روزنامه وقایع اتفاقیه در یادداشتی که به نقد اظهارات عباس جدیدی اختصاص دارد نوشت:پلاسکو که ریخت، خیلیها میدانستند بهجایش حاشیهها قد علم میکنند؛ حاشیههایی که درد را بیشتر کرده و اندوه را ماناتر. پلاسکو که ریخت، خیلیها انگشت اتهام بلند کردند. خیلیها پرسیدند تقصیر چه کسی بود و خیلیها دنبال مقصر گشتند.
اما حکایت آن عضو شورای شهر که حالا با افق زاویه بدنش، در تمام عکسهای سلفی دیده میشود، کسی که دوربینها را دوست دارد و چهارگوشه تشک کشتی را بوسیده و به صندلی شورای شهر تکیه زده، حکایت عجیبی است. دوبنده وانهاده و کت و شلوار به تن، خودش را به جلوی دوربینها میرساند و پشت سرش هیولای آوار هنوز آتش از دهانش زبانه میکشد. پیش از هر چیز اما شاید باید یک نکته و فقط یک نکته را بگویم؛ اگر امروز دیدن آن آدم و حرفهایش ناراحتتان میکند، مقصر خودتان هستید. مقصرید که انتخابات شورای شهر را جدی نگرفتید. مقصرید که فکر کردید رأیدادن یا ندادن فرقی نمیکند.
مقصرید که جا خالی کردید تا کسانی روی صندلی شورای شهر تکیه بزنند که جایشان آنجا نیست.
آقای جدیدی عزیز! گفتهاید هنرمندی که نمیتواند دو شاخ بز را از هم جدا کند، صلاحیت اظهارنظر ندارد، شما چطور؟ شما صلاحیت نشستن روی صندلی شورای شهر را دارید؟ براساس کدام سابقه، روی کدام تخصصتان حساب کردید که کاندیدای نمایندگی شورای شهر شدید؟ شما برای شکستن غول آوار و اتفاقات مهیبی که زیر پوست تهران نفس میکشند، چهکار کردهاید؟ کار هنرمند، جداکردن شاخهای بز نیست. آن، نهایت میتواند کار شما باشد که از زور بازو برخوردارید و عمری روی تشک کشتی، جنگیدهاید. از هنرمند جماعت این کارها برنمیآید. خوب است که میدانید چه کسانی چه کارهایی نباید انجام دهند ولی خوب است که بدانید شما هم کاری انجام نمیدهید. نمایندگی شورایشهر پایتخت، شغل نیست، وظیفهای است که مردم به شما محول کردهاند، نه برای اینکه عکس بگیرید و جلوی دوربینها، کارت بانکیتان را بکشید که یعنی کار خیر انجام می دهید.
حداقل اگر تخصص، سواد و علمش را ندارید، مشاورانی کاربلد انتخاب کنید که اینطور وقتها به شما مشاوره درست بدهند. حداقل به شما بگویند که پوپولیست خیلی وقت است حنایش رنگی ندارد یا اگر داشته باشد، حتما زمانی که مصیبت، اینجور بر سر مردم یک شهر آوار شده، جواب نمیدهد.
راستش را بخواهید به نظرم این حرفها را پیشازاین باید میگفتیم. ما هم مقصر هستیم. ما که وقتی خبر کاندیداتوری شما را شنیدیم، سراغتان نیامدیم و سؤالپیچتان نکردیم که اصلا بر چه اساسی تصمیم گرفتهاید کاندیدا شوید. آن همکار دیگرتان که البته ساکتتر از شماست و روی صندلی دیگر شورا نشسته از این قاعده مستثنا نیست چون ایشان هم نتوانستند و نمیتوانند وزنه سنگین فاجعه را بلند کنند.
هنرمندی که دلش به درد آمده با شمایی که مسئولید فرق میکند. او حق دارد هر چه میخواهد بگوید، بله، حق دارد، همچنانکه حالا همه مردم تهران هر چه دلشان میخواهد میگویند. حرف نزنیم که خفه میشویم! اما شما حق نداری فقط حرف بزنی، حق نداری فقط عکس بگیری و تعیینتکلیف کنی که چه کسی چه چیزی بگوید یا چه کسی چه کاری بکند.
هنرمند را مردم انتخاب نکردهاند که بخواهد پاسخگو باشد، شما انتخابشده مردم یک شهر هستید و باید بگویید تمام این روزهایی که راهی خیابان بهشت شده و رفته روی صندلی شورای شهر نشستهاید، خب، چه گلی به سر تهران زدهاید که حالا شاخوشانه میکشید؟ نمایندهبودن که فقط به کارت بانکیکشیدن و مصاحبهکردن و هر روز تیتر یک سایت یا روزنامهشدن نیست.
اینها را مشاورانتان به شما نمیگویند؟ اصلا مشاور دارید؟ اگر ندارید پس اجازه دهید من نه بهعنوان یک روزنامهنگار، بهعنوان شهروندی که احساس میکند جنازه آن همه آدم و آن همه آتشنشان روی دستهایش مانده است و احساس گناه میکند به شما بگویم برای دوره بعد به فکر کاندیداشدن نیفتید؛ به کار اصلیتان برگردید و شیوههای نوین مدیریتتان را در حوزه تخصصی خود اعمال کنید.