دختری که از محاصره داعش گریخت+عکس

جام جم آنلاین: امامزاده سید حمزه تبریز در شب قدر میهمانی ویژه داشت که از محاصره استان نینوا عراق توسط داعش گریخته و در مسیر خانواده خود را جا گذاشته بود و حال در این شب عزیز آنها را از خدا می خواست.

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از مهر، لحظات عرفانی شب احیاء و شب قدر بود و از دریچه نگاهم به دنبال پوشش خبر این شب پر فضلیت بودم، به چند مسجد سر زدم و آخر سر به امامزاده سید حمزه در مرکز شهر تبریز رسیدم، به دنبال فردی برای گفتگو می گشتم که ناگهان دخترکی کوچک با حجاب زیبا و دست های نحیف رو به آسمان نظرم را جلب کرد، به سمتش رفتم، متوجه من نشد، خودم را جمع و جور کردم و گفتم: دخترم اسمت چیست؟ بابات کجاست؟ ولی به قدری در حال راز و نیاز بود که باز توجهی نکرد، اشک از چشمان کوچک و زیبایش در حال سرازیر شدن بود، نزدیکتر رفتم ببینم او چه دعایی می خواند، حس کنجکاوی ام به شدت در حال افزایش بود، مرا نمی دید، گوش هایم را تیز کردم ببینم چه می گوید.

صدای همهمه مردم مانع از شنیدن صدایش می شد و لهجه غلیظی که در تلفظ کلمات داشت، اجازه نداد بفهمم این دخترک کوچک چه دردی در دل دارد که مثل بزرگترها زار می زند، با صدای بلندتری گفتم دختر کوچولو میخوای کمی از حرفات که به خدا گفتی به من هم بگویی، دخترک از گوشه چشم اش به من نگاه کرد و با علامت سر گفت نه، اصرارم بی فایده بود، با آن سن کوچک اش کوله باری از اندوه را می خواست یک شبه با خدا در میان بگذارد.
کمی مکث کردم، دیدم مردی آنطرف تر نشسته و به ما نگاه می کند، رفتم پیشش و خودم را معرفی کردم و گفتم دخترتان هست؟ چرا با من حرف نمی زند؟ مرد میان سال که مو هایش به سپیدی می زد، گفت: آیه دخترم نیست اما او را مثل دخترم دوست دارم، گفتم چه نسبتی با شما دارد؟ اصلا شما اهل کجا هستید؟ مرد مکثی کرد و گفت: از عراق آمده ایم و من هم نسبتی با آن دختر ندارم، من سرپرستی ۱۵ کودک یتیم را دارم و آیه یکی از آنهاست که در حسینیه بین نجف و کربلا در عمودی زندگی می کنیم.

طرح دوستی با مرد ریختم، خودش را ابوزهرا معرفی کرد، از او خواستم دخترک را راضی کند تا با من مصاحبه کند و او نیز قبول کرد و آیه را برای مصاحبه با من متقاعد کرد، به لهجه ترکی ترکمن حرف می زد ولی میتوانستم بفهمم چه می گوید و او نیز منظور من را می فهمید.

می پرسم اسمت چیست؟ چند سال داری و متولد کدام شهر هستی؟ و او در جواب می گوید: اسمم آیه غازیِ است و ۹ سال دارم و در استان نینوا شهر تلعفر کشور عراق به دنیا آمدم.

از در تبریز بودنش می پرسم که قبل از اینکه آیه پاسخ دهد ابوزهرا سرپرست دختر می گوید: ما به دعوت ستاد پیشتیبانی مدافعان حرم اداره اوقاف و امور خیریه به ایران آمدیم تا این کودکان کمی از عراق فاصله بگیرند.

آرام از آیه می پرسم می خواهی ماجرای زندگیت را برایم بگویی؟ و او با نگاه های معصوم و کودکانه اش که حکایت از دردی بزرگ دارد، به جای جواب دادن به سئوالم شروع به گریه می کند، آرام تر میگویم آیه؟! آیه چیزی شده؟ بغض گلویش را قورت می دهد و می گوید: به همراه پدرم و مادرم و سه برادر کوچکتر از خودم در استان رقه زندگی خوبی داشتیم و پدر می گفت ما مسلمان شیعه هستیم و به ۱۲ امام معتقدیم و اصالتا هم ترک ترکمن هستیم، به مدرسه رفتم و بهترین دوران زندگی ام را سپری می کردم و دوستان خوبی در مدرسه داشتم تا اینکه داعشی ها به شهر حمله کردند و پدرم را کتک زدند و بعد من به همراه خانواده از رقه فرار کردیم.

