روزنامه ایران : بیوه زن جوانی گرفتار در پنجره تنهایی و فقر، وقتی دختر چهار سالهاش را مانع ازدواج و سر و سامان گرفتن زندگیاش دید، در اوج پریشان حالی و برای گذشتن از فرزند تصمیم هولناکی گرفت. زیرا هر مردی که به خواستگاریاش میآمد وقتی پی میبرد که او کودکی چهار ساله دارد، پیغام میفرستاد: «برای ازدواج باید از فرزندش بگذرد.»
سرانجام این زن پریشان حال در اوج فشارهای روانی و بیرحمی تصمیم به قتل دخترش گرفت و با خوراندن متادون، سارای 4 ساله را از سر راه برداشت تا شاید بتواند ازدواج کند. زن 30 ساله صبح دیروز در دادسرا حاضر شد تا جزئیات قتل بیرحمانه فرزندش را برای دادگاه جنایی بازگو کند.به گزارش خبرنگار جنایی «ایران»، دوم فروردین امسال زمانی که زن جوان با اورژانس تماس گرفت و از وخامت حال دختر 4 سالهاش خبر داد، هرگز این گمان برای هیچ کس نمیرفت که حال وخیم دخترک ریشه در نقشه مادر سنگدل دارد و او تصمیم گرفته برای همیشه؛ مزاحم خوشبختیاش را از بین ببرد!
دخترک بلافاصله به بیمارستان انتقال داده شد اما ساعاتی بعد تسلیم مرگ شد. بدین ترتیب باتوجه به مشکوک بودن موضوع، پروندهای در شعبه سوم دادسرای جنایی تهران تشکیل شد و تحقیقات در خصوص علت اصلی مرگ این کودک به دستور بازپرس منافی آذر آغاز شد.
مادر جوان در تحقیقات اولیه به کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی گفت: سارا سرگرم بازی بود و بعد از شام هم تا نیمههای شب بیدار مانده بود تااینکه خوابش برد. حدود ساعت 5 صبح متوجه شدم حالش بد است. فوراً با اورژانس تماس گرفتم اما آنها دیر آمدند و خیلی دیر بچهام را به بیمارستان بردند. آن زمانی که امدادگران اورژانس آمدند سارا نفس میکشید اما بعد از انتقالش به بیمارستان جان داد. به گفته کارآگاهان چون هیچ آثار ضرب و جرحی روی بدن دختر 4 ساله دیده نمیشد، برای مشخص شدن علت اصلی مرگ جسد به پزشکی قانونی منتقل شد. تا اینکه نتیجه آزمایشات سمشناسی روز سهشنبه از سوی پزشکی قانونی اعلام شد. علت مرگ سارا کوچولو مصرف متادون بود.بدین ترتیب نظریه پزشکی قانونی راز جنایت خاموشی را برملا کرد و مادر سارا به عنوان متهم اصلی بازداشت شد. او که ابتدا منکر جنایت بود وقتی با مدارک پلیسی مواجه شد لب به اعتراف گشود و به قتل دخترش اعتراف کرد. بازپرس منافی آذر از شعبه سوم دادسرای جنایی تهران نیز دستور انتقال این زن را به کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران صادر کرد تا تحقیقات بیشتری در اینباره صورت گیرد.
زن جوان در گفتوگوی مفصلی با خبرنگار ما انگیزه و عواطف و احساسات پریشانش را بازگو کرده است.
از شب حادثه بگو؟
آن شب سارا سرش درد میکرد؛ با آبمیوه به او قرص دادم. نمیدانستم قرصی که به او میدهم متادون است. حالش خوب بود، حتی تا 2 نیمه شب با گوشیام بازی میکرد.
اعتیاد داری؟
اصلاً، اما کم کم داشتم از فشارهای زندگی معتاد میشدم.
پس قرص متادون را از کجا آوردی؟
از عطاری خریدم، گفتم بچهام سرش درد میکند و قرص سر درد میخواهم.
زن جوان با دست اندازه قرص را نشان میدهد و ادامه میدهد: او هم به من قرص متادون داد. شوهر معتادم زمانی که سارا کوچک بود به او متادون داد، حالش خیلی بد شد و بچه را بیمارستان بردیم اما بعد از درمان حال سارا خوب شد.
