شعبان بیمخ و بیست و هشتم مرداد
+200
رأی دهید
-14
ده سال پیش در روز ۲۸ مرداد ۸۵ شعبان جعفری یکی از بازیگران کودتای ۲۸ مرداد در آمریکا درگذشت.شعبان جعفری که به القابی چون شعبان بیمخ و شعبان تاجبخش ملقب شده بود، از جمله افرادی است که در تاریخ سیاسی معاصر بارها نامش برده شده است - «والا هیچوقت، به جون شما، به مولای متقیان، زبونم روزه است. با زبون روزه که دروغ نمیگم، هیچوقت دستگاه با من تماس نگرفت که کسی رو برو بزن، کسی رو نزن یا شلوغ کن یا شلوغ نکن. من رو عشق و علاقه خودم که داشتم این کارا رو میکردم.»از خاطرات شعبان جعفری
ده سال پیش در روز ۲۸ مرداد ۸۵ شعبان جعفری یکی از بازیگران کودتای ۲۸ مرداد در آمریکا درگذشت.شعبان جعفری که به القابی چون شعبان بیمخ و شعبان تاجبخش ملقب شده بود، از جمله افرادی است که در تاریخ سیاسی معاصر بارها نامش برده شده است.نقش «جاهلها» یا «لوطیها» که در تاریخ ایران پوشیده نیست و همواره از مشروطیت تا امروز از آنها نامی در نزاع های سیاسی ایران برده شده است. گاه در قالب شاه دوستی، گاه در قالب طرفداری از یک روحانی.
برخی مورخان معتقدند شعبان جعفری به عنوان یکی از مخالفان محمد مصدق، نخست وزیر وقت، در کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت او نقش داشت. هر چند او در خاطرات خود گفته است که تا ظهر ۲۸ مرداد در زندان بود. او در این خاطرات بسیاری از حوادثی که به او نسبت داده شده را منکر شده است.
به مناسبت درگذشت شعبان جعفری مروری بر خاطرات او میکنیم که طی گفتوگوهایی با هما سرشار، روزنامهنگار، بازگو کرده است. طبیعی است که اسناد و مدارک مربوط به وقایعی که به ۲۸ مرداد منتهی شد طی چند دهه به اندازهای منتشر شده است که صحت و سقم سخنان جعفری را تایید یا رد کند.
جعفری با افتخار میگوید «خونه رضاشاه اونجا بود...محمدرضا شاه هم تو سنگلج به دنیا اومد.» بچه سنگلج
ده سال پیش در روز ۲۸ مرداد ۸۵ شعبان جعفری یکی از بازیگران کودتای ۲۸ مرداد در آمریکا درگذشت.شعبان جعفری که به القابی چون شعبان بیمخ و شعبان تاجبخش ملقب شده بود، از جمله افرادی است که در تاریخ سیاسی معاصر بارها نامش برده شده است.نقش «جاهلها» یا «لوطیها» که در تاریخ ایران پوشیده نیست و همواره از مشروطیت تا امروز از آنها نامی در نزاع های سیاسی ایران برده شده است. گاه در قالب شاه دوستی، گاه در قالب طرفداری از یک روحانی.
برخی مورخان معتقدند شعبان جعفری به عنوان یکی از مخالفان محمد مصدق، نخست وزیر وقت، در کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت او نقش داشت. هر چند او در خاطرات خود گفته است که تا ظهر ۲۸ مرداد در زندان بود. او در این خاطرات بسیاری از حوادثی که به او نسبت داده شده را منکر شده است.
به مناسبت درگذشت شعبان جعفری مروری بر خاطرات او میکنیم که طی گفتوگوهایی با هما سرشار، روزنامهنگار، بازگو کرده است. طبیعی است که اسناد و مدارک مربوط به وقایعی که به ۲۸ مرداد منتهی شد طی چند دهه به اندازهای منتشر شده است که صحت و سقم سخنان جعفری را تایید یا رد کند.
جعفری با افتخار میگوید «خونه رضاشاه اونجا بود...محمدرضا شاه هم تو سنگلج به دنیا اومد.» بچه سنگلج جعفری به گفته خودش در فروردین ۱۳۰۰ در محله سنگلج تهران به دنیا آمد.سنگلج یکی از محلات قدیمی و مرکزی تهران است که جعفری با افتخار میگوید «خونه رضاشاه اونجا بود...محمدرضا شاه هم تو سنگلج به دنیا اومد.»جعفری سراسر زندگی خود مدعی بود که یک آدمی مذهبیِ شاه دوست است. او آخرین فرزند از چهارده فرزند خانواده بود. پدرش مغازهدار بود و او از کودکی در مغازه پدر به کار مشغول بود. تحصیلات ابتدایی را تا چهارم دبستان ادامه داد و بعد از آن مشغول کار و ورزش باستانی شد.
از او همواره به عنوان فردی اهل دعوا نام میبرند که به نفع اشخاص یا گروههای سیاسی با جناحهای مخالف آنها درگیری فیزیکی پیدا میکرد.خود او در خاطراتش به ویژه از «زد و خورد» با «تودهایها» یاد میکند. «همهاش زد و خورد با تودهایها بود کار دیگهای نبود بکنیم.»به گفته خودش به دفعات زندان افتاد، در زد و خوردها زخمی شد و یکبار گلوله خورد. او خودش را نه فرد سیاسی بلکه «عاشق مولا علی، شاه و مملکت» معرفی میکند که از سه چیز پرهیز کرد: «عشق، سیگار و مشروب.»
بعد از کودتای ۲۸ مرداد، در همان محله سنگلج قطعه زمینی گرفت و باشگاه ورزش باستانی خود را دایر کرد. با وقوع انقلاب از ایران گریخت و تا واپسین سال عمر در آمریکا اقامت گزید.
از چهارده سالگی وارد ورزش زورخانهای شد. او به خاطر هیکل درشت خود یواش یواش برخی تمرینات زورخانه مانند چرخ زدن، کباده گرفتن و سنگ گرفتن را «خوب» یاد گرفت چرا شعبان بیمخ
جعفری در خاطرات خود اینکه چگونه به او لقب بیمخ دادند، چنین بازگو میکند که در مدرسه هر دانشآموزی که از سر کلاس میخواست دستشویی برود، انگشت خود را به علامت اجازه بلند میکرد.با اجازه معلم او کلاس را ترک میکرد اما جعفری این کار را نمیکرد. «هر وقت میخواستم راهم و میکشیدم میرفتم بیرون.» معلم با انگشت خود میزد به شقیقه خود و میگفت: «مخش خرابه، مخ نداره.»از همان وقت لقب شعبان بیمخ روی جعفری ماند.
