مهمترین منبع خبری و قدرتمندترین سازمان رسانهای در دنیای امروز کدام است؟
استدلال خوبی وجود دارد که پاسخ این سوال یک روزنامه یا تلویزیون نیست، بلکه یک شبکه اجتماعی یعنی فیسبوک مهمترین منبع خبری اکثر مردم دنیاست.
برای بیش از یک و نیم میلیارد کاربر فیسبوک، این شبکه اجتماعی بیش از قبل محلی برای همرسانی اخبار شده است. بیش از ۴۰ درصد آمریکاییها میگویند که خبرهایشان را از فیسبوک میخوانند و بسیاری از آنها خبرها را همرسان میکنند و زیر خبرهای دیگر نظر میگذارند.
خبرهایی مانند اینکه "پاپ فرانسیس دنیا را با حمایت از ریاست جمهوری ترامپ شوکه کرد"، "باراک اوباما تایید کرد که در کنیا به دنیا آمده است"، یا "ترامپ در سال ۱۹۹۸ گفته بود که اگر بخواهم نامزد ریاست جمهوری شوم از حزب جمهوریخواه نامزد خواهم شد، آنها کودنترین رایدهندههای کشور هستند."
نقطه اشتراک همه این خبرها آن است که تمامشان کاملا ساختگی هستند. البته جعلی بودنشان مانع نشد که میلیونها کاربر فیسبوک این خبرها را همرسان نکنند.
هر کسی که این حجم عظیم دروغ را تولید کرده احتمالا دو انگیزه داشته است. شیطنت و مهمتر از آن کسب پولی هنگفت از طریق تبلیغهایی است که شاهرگ حیاتی فیسبوک و کسب و کارهای وابسته به آن هستند.
اما همچنین دروغپردازان باعث بحثهای فراوان هفتههای اخیر درباره خبرهای جعلی شدهاند. مهمترین سوال آن است که آیا اینترنت از آرزوی اولیه سازندگانش در گسترش روشنگری دور شده است و امروز صرفا ما را گمراه میکند؟
مارک زاکربرگ، بنیانگذار فیسبوک، در ابتدا علاقهای به مشارکت در این بحث نداشت و این ایده را که اخبار جعلی ممکن است نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را عوض کرده باشد "نامعقول" دانست.
اما خیلی زود معلوم شد که چنین موضعی غیرقابل دفاع است و حتی در داخل فیسبوک هم کشمکشهای زیادی بر سر نقش اخبار جعلی در گرفته است.
چند روز بعد آقای زاکربرگ گفت که فیسبوک به دنبال راهی برای انتشار اخبار درست است و نوشت که "ما مدت زیادی است که بر روی این مشکل کار میکنیم و این مسئولیت را جدی گرفتهایم."
برنامه فیسبوک شناسایی اخبار نادرست و مختل کردن کسب و کار اخبار جعلی است. آن طور که بنیانگذار فیسبوک میگوید این کار با اطمینان یافتن از اینکه اخبار نادرست هیچ سودی از تبلیغها نمیبرند، امکانپذیر است.
فیسبوک امیدوار است که با حل این مشکل بتواند به الگوریتمی برای غربال کردن حقیقت از کذب دست پیدا کند. اما تغییر نظر آقای زاکربرگ نشان میدهد او تازه متوجه شده که در واقع یک سردبیر فوقالعاده قدرتمند است و اینکه همراه با چنین قدرت عظیمی مسئولیتهای سنگینی نیز به همراه میآید.
با این حال چند روز بعد خبری در فیسبوک دست به دست شد که ادعا میکرد "فیسبوک نرمافزار ویژهای ساخته است که میتواند به سانسور در چین کمک کند."
این خبر در نگاه اول جعلی به نظرمیرسد. آیا یک کمپانی با این درجه از پایبندی به حقیقت، واقعا میتواند ابزاری طراحی کند که به حکومت چین اجازه سرکوب حقیقت را بدهد؟ اما این گزارشی از روزنامه معتبر نیویورک تایمز بود و فیسبوک هم آن را تکذیب نکرد. تنها واکنش فیسبوک این بود که "وقت زیادی برای فهم چین و آموختن درباره آن صرف کرده است."
میدانیم که مارک زاکربرگ علاقه زیادی به چین دارد و زبان ماندارین را یاد گرفته است. علاوه بر آن فیسبوک تنها کمپانی تکنولوژی غربی نیست که درگیر این دوگانه اخلاقی است: دستیابی به بازار پرسود چین یا پایبند ماندن به برخی از ارزشهای خود از جمله آزادی بیان.
همین نکته درباره برخی از سازمانهای رسانهای نیز صادق است. بیست سال قبل روپرت مرداک تصمیم گرفت از انتشار کتابی انتقادی درباره چین صرفنظر کند وقتی که همزمان امپراتوری تلویزیون ماهوارهای خود را در چین گسترش میداد.
احتمالا مارک زاکربرگ چندان این مقایسه را دوست ندارد، اما در خیلی از جنبهها او در حال تبدیل شدن به مرداک بیست سال آینده است.
یک سرمایهدار جهانی در حوزه رسانه، با نفوذی فراوان درباره اینکه چگونه میتوانیم دنیای خود را بشناسیم. کسی که انگیزههای تجاری برای شکل دادن به اخبار دارد به گونهای که مناسب همه دیدگاهها باشد و اینکه چه چیزی حقیقت و چه چیزی جعلی است.
پیش از این تصور میشد که این کار وظیفه سردبیران رسانههاست. بنابراین شاید لازم باشد که روزنامهنگاران پیش از نگاه مغرورانه به اخلاق کمپانیهای شبکه اجتماعی، نگاهی سختگیرانه به حرفه خود نیز داشته باشند.