دیگر گریه امانش نمی هد، از برادرانش و سن و سال آنها می پرسم که جواب می دهد: در زمان حمله داعشی ها من هفت سال داشتم و کم کم هشت ساله می شدم، داداش کوچکم علی تازه متولد شده بود و جمیل چهار ساله بود و مهدی یک سال از من کوچکتر بود.

حرف را به درس و مدرسه می کشانم و اینکه کلاس چندم بوده و آیه چنین پاسخ می دهد که به مدرسه می رفتم و کلاس اول را تموم کرده بودم و می خواستم به کلاس دوم برم که داعشی ها به شهر و مدرسه مان حمله و آن را با خاک یکسان کردند، دوستان خوبی در مدرسه داشتم ولی حالا حتی نمی دانم هم کلاسی و دوستانم چه شده اند چون داعشی ها بی رحم اند.

از سرنوشت شهر و دیار و خانه اش پس از حمله داعش جویا می شوم: آنها با تانگ و تفنگ به شهر ما آمدند و مردم را دستگیر و اذیت می کردند، من به همراه خانواده ام و دو تا از عموهایم از تل عفر فرار کردیم و به سنجار آمدیم، آنجا ماندیم ولی چند روز نگذشته بود که داعشی ها به آنجا نیز آمدند، به ربیعه فرار کردیم ولی باز به آنجا نیز آمدند و وقتی می خواستیم از آنجا فرار کنیم من همراه یکی از عموهایم بودم و پدر و مادرم و برادرانم و عموی دیگرم و زن عمویم در ماشین دیگری، از محاصره داعش ها فرار کردیم ولی خانواده ام را دیگر هیچ وقت ندیدم چون راه را اشتباه رفته و در کمین داعش افتادند و احتمالا کشته شده اند.

هر چند پرسیدن درباره چنین خاطرات تلخی از یک دختر بچه ۹ ساله بسیار سخت است اما وقتی از آیه در مورد زمان این اتفاقات می پرسم، با همان نگاه معصوم کودکانه اما پر از درد پاسخ می دهد: تقریبا دو سال پیش بود، من از آن شب به بعد دیگر خانواده ام را ندیدم، هیچ کس دیگر هم ندیده، من از آن شب مادرم، پدرم و برادارنم را از دست دادم و تنها و بی کس ماندم، همه خانواده ام یک جا رفتند و دیگر نیامدند و با گریه می گوید دلم برای محبت ها و آغوش مادرم تنگ شده است.

یاد دعا و راز و نیازش می افتم و می گویم آیه در این شب رحمت و نزول قرآن از خدا چه می خواهی و آیه با تمام معصومیتش به جای فکر کردن به بازی ها و دل مشغولی های کودکانه، با یک کلمه جوابم را می دهم و می گوید: عائله ام را می خواهم و در جواب سئوال من که می پرسم آرزوی دیگری نداری؟ می گوید من از خدا هیچ چیز نمی خواهم جز اینکه داعشی ها بمیرند و وجود نداشته باشند تا بچه ها آزاد باشند و بتوانند در کنار پدر و مادرشان زندگی کنند و با همسن و سال هایشان بازی کنند.

زبانم بند می آید، دیگر نمی توانم حرف بزنم و گریه مجالم نمی دهد، دخترک نیز دوست ندارد دیگر خاطرات تلخ روزهای سخت گذشته را مرور کند، دوست دارد برگردد و به خلوت با خدایش ادامه دهد.

از آیه خداحافظی می کنم و با خود می اندیشم خدایا این کودک ۹ ساله چه دل بزرگی دارد که در فراق عزیزانش این گونه ایستاده است و ناخودآگاه به یاد مصیبت های حضرت رقیه (سلام الله علیها) دخترک دردانه سید و سالار شهیدان، امام حسین(ع)در صحنه کربلا می افتم، شاید قیاس درستی نباشد اما آیه نیز همچون دردانه حسین (ع) تمام عزیزانشان را بی دینان سفاک تکفیری گرفته اند.

آیه دختر ۹ ساله ای که در هفت سالگی یتیم شده و در فراق عزیزانش می سوزد و دل داغدارش اشک چشمانش را سرازیر می کند، آرزویش رسیدن به خانواده اش است، خانواده ای که دیگر هچ اثری از آن وجود ندارد.