به گفته جعفری چون «شر» بود مدام از این کار به آن کار میرفت و از چهارده سالگی وارد ورزش زورخانهای شد. او به خاطر هیکل درشت خود یواش یواش برخی تمرینات زورخانه مانند چرخ زدن، کباده گرفتن و سنگ گرفتن را «خوب» یاد گرفت.افرادی که این تمرینات را خوب انجام میدادند، به گفته جعفری، «شیرینکار» میشدند.
سپس مدتی زورخانهای را اداره کرد تا این که برای اولین بار به خاطر زد و خورد به زندان افتاد.او در خاطرات خود، بارها از زندان رفتن خود یاد میکند. طوریکه همیشه یک پتو در خانه آماده داشت. «تا میگفتیم ننه پتوی ما رو بده....میگفت بازم داری میری زندون، ننه؟»
نمایش مردم، ورود به سیاست
جعفری در برابر این پرسش سرشار که چگونه به سیاست وارد شد، خاطرهای را تعریف میکند که گویی اتفاقی او را وارد سیاست کرد.جعفری میگوید شبی با دوستانش مشروب خوردند. دوستانش پیشنهاد رفتن به تماشاخانه را میدهند و آنها به تماشاخانه فردوسی واقع در خیابان لالهزار رفتند. متصدی اینکار به آنها بلیط نفروخت چون آن شب نمایش افتخاری بود اما آنها با «کله گرم» وارد شدند و کم کم درگیری صورت گرفت.
بعد از دستگیری قرار میشود او را به خارک بفرستند چون در آن موقع سرباز بود. اما موقع انتقال به رکن دو ستاد ارتش، در حالیکه دو سرباز جلو و دو سرباز عقب همراهش بودند، جعفری میبیند دو سرباز جلویی «همینجور دارن میرن» و دو سرباز عقبی هم نبودند.«مام همونجا وایسادیم یه خرده سوت زدیم و غزل خوندیم و رفتیم خونه.» به نظر جعفری، به سربازها گفته بودند، او را ول کنند.
نمایش مربوطه در آن شب، نمایش «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین که از اعضای حزب توده بود. «منم اصلا روحم اطلاع نداشت که این نمایش علیه شاهه...اصلا نمیدونستم شاه چیه، مصدق چیه، داستان چیه...»او اضافه میکند که سرگردی از آگاهی، به خانهاش میرود و میگوید: «آقای جعفری، کار خوبی کردین...دستگاه خوشش اومده از کارتون.» به او دو هزار تومان میدهند که مدتی از تهران غایب شود.
جعفری به یاد میآورد که از اختلاف مصدق و کاشانی چیزی نمیدانست و تاکید کرد که «با مصدق بودم.»«چون میدیدم که کاراش بد نیست. خوب کار میکرد.» فدائیان اسلام و کاشانی
از او همواره به عنوان فردی اهل دعوا نام میبرند که به نفع اشخاص یا گروههای سیاسی با جناحهای مخالف آنها درگیری فیزیکی پیدا میکرد.خود او در خاطراتش به ویژه از «زد و خورد» با «تودهایها» یاد میکند. «همهاش زد و خورد با تودهایها بود کار دیگهای نبود بکنیم.»به گفته خودش به دفعات زندان افتاد، در زد و خوردها زخمی شد و یکبار گلوله خورد. او خودش را نه فرد سیاسی بلکه «عاشق مولا علی، شاه و مملکت» معرفی میکند که از سه چیز پرهیز کرد: «عشق، سیگار و مشروب.»
بعد از کودتای ۲۸ مرداد، در همان محله سنگلج قطعه زمینی گرفت و باشگاه ورزش باستانی خود را دایر کرد. با وقوع انقلاب از ایران گریخت و تا واپسین سال عمر در آمریکا اقامت گزید.
از چهارده سالگی وارد ورزش زورخانهای شد. او به خاطر هیکل درشت خود یواش یواش برخی تمرینات زورخانه مانند چرخ زدن، کباده گرفتن و سنگ گرفتن را «خوب» یاد گرفت چرا شعبان بیمخ جعفری در خاطرات خود اینکه چگونه به او لقب بیمخ دادند، چنین بازگو میکند که در مدرسه هر دانشآموزی که از سر کلاس میخواست دستشویی برود، انگشت خود را به علامت اجازه بلند میکرد.با اجازه معلم او کلاس را ترک میکرد اما جعفری این کار را نمیکرد. «هر وقت میخواستم راهم و میکشیدم میرفتم بیرون.» معلم با انگشت خود میزد به شقیقه خود و میگفت: «مخش خرابه، مخ نداره.»از همان وقت لقب شعبان بیمخ روی جعفری ماند.
به گفته جعفری چون «شر» بود مدام از این کار به آن کار میرفت و از چهارده سالگی وارد ورزش زورخانهای شد. او به خاطر هیکل درشت خود یواش یواش برخی تمرینات زورخانه مانند چرخ زدن، کباده گرفتن و سنگ گرفتن را «خوب» یاد گرفت.افرادی که این تمرینات را خوب انجام میدادند، به گفته جعفری، «شیرینکار» میشدند.
سپس مدتی زورخانهای را اداره کرد تا این که برای اولین بار به خاطر زد و خورد به زندان افتاد.او در خاطرات خود، بارها از زندان رفتن خود یاد میکند. طوریکه همیشه یک پتو در خانه آماده داشت. «تا میگفتیم ننه پتوی ما رو بده....میگفت بازم داری میری زندون، ننه؟»
نمایش مردم، ورود به سیاست
جعفری در برابر این پرسش سرشار که چگونه به سیاست وارد شد، خاطرهای را تعریف میکند که گویی اتفاقی او را وارد سیاست کرد.جعفری میگوید شبی با دوستانش مشروب خوردند. دوستانش پیشنهاد رفتن به تماشاخانه را میدهند و آنها به تماشاخانه فردوسی واقع در خیابان لالهزار رفتند. متصدی اینکار به آنها بلیط نفروخت چون آن شب نمایش افتخاری بود اما آنها با «کله گرم» وارد شدند و کم کم درگیری صورت گرفت.
بعد از دستگیری قرار میشود او را به خارک بفرستند چون در آن موقع سرباز بود. اما موقع انتقال به رکن دو ستاد ارتش، در حالیکه دو سرباز جلو و دو سرباز عقب همراهش بودند، جعفری میبیند دو سرباز جلویی «همینجور دارن میرن» و دو سرباز عقبی هم نبودند.«مام همونجا وایسادیم یه خرده سوت زدیم و غزل خوندیم و رفتیم خونه.» به نظر جعفری، به سربازها گفته بودند، او را ول کنند.
نمایش مربوطه در آن شب، نمایش «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین که از اعضای حزب توده بود. «منم اصلا روحم اطلاع نداشت که این نمایش علیه شاهه...اصلا نمیدونستم شاه چیه، مصدق چیه، داستان چیه...»او اضافه میکند که سرگردی از آگاهی، به خانهاش میرود و میگوید: «آقای جعفری، کار خوبی کردین...دستگاه خوشش اومده از کارتون.» به او دو هزار تومان میدهند که مدتی از تهران غایب شود.
