مرد دوزنه همزمان با تولد پسرکوچولویش به دادگاه رفت تا همسر دومش را طلاق دهد. این درحالی است که زن دوم خودرا دلباخته شوهرمی داند و حاضر به جدایی نیست.
زن 30 ساله وقتی تصمیم گرفت به عنوان همسر دوم یک مرد سرشناس به عقد او در آید تصور کرد این بار زندگی موفقی خواهد داشت.بنابراین خیلی محکم و قوی روبهروی خانواده اش ایستاد و با اصرار از آنها خواست با ازدواج او با مردی که 20 سال از خودش بزرگتر بود موافقت کنند.درحالی که خانواده اش میدانستند این مرد دارای همسر و دو دختر بزرگ است ولی به ناچار و به خاطراصرارهای دخترعاشق پیشه به این ازدواج رضایت دادند.قاضی حسن عموزادی رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده تهران که به پرونده این زوج رسیدگی میکند درابتدای جلسه از زن میخواهد تا به تشریح جزئیات ماجرا بپردازد.این درحالی است که وکیل شوهرش نیزدرجلسه حاضراست.زهرا در حالی که اشکهای روی گونه اش را پاک می کند میگوید: نمیخواهم طلاق بگیرم چراکه تازه طعم مادر شدن را چشیده ام و همسر و فرزندمان را هم عاشقانه دوست دارم. نمیخواهم این بار هم زندگی ام را ببازم.چراکه دو سال پیش از همسر اولم که او هم مرد سرشناسی بود بهخاطر اعتیادش طلاق گرفتم و مهر مطلقه بودن بر شناسنامه ام خورد. ولی از وقتی با محسن آشنا شدم و کمکم کرد تا در کنارش کارم را به صورت حرفهای ادامه دهم نوع نگاهم به زندگی تغییر کرد و به آینده امیدوار شدم. اوبرای پیشرفتم بشدت کمکم کرده است.حمایت و پشتیبانی اش همواره باعث دلگرمی ام بود و وقتی علاقه اش را به خودم دیدم احساس کردم حالا دیگر نوبت خوشبختی و سعادتمندی من است. من بقدری دوستش دارم که نمیتوانم حتی یک لحظه نبودنش را تحمل کنم حتی حاضرم به عنوان زن دومش باقی بمانم ولی سایه اش بالای سر من و پسر 43 روزه مان باشد.
این زن با هق هق ادامه داد: هنوز خوب به یاد دارم که وقتی محسن میخواست با داشتن زن و فرزند به خواستگاری ام بیاید به مادرم گفتم برادرهایم و هیچکس دیگر نباید حرفی بزند که به او بر بخورد و ناراحت شود. دلم نمیخواهد به غرورش خدشهای وارد شود و احساس حقارت وناراحتی کند.حتی او وقتی میگفت با چه رویی پیش خانواده ات بیایم و به آنها بگویم با داشتن زن و دو دختر بزرگ میخواهم با تو ازدواج کنم به او دلگرمی میدادم که نمیگذارم کسی مانع ازدواج ما بشود. به همین خاطر پس از ازدواجمان برادر کوچکم با من قطع رابطه کرد و برادر بزرگترم تنها به یک تماس تلفنی بسنده کرد و خواهر و مادرم هم بشدت از من دلگیر شدند ولی من از اینکه همسرم در کنارم بود احساس خوشبختی میکردم.اما افسوس که پس از عقدمان همه چیز تغییر کرد. کم کم هوویم حضور من را در زندگی اش حس کرد حتی میفهمیدم که دخترهایش از پدرشان با گله و شکایت میخواهند که من را طلاق بدهد. ولی میدانستم محسن مرا دوست دارد. چراکه هیچ بیاحترامی هرگز میان ما پیش نیامده بود.با این حال محسن چندماه پس از شروع زندگی مشترکمان و به خاطرمشکلات فراوانی که خانواده اش قبل و بعد از ازدواج مان ایجاد کرده بودند بالاخره ساز جدایی زد و برای طلاقم به دادگاه آمد. ولی وقتی فهمید باردارهستم از طلاق صرف نظر کرد.اما حالا همزمان با تولد فرزندمان میخواهد از هم جداشویم و دلیل اصرارش را نمیفهمم.چرا که او همه زندگی من است و بدون محسن نابود میشوم.ضمن اینکه فرزندمان هم پدرمی خواهد و من نمیخواهم او بدون پدر بزرگ شود!
عشق و علاقه خریدنی نیست
زن عاشق با بیان اینکه در زمان ازدواج هیچ حق و حقوقی را از همسرش نخواسته گفت: با این حال شوهرم تصمیم گرفته در صورت طلاق برایم خانهای بخرد و همه مایحتاج زندگی من و فرزندمان را فراهم کند.ولی من به هیچ عنوان حاضر به طلاق نیستم و میخواهم زندگی کنم!
قاضی عموزادی پس از شنیدن اظهارات زن دلباخته گفت: مگر در زمان ازدواجت نمیدانستی که این آقا زن و فرزند دارد و ممکن است دیر یا زود این اتفاق برایت رخ دهد پس چرا با علم به این اشتباه تن به ازدواج دادی؟زن باشنیدن این حرف سرش را پایین انداخت و با گریه گفت: اشتباه کردم ولی عاشق محسن هستم و نمیخواهم او را از دست بدهم حتی به قیمت زیر پا گذاشتن غرورم. ولی نمیخواهم طلاق بگیرم کمکم کنید تا به زندگی مان برگردد. قاضی حسن عموزادی رئیس شعبه 268 دادگاه ونک پس از شنیدن اظهارات زن جوان ازوکیل شوهر او خواست تا خواسته اش را بیان کند.
وکیل محسن نیز گفت:موکلم حاضر است تمامی حق و حقوق قانونی همسردومش وفرزند مشترک شان را بپردازد و جدا شود.با این وجود قاضی محکمه ازوکیل شاکی خواست درجلسه آینده موکلش را نیزبه دادگاه بیاورد تا دراین باره تصمیمگیری شود.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان