رونمایی از مرد امنیتی پشت پرده در ۳۰ خرداد ۶۰
+11
رأی دهید
-48
روزنامه شرق ـ گروه سیاست، مسعود کاظمی: وقتی بحث بازخوانی و تحلیل واقعه ٣٠ خرداد ٦٠ به محوریت چرایی و چگونگی خروج سازمان منافقین از دایره نظام جمهوری اسلامی پیش میآید، شاید جذابیت چندانی نداشته باشد، چراکه در این سالها بسیاری از سخنان گفته شده و حرف تازه کم یافت میشود؛ اما وقتی نام خسرو تهرانی به میان میآید موضوع بحث از درجه اهمیت جدیدی برخوردار میشود.
خسرو تهرانی، چهره پنهان اطلاعات، بعد از سالها میخواهد صحبت کند. شاید به همین دلیل است که سالن کوچک انجمن اندیشه و قلم که برگزارکننده میزگرد بررسی موضوع سازمان منافقین و ٣٠ خرداد ٦٠ بود جای سوزنانداختن نداشت.
تهرانی در گفتوگویی خود را اینگونه معرفی کرده بود: «من خسرو قنبریتهرانی معروف به تهرانی هستم. در سال ١٣٣٣ در تهران متولد شدم و در خانوادهای نسبتا مذهبی که از نظر مالی نیز متوسط بود پرورش یافتهام. در مدرسه علوی تهران که خود یک پروژه تحقیقاتی است مشغول به تحصیل شدم؛ در سال ١٣٣٥ بعد از دستگیریهای حزب توده و کودتای ٢٨ مرداد توسط مرحوم علامه کرباسچیان، مرحوم رضا روزبه و آقای علی گلزادهغفوری بهاضافه بخشی از بازار، بانی شدند تا این مدرسه را تأسیس کنند. هدف تأسیس مدرسهای اسلامی بود و برای اولینبار مدرسهای اسلامی به سبک جدید افتتاح شده بود، ما هم در چنین مدرسهای بزرگ شدیم.»
هرکس که تنها یک بار به تاریخ معاصر نگاهی انداخته باشد قطعا نام خسرو قنبریتهرانی را در لابهلای این صفحات دیده است. تهرانی جزء معدود افرادی است که سابقه زندانی سیاسی در قبل و بعد از انقلاب را دارد. تهرانی را میتوان یکی از پایهگذاران یک نهاد اطلاعاتی بعد از انقلاب دانست.
در واقع او یک مقام اطلاعاتی و کارشناس امنیتی ایرانی است. تهرانی مؤسس دفتر اطلاعات نخستوزیری (نهادی که به وزارت اطلاعات تبدیل شد) در سال ۱۳۵۹ و معاون اطلاعاتی نخستوزیر در دوره شهید رجایی و شهید باهنر و مشاور امنیتی رئیسجمهور در دوره اصلاحات بوده است.
اکبر طاهری که گفته شد استاد علوم سیاسی است و حجت درخشنده که از او بهعنوان کارشناس حوزه اطلاعات و امنیت نامبرده شد، دیگر سخنرانان این برنامه بودند.
سخنران ابتدایی طاهری بود که روایتی از شکلگیری سازمان داشت و عضوگیری مجاهدین را بسیار عجیب و درعینحال گسترده توصیف کرد. بسیاری از حضار اما برای دیدن خسرو تهرانی و شنیدن حرفهایش آمده بودند؛ مردی لاغراندام با پوستی سبزه و سوخته، موهای سرش ریخته است و شباهت جالبی به بهزاد نبوی دارد؛ سابقه دوستی این دو نفر هم که زبانزد خاص و عام است.