جعفری به یاد میآورد که از اختلاف مصدق و کاشانی چیزی نمیدانست و تاکید کرد که «با مصدق بودم.»«چون میدیدم که کاراش بد نیست. خوب کار میکرد.» فدائیان اسلام و کاشانی جعفری همچنین در خاطرات خود را فردی مذهبی معرفی میکند و از نزدیکی به گروه فدائیان اسلام به رهبری مجتبی نواب صفوی یاد میکند. او ابتدا از طرفداران فدائیان اسلام بود. «آدمای بدی نبودن» اما چون «با آدمکشیشون زیاد مخالف» بود، از آنها فاصله گرفت و به کاشانی نزدیک شد. جعفری با حسین مکی آشنا شد. از طریق او با چند تن دیگر از جمله شمس قناتآبادی، ابوالحسن حائریزاده و مظفر بقایی آشنا میشود ضمنا با مکی به خانه کاشانی میرفت. گفتنی است این اشخاص در ابتدا همراه مصدق بودند اما بعد از در مخالفت با او برخاستند.
جعفری به مکی در انتخابات مجلس شورای ملی کمک کرد. «میرفتیم مردم رو با اتوبوس جمع میکردیم رای بدن.» او دو مورد را ذکر میکند که کاشانی از او خواست کارهایی را انجام دهد. یکی در مورد زد و خورد با تودهایها چون کاشانی گفته بود آنها بیدین و قرآن و خدا هستند. دیگر اینکه در ماجرای ۹ اسفند کاشانی به او گفت: «اعلیحضرت داره از مملکت میره...نذارین بره بیرون. اگر اعلیحضرت بره عمامه مام رفته!»
جعفری به یاد میآورد که از اختلاف مصدق و کاشانی چیزی نمیدانست و تاکید کرد که «با مصدق بودم.»«چون میدیدم که کاراش بد نیست. خوب کار میکرد.» او خود را دنبالهرو کاشانی و مصدق میدانست.«اصلا خدا بیامرز مصدق رو من اونروز دم مجلس رو کولم گذاشتم...عکسشم تو روزنامه چاپ کردن.» احتمالا منظور او ۴ مهر ۱۳۳۰ بود. عکسی که در کتاب خاطراتش هست همان عکس معروفی است که مصدق جلوی مجلس در میان مردم در حال نطق است. در عکس چاپ شده در کتاب خاطراتش، دو نفر را شناسایی کرده و در زیرنویس عکس یکی دیگر علامت گذاری شده: «این هم باید من باشم.» فرد در عکس با مصدق فاصله دارد. مشخص نیست در چه لحظهای مصدق را کول کرده است.
اما درباره ماجرای ۹ اسفند، جعفری میگوید آیتالله کاشانی گفت: «برین شاه داره از مملکت میره...نذارین شاه بره!اگه شاه بره عمامه مام رفته!» بعد از این، جعفری میرود سمت بازار تا بازاریان را تشویق کند تا به نفع شاه مغازهها را ببندند. «دیدم هیشکی محل نذاشت... آخه بازار با مصدق بود... منم زدم و شکستم و خلاصه بازار و بستن.»سپس جعفری افزود که یک نعش درست کرد. «متکا و فلان و اینا و خون دو سه تا مرغ ...و گفتیم آی کشتن آی کشتن»به گفته جعفری «از همون ساعت دیگه با مصدق چیز [مخالف] شدیم.»بعد میروند «در خونه شاه.»«من که رفتم از پنجره برم بالا، گاردیا منو با ک... [قنداق] تفنگ انداختن پائین. گفتن: «تو مصدقی هستی!» گفتم:« نه، حالا دیگه مصدقی نیستم! من الان نمیخوام شاه از این مملکت بره!»جعفری میگوید پنجره را گرفت رفت بالا اما مشخص نیست چگونه چنین چیزی در کاخ مرمر ممکن بود.به گفته جعفری، گاردیها به او میگویند اگر راست میگوید برود خانه مصدق و او را بیاورند «نذاره شاه بره.»جعفری مدعی است که به این دلیل رفت سمت خانه مصدق و چون نگذاشتند او را ملاقات کند با جیپ ارتشی به در خانه مصدق زد. تیراندازی شد. تیری به جعفری اصابت کرد و به گفته او خواهرزادهاش کشته شد. او اضافه میکند که بعد از این ماجرا دستگیر شد و تا ظهر ۲۸ مرداد در زندان بود.
تهدید فاطمی در دادگاه
جعفری به مکی در انتخابات مجلس شورای ملی کمک کرد. «میرفتیم مردم رو با اتوبوس جمع میکردیم رای بدن.» او دو مورد را ذکر میکند که کاشانی از او خواست کارهایی را انجام دهد. یکی در مورد زد و خورد با تودهایها چون کاشانی گفته بود آنها بیدین و قرآن و خدا هستند. دیگر اینکه در ماجرای ۹ اسفند کاشانی به او گفت: «اعلیحضرت داره از مملکت میره...نذارین بره بیرون. اگر اعلیحضرت بره عمامه مام رفته!»
جعفری به یاد میآورد که از اختلاف مصدق و کاشانی چیزی نمیدانست و تاکید کرد که «با مصدق بودم.»«چون میدیدم که کاراش بد نیست. خوب کار میکرد.» او خود را دنبالهرو کاشانی و مصدق میدانست.«اصلا خدا بیامرز مصدق رو من اونروز دم مجلس رو کولم گذاشتم...عکسشم تو روزنامه چاپ کردن.» احتمالا منظور او ۴ مهر ۱۳۳۰ بود. عکسی که در کتاب خاطراتش هست همان عکس معروفی است که مصدق جلوی مجلس در میان مردم در حال نطق است. در عکس چاپ شده در کتاب خاطراتش، دو نفر را شناسایی کرده و در زیرنویس عکس یکی دیگر علامت گذاری شده: «این هم باید من باشم.» فرد در عکس با مصدق فاصله دارد. مشخص نیست در چه لحظهای مصدق را کول کرده است.