در همین افکار سیر می کنم که نگاهم به اطراف می افتد، چه آرامش و ثبات قلبی دارم در این دل شب، فارغ از اضطراب و هیاهوی هر تجاوز و تعدی، آزادانه در خیابان های شهرم قدم برمی دارم و در نیمه شب قدر نوزدهم رمضان بی هیچ دغدغه ای و در کنار دیگر مردمان دیارم، زندگی را با تمام سختی ها و خوشی های معمولش می گذارنیم، بی آنکه نگرانی از باب نگاهی ناپاک به مال و جانمان داشته باشیم.

آری، من و امثال من آرامش و امنیت امروز خود را مدیون جوانانی هستیم که افتخارشان به لقبشان «مدافعان حرم» است، آنانی که بی ادعا لباس رزم برتن کرده و در مقابل داعش و داعشی ها به جنگ برخاسته اند تا دخترکان ایران زمین مثل دختران و کودکان معصوم عراقی و سوری آواره و یتیم نشوند .
+33
رأی دهید
-62

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۳۳
    agha_ehsan - تهران، ایران

    یه بمب اتمی بزنیم وسط وهابی های کثیف که داعش رو ساپورت می کنند . عجب کثافتیه این اختراع CIA
    37
    75
    شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۵
    Roxenda - لندن، انگلستان

    [::agha_ehsan - تهران، ایران::]. بهتره بگی اختراع پیامبر اسلام :))))
    45
    92
    شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۳۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۷
    علی میهن - میلتونکینز، انگلستان

    بی چاره دختر دقت کنید به چشماش دار فکر می کنه که ای خدا از چاله دراومدم افتادم تو چاه
    18
    73
    شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ - ۱۴:۱۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۵
    تفکر اسلامی - کپنهاک، دانمارک

    آری، من و امثال من آرامش و امنیت امروز خود را مدیون جوانانی هستیم که افتخارشان به لقبشان «مدافعان حرم» است، آنانی که بی ادعا لباس رزم برتن کرده و در مقابل داعش و داعشی ها به جنگ برخاسته اند تا دخترکان ایران زمین مثل دختران و کودکان معصوم عراقی و سوری آواره و یتیم نشوند .
    94
    31
    شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۲۶
    romano - تهران، ایران
    [::Roxenda - لندن، انگلستان::]. دوست عزیز کاری به درست یا غلط بودن نظرت ندارم ولی میتونی گهگاه که شده عقده‌ای رو که از این دین داری رو کنار بزاری و قدری رحیم باشی. اگر تو از این دین غم داری چطور حق اون بچه بدبخت نمیدونی به همون دین نیم بندش دل خوش کنه یک نگاه به چشماش بکن فقط درد درش نیست. یادمون باشه که همونقدر که یک مذهبی افراطی میتونه سنگدل بشه یک بی اعتقاد هم میتونه همونقدر سنگدل بشه چون هر دو افراط رو سرمشق زندگی کردن. من خواهشم اینه بخاطر نفرت از جمهوری اسلامی یا داعش یا دین اسلام یا هر ایدولوژی تبدیل به ماشین نق و گفتگوی تکرار مکرارت نشید و در این مواقع اتفاقا شفقتتون رو تقویت کرده و پرورش بدید. نه با خون میشه خونو شست نه با نفرت میشه از غم عقده رها شد.
    48
    47
    شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۹
    alvares - زوریخ، سوییس

