پی برد.
 
مادر هارون سعی خودش را کرده بود تا با این مسأله مقابله کند، منتها هارون راه‌های خودش را برای دیدن چیزهایی که می‌خواست ببیند پیدا کرده بود. به گفته مریم، "[مادر هارون] نمی‌توانست جواب همه سؤال‌ها را داشته باشد".
 
در این لحظه، خیال مادر هارون می‌تواند راحت باشد. گروه "پیشگیری" کار خود را با هارون پایان داده و به قول خود هارون، اگر فقط یک چیز یاد گرفته باشد این است که "جاهای بد نرود؛ یعنی به وبسایت‌های بد".
 
هامون می‌گوید: "مریم برای من از عواقب این کار و نتایج منفی‌اش گفت. اینکه اگر هی این چیزها را نگاه کنم مغزشویی می‌شوم و بعد من یا کس دیگری به دولت اسلامی می‌پیوندیم و به دردسر می‌افتیم و زندانی می‌شویم". همچنان در چهره هامون احساساتی دیده نمی‌شود.
"به حداقل رساندن خطر"
ولی آیا واقعاً ممکن بود این اتفاقات برای هامون بیافتد؟
 
مریم می‌گوید: "نمی‌گوییم تروریست می‌شد. حرف ما فقط این است که در معرض آن قرار دارد. ممکن بود برود در یکی از چت‌روم‌ها و با کسی چت کند که کارش افراطی کردن افراد است. آیا واقعاً می‌توانست برود وسط خیابان و حرف‌هایش را با صدای بلند بزند و بعد یکی از عابران که علاقه‌مند به این موضوع است بیاید و سعی کند او را به سمت جریان‌های افرطی و رادیکال بکشاند؟
 
"هارون جوان ضربه‌پذیری است که مشغول نظاره امور و شکل دادن به باورها و اعتقادات خودش است. اینکه این روند چگونه بدون نظارت تیم‌ "پیشگیری" پیش می‌رفت ما نمی‌توانیم پیشبینی کنیم.
 
"نمی‌گوییم که فردا می رود و یک بمب برمی‌دارد و همه را منفجر می‌کند. بحث بر سر به حداقل رساندنِ خطر است".
 
هارون همچنان همان پسر جذاب و باهوش و کنجکاوی است که همیشه بود.
 
مریم و تیمش چیزی را که "فضاهای امن" می‌خوانند در اختیار هارون گذاشته اند. اعضای انجمن‌ها و گروه‌هایی که هارون با آن‌ها معاشرت می‌کند، مدرسه و دیگر فعالیت‌ها همه می‌توانند به او کمک کنند تا دنیا را با چشمی بازتر و به شیوه‌ای امن‌تر ببنید.
 
می‌گوید می‌خواهد وکیل یا حسابدار بشود. پس از مکثی، با لبخندی از سر خجالت، اضافه می‌کند "شاید هم خبرنگار".
+22
رأی دهید
-9

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.