اما درباره ماجرای ۹ اسفند، جعفری میگوید آیتالله کاشانی گفت: «برین شاه داره از مملکت میره...نذارین شاه بره!اگه شاه بره عمامه مام رفته!» بعد از این، جعفری میرود سمت بازار تا بازاریان را تشویق کند تا به نفع شاه مغازهها را ببندند. «دیدم هیشکی محل نذاشت... آخه بازار با مصدق بود... منم زدم و شکستم و خلاصه بازار و بستن.»سپس جعفری افزود که یک نعش درست کرد. «متکا و فلان و اینا و خون دو سه تا مرغ ...و گفتیم آی کشتن آی کشتن»به گفته جعفری «از همون ساعت دیگه با مصدق چیز [مخالف] شدیم.»بعد میروند «در خونه شاه.»«من که رفتم از پنجره برم بالا، گاردیا منو با ک... [قنداق] تفنگ انداختن پائین. گفتن: «تو مصدقی هستی!» گفتم:« نه، حالا دیگه مصدقی نیستم! من الان نمیخوام شاه از این مملکت بره!»جعفری میگوید پنجره را گرفت رفت بالا اما مشخص نیست چگونه چنین چیزی در کاخ مرمر ممکن بود.به گفته جعفری، گاردیها به او میگویند اگر راست میگوید برود خانه مصدق و او را بیاورند «نذاره شاه بره.»جعفری مدعی است که به این دلیل رفت سمت خانه مصدق و چون نگذاشتند او را ملاقات کند با جیپ ارتشی به در خانه مصدق زد. تیراندازی شد. تیری به جعفری اصابت کرد و به گفته او خواهرزادهاش کشته شد. او اضافه میکند که بعد از این ماجرا دستگیر شد و تا ظهر ۲۸ مرداد در زندان بود.
تهدید فاطمی در دادگاه
جعفری مدعی است که بعد از ۹ اسفند در دادگاه محکوم به اعدام شد. در حالیکه طبق اسناد، حکم دادگاه برای او یک سال زندان بود.به نظر او، مصدق خودش خوب بود اما همه مخالفتها با شاه زیر سر فاطمی بود. او در دادگاه در حالیکه یک سیب را به هوا انداخت، به خبرنگاران میگوید: «به دکتر فاطمی بگین...اگه منو کشتن که کشتن! اگه آزاد شدم هر جا ببینمش میزنمش.» و به او پیغام داد: «اگه از زندان اومدم بیرون خفهت میکنم.» او دلیل این تهدید را این میدانست که فاطمی حکم اعدام برایش داده بود. به نظر جعفری، «مصدق کاری به این کارا نداشت...بنده خدا اونجا خوابیده بود....همه این بساطا رو فاطمی سر مصدق درآورد.» جعفری همچنین مدعی است زمانی که فاطمی بعد از کودتا دستگیر شد، و هنگام انتقال او از شهربانی به زندان، تنها او بوده که فاطمی را کتک زد اما دست به خواهرش نزد. او منکر شد که به فاطمی و خواهرش روی پلهها چاقو زد.این در حالیست که بنا به اسناد، روی پلههای چندین ضربه چاقو به فاطمی و خواهرش وارد شد.
زاهدی گفت: «مملکت هنوز آروم نشده.»جعفری از او میخواهد تا تعدادی از دوستانش را در زندان آزاد کنند. به گفته افسر نگهبان آنها «چاقوکش» بودند. سپس زاهدی از او میخواهد که «برین نذارین مردم شلوغ کنن.» این بود که به حساب راه افتادیم تو خیابونا» و تا صبح فردا در خیابان بودند. ۲۸ مرداد
زاهدی گفت: «مملکت هنوز آروم نشده.»جعفری از او میخواهد تا تعدادی از دوستانش را در زندان آزاد کنند. به گفته افسر نگهبان آنها «چاقوکش» بودند. سپس زاهدی از او میخواهد که «برین نذارین مردم شلوغ کنن.» این بود که به حساب راه افتادیم تو خیابونا» و تا صبح فردا در خیابان بودند. ۲۸ مرداد جعفری در خاطراتش ادعا میکند تا ظهر ۲۸ مرداد در زندان بود و از شلوغیها خبر نداشت.او گفته که در این روز خانمی به نام «پروین آژدان قزیه» که به بدنامی معروف بود، به ملاقاتش در زندان آمد. گفت: «بر و بچهها دارن شروع میکنن. یه پیغومی...بده.»به گفته جعفری، به این زن بیاعتنا بود بنابراین به او گفت: «بچهها خودشون میدونن چیکار کنن!»جعفری اضافه میکند که پیغام داده تا دوستانش بریزند در خیابانها.سپس او خبردار میشود که خانه مصدق را خراب کردند اما وقتی در ساعت یک و بیست دقیقه بعد از ظهر رادیو را در حضور رئیس زندان میگیرند «دیدیم خونه مصدق جلسه پنبه ست. درست یادمه،...پس اینا که میگن خونه مصدق رو زدن که؟ دیدم نه هنوز هیچ خبر مبری نیست.»ساعت دو و ربع اما از رادیو صداهای غیر معمول آمد.«دیدم صدای ملکه اعتضادیه... بعد میراشرافی و تیمسار زاهدی...»
بعد به گفته جعفری، «تیمسار خلعتبری [و چند افسر دیگر] اومدن در زندان و گفتن: «زاهدی جعفری رو میخواد.»وقتی او را میبرند در شهربانی «تا رسیدیم زاهدی بغل واکرد مام رفتیم تو بغل تیمسار. زاهدی گفت: «مملکت هنوز آروم نشده.»جعفری از او میخواهد تا تعدادی از دوستانش را در زندان آزاد کنند. به گفته افسر نگهبان آنها «چاقوکش» بودند.سپس زاهدی از او میخواهد که «برین نذارین مردم شلوغ کنن. این بود که به حساب راه افتادیم تو خیابونا. تو تهران بودیم اما خونه مصدق نرفتیم.» و تا صبح فردا در خیابان بودند.
جعفری در خاطرات خود منکر دریافت پول و دیدار با کرمیت روزولت طراح آمریکایی کودتای ۲۹ مرداد، بود. به نظر او «حالا که میشنفم میگن پولی رد و بدل شده، فکر میکنم [برادران رشیدیان] گرفتن.» در برخی اسناد از این برادران که با بریتانیا ارتباط داشتند، نام برده شده است. چندی بعد از کودتا بود که، لقب «تاجبخش» سر زبانها افتاد.
بعد به گفته جعفری، «تیمسار خلعتبری [و چند افسر دیگر] اومدن در زندان و گفتن: «زاهدی جعفری رو میخواد.»وقتی او را میبرند در شهربانی «تا رسیدیم زاهدی بغل واکرد مام رفتیم تو بغل تیمسار. زاهدی گفت: «مملکت هنوز آروم نشده.»جعفری از او میخواهد تا تعدادی از دوستانش را در زندان آزاد کنند. به گفته افسر نگهبان آنها «چاقوکش» بودند.سپس زاهدی از او میخواهد که «برین نذارین مردم شلوغ کنن. این بود که به حساب راه افتادیم تو خیابونا. تو تهران بودیم اما خونه مصدق نرفتیم.» و تا صبح فردا در خیابان بودند.
جعفری در خاطرات خود منکر دریافت پول و دیدار با کرمیت روزولت طراح آمریکایی کودتای ۲۹ مرداد، بود. به نظر او «حالا که میشنفم میگن پولی رد و بدل شده، فکر میکنم [برادران رشیدیان] گرفتن.» در برخی اسناد از این برادران که با بریتانیا ارتباط داشتند، نام برده شده است. چندی بعد از کودتا بود که، لقب «تاجبخش» سر زبانها افتاد.
۴۹

آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه
ماجرای ۹ اسفند کاشانی به او گفت: «اعلیحضرت داره از مملکت میره...نذارین بره بیرون. اگر اعلیحضرت بره عمامه مام رفته!» ( بدون شرح )
15
84
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۱:۳۵
۵۵

فارسان - مرکزی، ایران
یکی از عجایب ملت ایران این است که دشمنمان 1400 سال پیش که به جان مال وناموس شان تجاوز کردن بعد از چند قرن مورد ستایش قرار می گیرند و حتی از مردگان آنان طلب بخشایش و گره گشایی دارند!!؟؟؟و با مزه تر این است که یک نخست وزیر خلاف کار و شارلاتان که با سو استفاده از جریان ملی شدن نفت قصد باز گرداندن حکومت به اجداد قاجار خود را در سر می پروراند با قیام 28 امرداد سر نگون شد عده ای در تلاشند ( تخم ترکه سر خورده قاجارو یک مشت ملاک و خان و خان زاده ها که داغ اصلاحات عرضی پادشاه فقید آنان را داغ دار کرده) او را به عنوان قهرمان ملی جا بزنند!!!!؟؟؟؟؟
63
28
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۴:۳۲
۴۹

Ghooloo - آبادان، ایران
با عرض سلام خدمت همه هموطنان عزیزم، داستان فکر کنم کاملا روشن است و بارها هم اینجا گفته شده! یک مشت اراذل و اوباش <سبک عقل> که اکثرا اشخاص بسیار بی سواد و تهی مغز هستند تو این مملکت که همیشه به زور چماق و چاقو و قمه و با ایجاد ترس و رعب و وحشت در بین مردم دیکتاتورپروری میکنند! شعبون بی مخ که گور بگور شد رفت ولش، یکی جلوی شعبون سبک عقل خودمون در این سایت را بگیره که هنوز نفهمیده و داره واسه مولایش سینه و زنجیر میزنه و دست از نوکری برنمیداره آن هم بعد از مرگش! ای پدر عاشقی بسوزه ;-))
19
60
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۵:۳۳
۵۳

