مربی تیراندازی پلیس آگاهی تهران که درجریان دستگیری یک متهم، او را با شلیک گلوله کشته بود، دیروز پای میز محاکمه ایستاد و قضات دادگاه حکم بازداشت او را صادر کردند.
شلیک ماموران پلیس به متهمان فراری موضوع جدیدی نیست؛ موضوعی است که بحثهای فراوانی را به دنبال داشته و بارها بر لزوم آموزش ماموران درجریان شلیک به یک متهم تاکید شده است.
عباس 40 ساله که مامور پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران و مربی تیراندازی است، 24 خرداد 94 در جریان دستگیری پسر 21 سالهای به نام میلاد که به اتهام سرقت تحتتعقیب پلیس بود، او را با شلیک سه گلوله به سینهاش در خیابان ابوذر تهران از پا درآورد و ادعا کرد که میلاد قربانی شلیک اشتباهی در جریان تعقیب و گریز شده است.
وقتی کارشناسان اسلحهشناسی اعلام کردند شلیک از فاصله کمتر از سه متر صورت گرفته است، پدر و مادر قربانی علیه مامور پلیس شکایت کردند و به این ترتیب پرونده شلیک خونین به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. عباس که با قرار وثیقه آزاد بود، دیروز در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست محمدباقر قربانزاده و با حضور دو مستشار پای میز محاکمه ایستاد.
درخواست اشدمجازات برای مامور پلیس
در جلسه رسیدگی به این پرونده پدر و مادر قربانی در جایگاه ویژه ایستادند و برای عباس حکم قصاص خواستند. پدر میلاد گفت: «من و همسر و دو پسرم در خانه بودیم که زنگ در خانه زده شد. پسر کوچکم مقابل در رفت و با سه مرد ناشناس که خودشان را مامور پلیس معرفی کرده بودند، روبهرو شد. آنها گفته بودند میلاد به اتهام سرقت از یک خانه تحتتعقیب است. به همین خاطر میخواستند وارد خانه شوند اما چون لباسشخصی به تن داشتند و حکم ورود را به من نشان ندادند مانع ورود آنها به خانهام شدم. همان موقع میلاد که در اتاق خوابش بود از روی دیوار حیاط از خانه خارج شد و دقایقی بعد صدای شلیک چند تیر شنیدم. همسایهها دیدهاند که مامور پلیس بدون اینکه تیرهوایی شلیک کند از فاصله نزدیک به سینه پسرم شلیک کرده است. به همین خاطر برای عامل قتل پسرم حکم قصاص میخواهم.»
شلیک پس از 19 سال خدمت
سپس متهم در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: «19سال سابقه کار دارم اما هیچوقت در هیچ یک از ماموریتها به کسی شلیک نکرده بودم. من و دو نفر از همکارانم ماموریت داشتیم تا سه متهم به سرقت را دستگیر کنیم. همان روز صبح دو متهم را بازداشت کردیم و آنها نشانی خانه میلاد را که سومین متهم پرونده بود به ما دادند. ما حتی شماره واحد مسکونی را هم نمیدانستیم. فقط یکی از متهمان گفته بود پدر میلاد صاحب یک تاکسی است. وقتی به آدرس موردنظر رفتیم دو همکارم مقابل خودرویی که دو متهم دستگیر شده در آن نشسته بودند، ایستادند و من زنگ دری را که مقابل آن یک تاکسی پارک شده بود، زدم. من گفتم شیشه تاکسی شکسته و بهتر است صاحب تاکسی مقابل در بیاید. همان موقع پدر و برادر میلاد از خانه بیرون آمدند ولی میلاد که متوجه ماجرا شده بود از روی دیوار خانه همسایه فرار کرد و من او را تعقیب کردم. همان ابتدا تیرهوایی شلیک کردم تا میلاد تسلیم شود اما پا به فرار گذاشت که دومین تیر را به سمت پایش نشانه رفتم. اما اصلا متوجه نشدم که تیر به پایش برخورد کرده است. او همچنان در حال فرار بود که یک تیر دیگر شلیک کردم و چون دیوار خانه همسایه سست بود پای میلاد به داخل دیوار فرو رفت و او روی زمین افتاد. من تیری را مستقیم به سمت او شلیک نکردهام و هرگز قصد کشتن او را نداشتم.»
این متهم در مقابل سوال قاضی درباره اینکه با وجود داشتن رتبه قهرمانی تیراندازی و مربیگری چطور تیر از فاصله سه متری خطا رفته است، پاسخ داد: «متهم در حال فرار بود و مدام جایش را تغییر میداد. به همین خاطر تیرم خطا رفت و او قربانی شلیک اشتباهی شد.»