تهرانی هم به سازمان و وقایع مهم درون آن مانند تغییر ایدئولوژی سال ٥٤ اشاره کرد. بسیار سریع سخن میگوید بهحدی که برخی کلمات را کامل ادا نمیکند. حضاری که انتظار داشتند تهرانی ناگفتههایی از خود و اسراری از سازمان را بر زبان براند کمی راه به خطا بردند، چراکه او آمده بود تا حرف نزند، نفس حضورش اهمیت داشت؛ شاید سالهاست که بسیاری از روزنامهنگاران منتظر فرصتی هستند تا با او به گفتوگو بنشینند و تنها چند جمله از اسرار مگو را بگوید؛ اما او زیر بار نرفته است. سخنانش را با نقل قولهایی از دوران زندان ادامه داد. دوران زندان پیش از انقلاب، چراکه تهرانی بعد از انقلاب نیز چند ماهی را در زندان گذرانده است. پس از انفجار نخستوزیری بهعنوان یکی از متهمان بازداشت میشود اما چند ماه بعد بدون اثبات اتهامی آزاد میشود. گاهی صدایش بالا میرفت؛ آنجا که به تغییر ایدئولوژی سازمان به سردمداری تقی شهرام اشاره کرد و گفت: «برخی معتقدند آجرهای سازمان از ابتدا کج بالا رفت و ماجرای مقاله پرچم و تقی شهرام ادامه گریزناپذیر همان روند بود».
تهرانی گفت در زندان پیش از انقلاب ارتباط با مسعود رجوی و اعوان و انصارش بسیار سخت بود، چراکه با منتقدان گفتوگو نمیکردند. مخالفان را آماج تهمتهای خود میکردند.
خسرو تهرانی چند برگه کاهی چرکنویس مقابلش بود و سخنانش را از روی برگهها میخواند. وقتی میخواست نقل قول کند کمی بااحتیاط و آرامتر سخن میگفت. البته به تذکرات مدیر جلسه هم اهمیت نمی داد و وقتی به او گفتند وقتش به اتمام رسیده گفت هنوز بسیاری از حرفهایش را نزده است. پس از تذکر مدیر تندتر از قبل صحبت کرد، بهطوریکه برخی حرفهایش واضح نبود.
تهرانی ادامه داد: «آقای کاظم موسویبجنوردی که اکنون هم زنده و حی و حاضر است به خود من گفت مسعود رجوی در زندان به بیژن جزنی گفته بود مارکسیست شده است و جزنی که خود مارکسیست بود، چندینبار از او پرسیده بود تو واقعا تغییر ایدئولوژی دادهای و او گفته بود بله من مارکسیستم».
او معتقد است سازمان پس از انقلاب غیر از کتابهای تبیین جهان که از سوی شخص رجوی تهیه شد، هیچ تولید فکری خاصی نداشته است. تهرانی گفت: «سازمانی که تا پیش از انقلاب همه ارکان و فعالیتش مخفی بود، یکباره پس از انقلاب مجبور به فعالیت علنی شد. مسعود رجوی و موسی خیابانی سردمدار شدند و اختلاف جایگاه فاحشی بین این دو با بدنه سازمان رخ داد».
تهرانی گفت معتقد است سعادتی نفر دوم سازمان بوده و نباید اعدام میشد، همانگونه که با اعدام تقی شهرام مخالف بوده است. میگوید ما میتوانستیم با حفظ این دو، اطلاعات بکری از آنان به دست بیاوریم. در زمان صحبتهای دیگر سخنرانان مراسم، تهرانی کمحوصله به نظر میرسید و گاهی انگار غرق در افکار خود بود. بار دوم که خودش سخنرانی کرد، سازمان را مرده و آنچه را اکنون در حال فعالیت است، فرقهای عجیب نامید که باید آن را بررسی کرد. او گفت: «فرقهای که در آن همسر مهدی ابریشمچی از او جدا میشود و با مسعود رجوی ازدواج میکند و ابریشمچی در کنار این میایستد و برای عروس و داماد کف میزند! اینچنین شستوشوی مغزی عجیب است».