اریوبرزن - تبریز، ایران
از ۳ چیز پرهیز کرد "عشق سیگار مشروب"" ( جعفری میگوید شبی با دوستانش مشروب خوردند، دوستانش پیشنهاد رفتن به تماشاخانه را میدههند..از پنجره خونه شاه در کاخ مرمر رفتم بالا،،،،،نه من دیگه مصدقی نیستم،، حالا میخوام شاه نره... وای بر مردم ایران زمین که فقط یک چنین موجوداتی با مغز تک سلولی اما جثه بزرگ حافظ منافع دولتمردان یا پادشاه آن باشند!!! باد آورده را باد ش برد،، شاه را برادران بزرگ آوردند اما ملت بیدار شد و به آن خاتمه داد!!! ایرانی هیچ وقت تحمل بودن زیر سلطه بیگانه و ظلم و جور را نداشته و ندارد و نخواهد داشت!
11
38
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۸
۵۸

من منم - سایتاما ، ژاپن
واقعاً برای اون مردم باید متا سف بود وقتی همه دنیا داره به سوی جلو پیش میره اونها هنوز تو فکر قاجار و مصدق شعبان بی مخ و............هستند بابا شما تا کی میخواهید با یاد گذشته زندگی کنید ! و هر سال بگید دریغ از پارسال چرا نمیخواهید بیدار شید اون مملکت رو دارن به ویرانی میکشن اگر دلتون به حال خودتون نمیسوزه لاعقل به فکر آیندگانی که فرزندان و نوادگان شما هستند و میخواهند در اون کشور به قول خودتون گل و بلبل زندگی کنندباشید و من فکر میکنم که در حال حاضر گلش پرپر شده و تا بلبلش هم نمرده باید دست به کار شی وگر نه چند سال دیگه باید برین افغانستان برای کار .
17
14
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۱
۳۷