سپس هیات قضایی دقایقی را تنفس اعلام کرد و ادامه جلسه را برای احضار دو نفر از همسایههای قربانی که شاهد ماجرا بودند به بعد موکول کرد. هیات قضایی بعد از تنفس دستور بازداشت این متهم را نیز صادر کرد.
شلیکهای مرگبار
شلیک ماموران پلیس به متهمان فراری پیش از این نیز حادثهساز شده است. در جریان چند تعقیب و گریز، مامور پلیس، در جایی که نیاز به تیراندازی نبوده یا در حالی که تیراندازی باید به پای متهم شلیک شود، به سینه یا سر متهم شلیک کرده و باعث مرگ فرد فراری شده است.
عصر یکم اسفند 90 بود که یکی از ماموران پلیس اسلامشهر در جریان تعقیب یک متهم به سرقت، وی را از ناحیه قلب مورد هدف شلیک گلوله قرار داد و او را کشت. این متهم در دادگاه گفت: «قربانی به محض روبهرو شدن با ما ویترین یک مغازه را شکست و با یک قطعه شیشه به ما حمله کرد. من به او ایست دادم و تیر هوایی شلیک کردم، اما تسلیم نشد. به همین خاطر دو تیر به سمت پای او شلیک کردم اما یکی از تیرها ناخواسته به سینهاش خورد.»
عصر هفتم خرداد 90 نیز یکی از افسران گشت کلانتری17 مارلیک در جاده ملارد به یک پراید مشکوک شد و ایست داد. اما راننده با دیدن خودروی ناجا گریخت و مامور کلانتری به سمت وی شلیک کرد. راننده زخمی شده که سارق سابقهدار بود به نزدیکترین بیمارستان منتقل شد اما جان سپرد و افسر پلیس در حالی پای میز محاکمه ایستاد که اولیای دم برای وی حکم قصاص خواستند. در پایان آن جلسه قضات دادگاه با توجه به مدرکهای موجود در پرونده و اثبات رعایت قانون به کارگیری اسلحه از سوی مامور پلیس، وی را از اتهام قتل تبرئه و او را به پرداخت دیه محکوم کردند.
بامداد نهم آذر 88 هم یکی از ماموران کلانتری در ابتدای بزرگراه تهران - کرج به یک خردهفروش مواد مخدر که تحتتعقیب پلیس بود، ایست دادند. مرد قاچاقچی اما بیتوجه به ماموران پلیس با پای پیاده فرار کرد و یکی از ماموران به طرف وی شلیک کرد و او را کشت.
در جریان رسیدگی تخصصی به پرونده، مشخص شد تیراندازی شتابزده بوده است. بر همین اساس مامور پلیس پای محاکمه ایستاد اما قبل از صدور حکم نهایی توانست با پرداخت دیه، رضایت شاکیان خصوصی را جلب کند و از جنبه عمومی جرم به زندان محکوم شد. عصر بیستوپنجم بهمن ۱۳۸۶ اما یکی از جنجالیترین پروندههای شلیک خونین مامور پلیس رقم خورد که طی آن افسر گشت کلانتری در شرق تهران که در جریان تعقیب یک متهم دست به شلیک شتابزده و بدون رعایت قانون به کارگیری سلاح گرم زده بود، پس از کش و قوس فراوان قضایی به قصاص محکوم شد.
طبق قانون همه ماموران پلیس هنگام به کارگیری اسلحه باید اصول، مقررات و ضوابط استفاده از آن را به کار بگیرند. طبق مقررات ماموران نمیتوانند از همان ابتدا به سوی یک متهم شلیک کنند. شلیک باید پس از دستور ایست و چندینبار تکرار و از فاصله مناسب صورت بگیرد و طبق قانون مامور میتواند از کمر به پایین به سمت یک متهم فراری شلیک کند. اگر ماموران هنگام تیراندازی این قوانین را رعایت کرده باشند، مسئولیتی متوجه آنها نخواهد بود، اما اگر مقدمتا و بدون توجه به این مقررات شلیک کنند، مسئول هستند و چنانچه عمدی بودن شلیک در دادگاه اثبات شود به قصاص محکوم میشوند. در صورت اثبات شلیک غیرعمدی، آنها نیز موظف به پرداخت دیه هستند. موضوعی که در این پروندهها بارها از سوی حقوقدانان مورد بحث قرار گرفته است، لزوم آموزش مامورانی است که اسلحه در دست دارند.