نوبت به پرسش و پاسخ که میرسد اوضاع کمی دگرگون میشود؛ رضا گلپور که در جلسه حاضر بود تهرانی را مخاطب قرار میدهد تا از او اطلاعاتی درباره روابط برخی افراد بگیرد. گلپور، نویسنده کتاب «شنود اشباح» است؛ انتشار این کتاب با واکنشهای شدیدی روبهرو شد و گلپور به خاطر چاپ آن چندین ماه بازداشت شد و سرانجام بهدلیل اتهامات امنیتی و تبلیغ علیه نظام، به جزای نقدی محکوم شد. عمده این کتاب علیه اصلاحطلبان است و اتهامات سنگینی از جمله جاسوسی را متوجه آنان کرده بود. او گلپور تهرانی را خطاب قرار داد و سؤال کرد: «فردی به نام تقی محمدی و اکبر حجازیفرد و جواد غدیری که نقشهایی در برخی عملیاتهای تروریستی اوایل انقلاب هم داشتهاند چه رابطه و نسبتی با شما دارند؟» در این هنگام مجری برنامه اعلام کرد سؤال ارتباطی با موضوع ٣٠ خرداد ٦٠ ندارد. البته افراد دیگری که ظاهرا از همفکران گلپور بودند هم اعتراض کردند و سؤالات مشابهی را مطرح کردند که تهرانی در پاسخ میگفت نمیدانم و اطلاعی ندارم.
از اینگونه حواشی در پایان برنامه بسیار بود. تهرانی آمده بود تا حرف جدیدی نزند؛ اما همین که پس از سالها در مقطع کنونی که صحبتها و شایعاتی درباره مسعود کشمیری و برخی عوامل بمبگذاری نخستوزیری و حزب شنیده میشود، جالب به نظر میرسد. باید صبوری کرد و دید تهرانی باز هم صحبت میکند؟
خسرو تهرانی، چهره پنهان اطلاعات، بعد از سالها میخواهد صحبت کند. شاید به همین دلیل است که سالن کوچک انجمن اندیشه و قلم که برگزارکننده میزگرد بررسی موضوع سازمان منافقین و ٣٠ خرداد ٦٠ بود جای سوزنانداختن نداشت.
تهرانی در گفتوگویی خود را اینگونه معرفی کرده بود: «من خسرو قنبریتهرانی معروف به تهرانی هستم. در سال ١٣٣٣ در تهران متولد شدم و در خانوادهای نسبتا مذهبی که از نظر مالی نیز متوسط بود پرورش یافتهام. در مدرسه علوی تهران که خود یک پروژه تحقیقاتی است مشغول به تحصیل شدم؛ در سال ١٣٣٥ بعد از دستگیریهای حزب توده و کودتای ٢٨ مرداد توسط مرحوم علامه کرباسچیان، مرحوم رضا روزبه و آقای علی گلزادهغفوری بهاضافه بخشی از بازار، بانی شدند تا این مدرسه را تأسیس کنند. هدف تأسیس مدرسهای اسلامی بود و برای اولینبار مدرسهای اسلامی به سبک جدید افتتاح شده بود، ما هم در چنین مدرسهای بزرگ شدیم.»
هرکس که تنها یک بار به تاریخ معاصر نگاهی انداخته باشد قطعا نام خسرو قنبریتهرانی را در لابهلای این صفحات دیده است. تهرانی جزء معدود افرادی است که سابقه زندانی سیاسی در قبل و بعد از انقلاب را دارد. تهرانی را میتوان یکی از پایهگذاران یک نهاد اطلاعاتی بعد از انقلاب دانست.
در واقع او یک مقام اطلاعاتی و کارشناس امنیتی ایرانی است. تهرانی مؤسس دفتر اطلاعات نخستوزیری (نهادی که به وزارت اطلاعات تبدیل شد) در سال ۱۳۵۹ و معاون اطلاعاتی نخستوزیر در دوره شهید رجایی و شهید باهنر و مشاور امنیتی رئیسجمهور در دوره اصلاحات بوده است.
اکبر طاهری که گفته شد استاد علوم سیاسی است و حجت درخشنده که از او بهعنوان کارشناس حوزه اطلاعات و امنیت نامبرده شد، دیگر سخنرانان این برنامه بودند.
سخنران ابتدایی طاهری بود که روایتی از شکلگیری سازمان داشت و عضوگیری مجاهدین را بسیار عجیب و درعینحال گسترده توصیف کرد. بسیاری از حضار اما برای دیدن خسرو تهرانی و شنیدن حرفهایش آمده بودند؛ مردی لاغراندام با پوستی سبزه و سوخته، موهای سرش ریخته است و شباهت جالبی به بهزاد نبوی دارد؛ سابقه دوستی این دو نفر هم که زبانزد خاص و عام است.
تهرانی هم به سازمان و وقایع مهم درون آن مانند تغییر ایدئولوژی سال ٥٤ اشاره کرد. بسیار سریع سخن میگوید بهحدی که برخی کلمات را کامل ادا نمیکند. حضاری که انتظار داشتند تهرانی ناگفتههایی از خود و اسراری از سازمان را بر زبان براند کمی راه به خطا بردند، چراکه او آمده بود تا حرف نزند، نفس حضورش اهمیت داشت؛ شاید سالهاست که بسیاری از روزنامهنگاران منتظر فرصتی هستند تا با او به گفتوگو بنشینند و تنها چند جمله از اسرار مگو را بگوید؛ اما او زیر بار نرفته است. سخنانش را با نقل قولهایی از دوران زندان ادامه داد. دوران زندان پیش از انقلاب، چراکه تهرانی بعد از انقلاب نیز چند ماهی را در زندان گذرانده است. پس از انفجار نخستوزیری بهعنوان یکی از متهمان بازداشت میشود اما چند ماه بعد بدون اثبات اتهامی آزاد میشود. گاهی صدایش بالا میرفت؛ آنجا که به تغییر ایدئولوژی سازمان به سردمداری تقی شهرام اشاره کرد و گفت: «برخی معتقدند آجرهای سازمان از ابتدا کج بالا رفت و ماجرای مقاله پرچم و تقی شهرام ادامه گریزناپذیر همان روند بود».
تهرانی گفت در زندان پیش از انقلاب ارتباط با مسعود رجوی و اعوان و انصارش بسیار سخت بود، چراکه با منتقدان گفتوگو نمیکردند. مخالفان را آماج تهمتهای خود میکردند.
خسرو تهرانی چند برگه کاهی چرکنویس مقابلش بود و سخنانش را از روی برگهها میخواند. وقتی میخواست نقل قول کند کمی بااحتیاط و آرامتر سخن میگفت. البته به تذکرات مدیر جلسه هم اهمیت نمی داد و وقتی به او گفتند وقتش به اتمام رسیده گفت هنوز بسیاری از حرفهایش را نزده است. پس از تذکر مدیر تندتر از قبل صحبت کرد، بهطوریکه برخی حرفهایش واضح نبود.
تهرانی ادامه داد: «آقای کاظم موسویبجنوردی که اکنون هم زنده و حی و حاضر است به خود من گفت مسعود رجوی در زندان به بیژن جزنی گفته بود مارکسیست شده است و جزنی که خود مارکسیست بود، چندینبار از او پرسیده بود تو واقعا تغییر ایدئولوژی دادهای و او گفته بود بله من مارکسیستم».
او معتقد است سازمان پس از انقلاب غیر از کتابهای تبیین جهان که از سوی شخص رجوی تهیه شد، هیچ تولید فکری خاصی نداشته است. تهرانی گفت: «سازمانی که تا پیش از انقلاب همه ارکان و فعالیتش مخفی بود، یکباره پس از انقلاب مجبور به فعالیت علنی شد. مسعود رجوی و موسی خیابانی سردمدار شدند و اختلاف جایگاه فاحشی بین این دو با بدنه سازمان رخ داد».
تهرانی گفت معتقد است سعادتی نفر دوم سازمان بوده و نباید اعدام میشد، همانگونه که با اعدام تقی شهرام مخالف بوده است. میگوید ما میتوانستیم با حفظ این دو، اطلاعات بکری از آنان به دست بیاوریم. در زمان صحبتهای دیگر سخنرانان مراسم، تهرانی کمحوصله به نظر میرسید و گاهی انگار غرق در افکار خود بود. بار دوم که خودش سخنرانی کرد، سازمان را مرده و آنچه را اکنون در حال فعالیت است، فرقهای عجیب نامید که باید آن را بررسی کرد. او گفت: «فرقهای که در آن همسر مهدی ابریشمچی از او جدا میشود و با مسعود رجوی ازدواج میکند و ابریشمچی در کنار این میایستد و برای عروس و داماد کف میزند! اینچنین شستوشوی مغزی عجیب است».
نوبت به پرسش و پاسخ که میرسد اوضاع کمی دگرگون میشود؛ رضا گلپور که در جلسه حاضر بود تهرانی را مخاطب قرار میدهد تا از او اطلاعاتی درباره روابط برخی افراد بگیرد. گلپور، نویسنده کتاب «شنود اشباح» است؛ انتشار این کتاب با واکنشهای شدیدی روبهرو شد و گلپور به خاطر چاپ آن چندین ماه بازداشت شد و سرانجام بهدلیل اتهامات امنیتی و تبلیغ علیه نظام، به جزای نقدی محکوم شد. عمده این کتاب علیه اصلاحطلبان است و اتهامات سنگینی از جمله جاسوسی را متوجه آنان کرده بود. او گلپور تهرانی را خطاب قرار داد و سؤال کرد: «فردی به نام تقی محمدی و اکبر حجازیفرد و جواد غدیری که نقشهایی در برخی عملیاتهای تروریستی اوایل انقلاب هم داشتهاند چه رابطه و نسبتی با شما دارند؟» در این هنگام مجری برنامه اعلام کرد سؤال ارتباطی با موضوع ٣٠ خرداد ٦٠ ندارد. البته افراد دیگری که ظاهرا از همفکران گلپور بودند هم اعتراض کردند و سؤالات مشابهی را مطرح کردند که تهرانی در پاسخ میگفت نمیدانم و اطلاعی ندارم.
از اینگونه حواشی در پایان برنامه بسیار بود. تهرانی آمده بود تا حرف جدیدی نزند؛ اما همین که پس از سالها در مقطع کنونی که صحبتها و شایعاتی درباره مسعود کشمیری و برخی عوامل بمبگذاری نخستوزیری و حزب شنیده میشود، جالب به نظر میرسد. باید صبوری کرد و دید تهرانی باز هم صحبت میکند؟
۴۸

آریاتس - سئول، کره جنوبی
مگر قرار است که همچنین کسانی افشاگری کنند این فقط سیاه بازی ملت را سر کار گذاشتن
3
29
سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۲
۶۵

عموعقلی - پاریس، فرانسه
پیامبر اسلام وقتی به محمد حنفیه پسر خوانده خود دستور داد تا زنش را طلاق بدهد به این دلیل که بدن برهنه او را هنگام شستشو دیده است او هم زنش را طلاق داد ودر عروسی محمد وزنش رقصید وکف زد
9
47
سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۸
۳۳

agha_ehsan - تهران، ایران
عجب مزخرفی بود این مقاله . شش ساعته وقت ما رو گرفته اخرش خودشم میگه که ود. تهرانی آمده بود تا حرف جدیدی نزند !! خب پس چرا دو ساعته وقت ما رو گرفتی ابله .
4
55
سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۶
۶۱

bidad - اتلانتا، ایالات متحده امریکا
این رو بهتر هست که بذارن تو موزه و مردم تماشاش کنن، البته رایگان، چون حیف پول! این خبر رو هم باید در قسمت آبدوغ خیار گذاشت.
5
34
سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵ - ۱۵:۲۰
۶۵

شاه و شیخ - قم، ایران
بیژن جزنی خیلی باسواد و پاک بود، وی با ۸ نفر از همفکرانش در یک دادگاه فرمایشی بدون وکیل و پشت درهای بسته هر کدام به چندین سال زندان محکوم شدند. اما از آنجایی که بازتاب افکار جهانی برای رئیس تمدن بزرگ مهم بود، از بالا دستور آمد که با نقشه ای زیرکانه سرشان را زیر آب کنند. پس رئیس زندان اوین وارد کارزار شد و آنان را برای هوا خوری به تپههای اوین بردند و نهایتا از پایین همه را به رگبار بستند. بعد هم در رسانهها تیتر زدند که "چند زندانی به هنگام فرار از زندان کشته شدند" و این بود راهی به سوی "دروازههای تمدن بزرگ" .....!!!!!
6
10
سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵ - ۲۰:۴۷