samad agha75 - ایران، ایران
حالا اون پیشوا که سقط شد رفت ولی جالبه یک عده تخم و ترکه تازی پیدا شده مثل سردار نقدی که معلوم نیست از کدوم ده کوره عراق آمدن ایران یکی عشق الاغ چلاق یکی دیگه اینجا علم هوا کرده و عاشورا ۲۸ زیر این علم زنجیر میزانه و قراره برا ناهار سوسمار پولو با ملخ برشته به شیعیان پیشوا غشی بده
30
17
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۷
۶۵

شاه و شیخ - قم، ایران
[::Ghooloo - آبادان، ایران::]. قولو جان از این شعبان الدولههای سبک عقل و پری السلطنههای این سایت زیاد خرده نگیر که از سر بیکاری و کافی نبودن جیره سوشیال دولتی مجبورند جهت دریافت حق الکامنت از بیت نیم پهلوی هر از گاهی یک آروغ سیاسی شاهانه از خود در کنند..!!
17
26
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۴
۵۵

فارسان - مرکزی، ایران
[::من منم - سایتاما ، ژاپن::]. دوست گرامی فرمایش شما متین اما این انقلاب نکبتی حاصل حماقت همین مصدق چی های مغز سربی و همراهی چپی ها بود که کشور را دودستی تقدیم ملا های آدم خوار کرد بعضی از این مغز سربی ها به جای ابراز پشیما نی و ندامت با پرویی تمام همچنان بر حماقت خود پافشاری می کنند با این افراد و هم فکران آنان آیا میتوان امیدی به فردای بهتر داشت؟؟؟
12
13
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۹
۶۵

شاه و شیخ - قم، ایران
[::فارسان - مرکزی، ایران::]. تا آنجایی که تاریخ در حافظه خود ثبت کرده این ارباب تاج برسر شما بود که با زیارت و پابوسی مردگان طلب بخشش و گره گشایی میکرد، همان مردگانی که به قول شما ۱۴۰۰ سال پیش به جان و مال و نوامیس ما تجاوز کردند...!! این عکس شعبان یک لات یک لا قبا در کنار شاه متمدن شما گویای همه چیز هست. شاهی که برای گره گشایی کارش به همان مردگان و چاقو کشانی همچون شعبان الدوله و پاری السلطنه دخیل ببندد سرنوشتی جز له شدن زیر نعلین شیخ نداشت...!!!
9
17
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۴
۴۹

Ghooloo - آبادان، ایران
[::فارسان - مرکزی، ایران::]. میگم پلوفسول همایونی 1400 سال پیش چه ربطی به شادروان دکتر محمد مصدق دارد؟! اگر اندازه سر سوزن سواد داشتی میدانستی که دکتر محمد مصدق اعتقاد به جدایی دین از سیاست داشت و یک سکولاریسم و لائیک بود! معنیش را میفهمی؟ شما شاقلی عزیز اصلا نمیخواهد در مورد دکتر محمد مصدق که اولین دکترای حقوق را از کشور سوئیس گرفت و از حقوق ملت ایران در دادگاه های بین المللی و سازمان حقوق بشر دفاع کرد و نفت را ملی کرد و امپراطوری بریتانیا را به زانو درآورد و کسی در حد گاندی بود نظر بدی چون از میزان درک و فهم و سوادت خارج است شما در مورد موضوع یعنی شعبون بی مخ که هم تیپ و هم فکر خودت است نظر بده! حالا نظرت در مورد این شعبون بی مخ سبک عقل که بعد از چاقوکشی از طرف اعلیحضرت قطعه زمینی هم گرفت و به آرزوی دیرینه خود یعنی زورخانه و به مال و منالی از طریق کتک زدن بچه های مردم رسید چیست؟ فکر نمیکنی جای اینکه موضوع را منحرف کنی و بچسبی به مرد قانون و نخسب وزیر منتخب مردم بچسبی به افکار نژادپرستانه همین اراذل و اوباش و همفکرهای مثل خودت شاقل جان؟؟
9
16
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۷
۴۹

Ghooloo - آبادان، ایران
[::من منم - سایتاما ، ژاپن::]. هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش! برای تصمیمات درست برای نسل آینده باید گذشته خود را خوب شناخت تا تصمیمات اشتباه گذشته دوباره تکرار نشوند! به قول معروف شناخت از گذشته باید چراغ راه آینده شود عزیزم
6
14
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۳
۴۹