    [::تفکر اسلامی - کپنهاک، دانمارک::] زیاد فکر یتیم شدن کودکان ایرانی‌ نباش، خودمون داعش داریم مثل .. که از وسط نصفش کنی‌، هر روز دارند تولید یتیم میکنند تو ایران، فقط کافیست چشاتو باز کنی‌.
    6
    30
    شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۷
    علی میهن - میلتونکینز، انگلستان
    [::تفکر اسلامی - کپنهاک، دانمارک::]. سلام تفکر جون خوبی جیگر شوما اصلا نترسی یا من خودم یه تنه از دفاع می کنم وقتی داعشی ها اومدن ببرند بله آدرس ندادی ها دارم مییان ولات شما 3 روز دیگه راه می افتم ;) خیلی دوست دارم ببینمت حالا جدی جدی ایرانی هستی
    0
    5
    شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ - ۲۳:۰۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۵
    بهنام انتورپن - انتورپن، بلژیک
    خودمونیم برادران نویسنده این جور داستانهای مذهبی شیعه دیگه در کارشون استاد شدن ، و همه تلاششون برای اشک گرفتن از مخاطب و تبلیغ برای سازمانهای رانت خور نظام مقدس است. نه فامیل دخترک ، نه اسم مرد خیری که «15» یتیم را سرپرستی میکند فقط ابوزهرا ! همین سازمانها هستن که دختران بدبخت فراری را به دوبی برای روسپی گری میفرستادن. خودتی اقای برادر نویسنده !
    1
    3
    یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۳
    agha_ehsan - تهران، ایران
    ولی انصافا این مدافعین حرم عجب آدمهایی هستند . اینها پول و هیچی نمی خوان همیجوری از سر اعتقاد رفتن اونجا با داعش میجنگن . شیر مادرشون حلالشون باشه . چه شیرمردهایی داریم که زیر سایه شون نسشتیم تو خونمون .
    1
    3
    یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۵
    تفکر اسلامی - کپنهاک، دانمارک
    [::علی میهن - میلتونکینز، انگلستان::]. آدرس من رو همه میدونن. همونجایی که وقتی میخواین برین ولایت؛ میاین ننه من غریبم بازی در میارین که مشخصاتتون تأیید بشه. گفتی ولوو داری؛ از آستین مارتین سرعتش بیشتره؟ کولر روشن هم داره؟ هوا اینجا خیلی شرجی شده‌ها.
    1
    2
    یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۷
    علی میهن - میلتونکینز، انگلستان
    [::تفکر اسلامی - کپنهاک، دانمارک::]. جواب سلام واجب یادت نره خوب پس تو سفارتخانه کار میکنی چقدر خوب ولی من ولات شما رو بلد نیستم که کجایی کپنهاک هستش میام بخدا بعد هم عزیزم من راننده کامیون هستم وکامیون به آون سرعت راه نمیره ولی خیلی لوکس هست اره کولر هم داره دیودی پلیر هم داره خلاصه یخچال و فریزر و مکرو همچی خیلی مشتی در ضمن ننه من غریبم یعنی چی دلم رو بشکنی نمیاما :)
    0
    2
    یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵ - ۱۵:۵۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۵
    تفکر اسلامی - کپنهاک، دانمارک
    [::علی میهن - میلتونکینز، انگلستان::]. سلام. گوگلش کن؛ پیدا میکنی. ولی یه‌ دفعه نیای اینجا سوتی بدی؛ آبروی من بره. اون موقع میگم؛ طرف مالیخویاییه؛ همینطوری یه چیزایی میپرونه؛ تو فیسبوکم همیشه مزاحم میشه. حالا مگه این خونست اینهمه چیز پیز داره؛ اینکه شد یه جهیزیه کامل!
    1
    1
    یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵ - ۱۶:۳۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۷
    علی میهن - میلتونکینز، انگلستان
    علیکم سلام.آخه باید وسائل راحتی فراهم باشه مثلا مثل من که هر جا نمی تونم غذا بخورم که چون خودتان میدونید دیگه گوشت خوک این جور چیزها هر جای مطمئن نیست من غذا یخ زده می یارم بعد تو مکرو گرم میکنم میخورم مطمئن تر هست بعد چون ما باید رو ساعت رانندگی کنیم بعد از 5 روز باید 48 ساعت پارک کنیم یا اگر 6 هفته بیرون باشیم یک هفته باید پارک کنیم این زمان زیادی باید جای راحتی از لحظات قانونی فراهم باشه وگرنه استراحت که میکنیم ناموفق محسوب می شه و جریمه میشیم که خیلی سنگین هست آون جریمه برا همین همه چی معمولا تو کامیون هست دیگه. بعد هم درباره اومدن شوخی کردم بیام اونجا که خطرناک میشه حرف در میاد ولی اینو جدی میگم کاری به دیگران ندارم که چی درباره شما اینجا مینیوسند کم لطفی میکنن ولی من با شما حال می کنم لطفا اگر شوخی های من بعضی وقتها ناراحت تون میکنه من و ببخشید من خوشحال میشم وقتی با هم وطنهای گلم صحبت میکنم بهر حال اگر تونستم که تو وبسایت دیگه پیدا تون کنم که خوشحال می شم اگر که نه همین جا در خدمت هستم :)
    0
    0
    یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵ - ۲۲:۳۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۵
    oghab - هلسینکی، فنلاند
    چرا ایران معطلی میکنه..جنگ را با عرعرستان راه بیاندازیم. ..باور کنید صددرصد مردم خواهان هستند ..چه مخالفان حکومت و چه موافق چون در هر صورت به نفع ایران است
    0
    0
    دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵ - ۰۰:۵۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.