مرد میانسال که با اعتقاد به مهدورالدم بودن دوست برادرش، دست به جنایت زده و از قصاص معاف شده بود، با شکسته شدن این حکم در دیوان عالی کشور دیروز برای دومین بار پای میز محاکمه ایستاد.
این مرد گفت که قربانی، دختر 6 سالهاش را آزار داده بود.
محمد 44 ساله، بیستونهم شهریور 93 دوست صمیمی برادرش به نام مجتبی 37 ساله را به انباری مغازه تعویض روغنیاش در شهرری کشاند و او را پس از خوراندن قرصهای خوابآور کشت. محمد با کمک برادرش جنازه را به بیابانهای حوالی شهرری منتقل کرد و او را به آتش کشید. این مرد که 40 روز بعد از جنایت ردیابی و بازداشت شده بود، گفت: «مجتبی را کشتم چون دختر 6 سالهام را فریب و مورد آزار قرار داده بود.»
این مرد در شعبه 113دادگاه کیفری سابق استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و اعتقادش به مهدورالدم بودن قربانی را مطرح کرد. قضات آن شعبه محمد را از قصاص معاف کردند و حکم به زندان و پرداخت دیه دادند. حکم صادره اما در دیوان عالی کشور تایید نشد و پرونده برای رسیدگی دوباره به شعبه همعرض فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست امین مقدمزهرا و با حضور دو مستشار تشکیل شد مادر قربانی در جایگاه ویژه ایستاد و برای محمد حکم قصاص خواست.
سپس محمد در تشریح جزئیات ماجرا گفت: «خانهام در طبقه بالای مغازه تعویض روغنی قرار داشت. یک روز که از سرکار به خانه برگشتم دختر 6 سالهام دنیا، روی پایم نشست و شروع به گریه کرد.» او گفت: «مجتبی که دوست صمیمی برادرم بود او را به انباری مغازه تعویض روغنی برده و آزار داده است. از شنیدن این حرف شوکه شدم و از اینکه همسرم این موضوع را از من پنهان کرده عصبانی شدم. اما همسرم گفت دخترم را پیش پزشک برده و متوجه شده است اتفاق بدی برای دخترم نیفتاده است. چون در آن زمان شیشه مصرف میکردم و معتاد بودم دو شبانه روز به خاطر فکر و خیال نخوابیدم تا اینکه تصمیم گرفتم از مجتبی انتقام بگیرم.»
وی ادامه داد: «با مجتبی تماس گرفتم و از او خواستم برای جشن تولد دخترم تعدادی بادکنک تهیه کند و به مغازهام بیاورد. وقتی مجتبی به مغازه تعویض روغنی آمد برادرم سوار پژو او شد و رفت تا دوری بزند. من به بهانه آوردن تعدادی روغن خودرو مجتبی را به انباری کشاندم و با یک فن ورزشی او را نقش زمین کردم.»
این متهم که فن ورزشی را روی سرباز محافظ اجرا کرده بود، گفت: «من دست و پای مجتبی را با طناب بستم و علت کارش را از او پرسیدم اما به جای اینکه عذرخواهی کند حرفهای نامربوطی زد. من او را در انباری زندانی کردم تا اینکه نیمه شب سراغش رفتم. از من خواست یک لیوان آب به او بدهم. من هم چند قرص خوابآور داخل لیوان آب ریختم و به او خوراندم. وقتی بیحال شد با دستانم او را خفه کردم. جنازهاش را داخل یک ملحفه پیچیدم و چون نمیتوانستم به تنهایی آن را حمل کنم از برادرم کمک گرفتم. برادرم رضا، کمک کرد تا جنازه را در صندوق عقب پژو مجتبی جاساز کنیم. سپس خودم به تنهایی جنازه را به بیابانهای منطقه قلعه گبری بردم و با ریختن بنزین روی ماشین، جنازه را آتش زدم. من نیمه شب چندین کیلومتر پیادهروی کردم و سپس با برادرم تماس گرفتم تا اینکه رضا با موتورسیکلت دنبالم آمد و مرا به خانه برگرداند.»
این متهم گفت: «من نماز و قرآن میخواندم و میدانستم طبق قانون اسلام مجازات چنین فردی مرگ است. مجتبی مهدورالدم بود و من طبق سورهای از قرآن مجید او را کشتم.»
سپس رضا که حالا با قرار وثیقه آزاد است در جایگاه ویژه ایستاد و منکر معاونت در قتل شد. وی گفت: «من از نقشه برادرم برای قتل مجتبی بیخبر بودم و فقط در حمل جنازه به داخل صندوق عقب پژو به محمد کمک کردم.»
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.