Ghooloo - آبادان، ایران
[::شاه و شیخ - قم، ایران::]. دوست عزیز این اشخاص کاملا شناخته شده هستند ما همه اینجا نظرات خود را میدهیم و این گذشت زمان و تاریخ است که مشخص میکند چه کسانی در این مملکت برای تملق و چاپلوسی و منافع شخصی و یا از روی بی سوادی چه حماقتها و خیانتها در حق مردم عزیز ما روا داشتند و با زور چماق و چاقو و قمه مثل همین شعبون بی مخ و امثال اینها که هنوز هم در این مملکت به همان روش مشغول هستند از دیکتاتورها دفاع کردند! ماه همیشه پشت ابر نمیماند و زمانی برای همه روشن خواهد شد چه کسانی باعث و بانی از بین رفتن دموکراسی و آزادی احزاب و مطبوعات در این مملکت شدند که الان وضعمان این است هموطن عزیزم
6
12
جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۳۵
۵۵

فارسان - مرکزی، ایران
[::Ghooloo - آبادان، ایران::]. گولو تو زیادی خوردی هلو!قبلش چنتا بخور آلو. ابتقدر اون مغز سنگینتو فشار نده خودت و به اون راه زدی به خودت مربوطه اسناد زبادی هست که حکایت از خلاف کاری های این کعبه آمال شما ها داره نمونه نامه مسولان 52 نشریه به مجلس آن زمان از خطر دیکتا توری مصدق السلطنه حکایت می کنه که در روزنامه (داد)متشر شده قبل دورفشانی وسنگین مغزی!!!یاد بگیرقبلش کمی اطلاع کسب کنی درشت پورفسور!!!!؟؟؟؟
10
7
شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۴:۵۳
۵۵

فارسان - مرکزی، ایران
[::شاه و شیخ - قم، ایران::]خدمات و ایران دوستی و میهن پرستی و مردم دوستی پادشاه اینقدر بود که دوران صدارت این بابا با ادای روشنفکری زرنگ بازی سو استفاده از ملی شدن نفت و همکاری با توده ای ها و ملا ها نتونه گزندی به میهن دوستی او وارد کنه فقط یکم راجع به انحلال مجلس و در خواست شدن مسلط و گرفتن فر ماندهی نیرو های مسلح فکر کنی اگر ادمی غرض و مرض نداشته باشه می تونه بفهمه کی خاعن بود و کی وطن دوست و اثار این وطن دوستی و روشنفکری را گلاب به روتون هنوزم داریم می بینیم!!!؟؟؟.
9
7
شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۵:۰۵
۳۷

samad agha75 - ایران، ایران
[::فارسان - مرکزی، ایران::]. [::فارسان - مرکزی، ایران::]. دوست گرامی با سپاس فراوان از شما.آب که سر بالا میره معلوم نیست این قورباغه همون مزخرفات پیشوا روو چطوری داره اینجا نشخوار میکنه البته این یکی که عددی نیست ولی به قول فیلم مکث خوب پوزشو زدی ولی آفتابه به دست پیشوا غشی قجری باید حتما ببرمش خاوران.پیروز باشی وقت عزیز روو صرف این ۲ تا مزدور نکن
11
6
شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۰
۴۹

Ghooloo - آبادان، ایران
[::فارسان - مرکزی، ایران::]. گر شعر تو گویی ز آلو / شعر گویم برایت از زردآلو/ گر هم خوردی با هسته تو یک آلو / این کار را نکن دیگر شاقل با هلو! / هسته آلو مثل هسته هلو نیست / پس دادنش درد دارد چاره ش بخیه خوردن نیست :-)) شاقل هلو خدمتت عرض شود که تا حالا که هر چی اسناد بوده همه نشون میده کودتا از طرف شاه و عوامل سیا آقای رزولت همراه با شیخ کاشانی و اراذل و اوباش همایونی بوده و شاه هم در جریان بوده به همین خاطر هم فراری میشه حالا اگر شما اسناد جدیدی از تو صندوقچه زیرزمین بی بی پری پیدا کردید رو کنید بهش نگاه میکنیم اگر هم مثل اسناد احمدی نژاد است که مرتب میگفت اسنادش هم موجود است ولی چیزی رو نکرد که هیچ ولی اگر در حال ساخت آن هستید کامل شد خبر بده ببینیم و بهتان بیشتر بخندیم شاقل هلو
6
13
شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۲
۴۹

Ghooloo - آبادان، ایران
[::samad agha75 - ایران، ایران::]. شمد غاغا شما جز این مشق تکراری که صدهزار بار گذاشتی مشقی دیگه بلد نیستی بنویسی؟ والا از بسکه این چند تا کامنت را تو این چند سال گذاشتی دیگه همه تو این سایت حفظ شدند! چیز دیگه ای نداری غاغا جان با پشت و وارو زدن بقیه را سرگرم کن! بیا چوپانیم چوپانی بازم میرم چوپانی! حالا جای دوست و دشمن کجاست؟ بیا چوپانیم چوپانی غاغا میره چوپانی ;)
5
11
شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۶
۵۵

فارسان - مرکزی، ایران
[::samad agha75 - ایران، ایران::]. با سپاس و درود فراوان بر شما
8
6
شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۵