چرا سارا را کشتی؟
بعد از طلاقم سارا به اجبار و اصرار خانواده شوهرم با من زندگی میکرد و من مجبور به نگهداری از او بودم. از طرفی، از زمانی که از همسرم جدا شدم، خواستگارهای زیادی پیدا کردم. اما به محض اینکه میفهمیدند من بچه دارم، میگفتند ما بچهات را نگه نمیداریم و از ازدواج با من صرف نظر میکردند. سارا سد راهی برای رسیدن به یک زندگی آرام شده بود.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
این ماجرا ادامه داشت تا اینکه آخرین خواستگارم قبول کرد سارا را پیش خودش نگه دارد و من خوشحال از این موضوع بودم اما خواهر شوهرم زنگ زد و گفت ما اجازه نمیدهیم که بچه با تو زندگی کند. او گفت 2 میلیون تومان به من میدهد و بچه را برای همیشه از من میگیرد. تا دیگری از او نگهداری کند. قبول کردم اما بازهم زیر حرفهایشان زدند. خواستگارم فکر میکرد پدر سارا فوت کرده و وقتی فهمید که او زنده است گفت من بچه شخص دیگهای را بزرگ نمیکنم. برای همین من مانده بودم که چه کنم.
بعد از مرگ دخترت ازدواج کردی؟
نه. مجردم و به تنهایی زندگی میکنم.
پس خواستگار پر و پا قرص تو چه شد؟
خبری از او ندارم.
اما فردای روز حادثه به او گفته بودی که سارا فوت کرد و خیالش راحت باشد. بیا من را ببر.
زن جوان سکوت میکند.
چه مدت است که طلاق گرفتهای؟
سه سالی میشود. شوهرم از زمانی که معتاد شد زندگی را به ما تلخ کرد. مادر شوهرم مدام او را به کمپ میبرد، از کمپ که میآمد چند روزی حالش خوب بود اما باز سراغ مواد میرفت و روز از نو. سارا این اواخر مدام سراغ او را میگرفت و من نمیدانستم چه جوابی بدهم.
شوهرت الان کجاست؟
چهلم دخترم بود که از زندان آزاد شد. نمیدانم یا از بس مواد کشیده یک گوشهای از خیابان افتاده یا اگر حالش خوب باشد خانه ناپدریاش است.
به چه جرمی بازداشت شده بود؟
چه جرمی جز دله دزدی و اعتیاد. یک روز زنگ زد که او را سوار پراید سرقتی گرفتهاند. بعداً مشخص شد که ماشین را دزدیده و داخل آن هم مواد بوده.
در این مدت او را ندیدی؟
بعد از آزادی از زندان یکبار آمد و به من تسلیت گفت و یکبار هم قرار گذاشت که همدیگر را در بهشت زهرا ببینیم. میگفت عکسهای بچه را میخواهد، ولی هرگز به سر قرارمان نیامد.
خرج زندگیات را چطور درمیآوردی؟
به سختی از شوهرم که جدا شدم من ماندم و یارانه و حقوق بازنشستگی که مادرم میگرفت.
خانواده شوهرت کمک نمیکردند؟
از همان اول گفتند ما بچه نمیخواستیم، حالا که بچه آوردی مسئولیتش با خودت است. مادر وظیفهاش است تا 7 سالگی دخترش را بزرگ کند، بعد از 7 سالگی یک تصمیمی میگیریم. اما بعد از طلاق، مادر شوهرم وعده داد که ماهی 50 هزار تومان به حساب سارا میریزد. اما همهاش الکی بود، هیچ پولی به حساب سارا واریز نشد، بعد که اعتراض کردم گفت من برایش مواد غذایی و پوشاک میآورم اما بازهم دروغ بود.
چرا دستت را با باند بستهای؟
اعصابم خرد است، نمیتوانم روی اعصابم کنترل داشته باشم. چند روز قبل با خواهرم دعوایم شد و با دست محکم به شیشه کوبیدم.
آیا پشیمان هستی؟ سکوت میکند.
ارزشش را داشت که به خاطر یک نفر، بچهات را به قتل برسانی؟
زن جوان بازهم سکوت میکند.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان