مجید محمدی ( جامعه شناس ) چه کسی از دشمنی با ایالات متحده سود میبرد؟ پاسخ به صراحت «هیچکس» است. حتی دیکتاتورها و دولتهای اقتدارگرا و مافیاهای نظامی و امنیتی و جنبشهای چپ نیز از دشمنی با امریکا در میانمدت و درازمدت سود نبردهاند. منافع کوتاهمدت مخالفان سرمایهداری و دمکراسی اصولا در مقایسه با هزینههای میانمدت و درازمدت خود آنها قابل توجه نیست. به سرنوشت ویتنام، ونزوئلا، کوبا، کرهشمالی و زیمبابوه و کشورهای بلوک شرق اروپا نگاه کنید. بخش قابل توجهی از فعالان چپ، خود قربانی نظریهی توطئه و نظامهای اقتدارگرای ضد امپریالیست شدهاند.
در میانمدت و درازمدت، نه مردم، نه قدرتمندان و نه روشنفکران و فعالان ضد امپریالیست در آن کشورها از دشمنی و نفرت از غرب سودی نبردهاند بلکه خود و کشور خویش را بیشتر در چاه فقر و فلاکت فرو بردند. امروز آیا نیروهای امنیتی و نظامی در کرهجنوبی وضعیت بهتری دارند یا نیروهای نظامی و امنیتی در کرهشمالی؟ پوتین در دور تازهی دشمنی با غرب چه دستاوردی برای مردم روسیه داشته است؟ فعالان چپ در فرانسه و بریتانیا و سوئد، وضعیت بهتری از حیث سازماندهی و دسترسی به رسانهها دارند یا فعالان چپ در کرهی شمالی و کوبا؟ این پاسخ در مورد ایران و سپاه پاسداران و بیت و شخص خامنهای نیز صدق میکند.
در طرفِ مقابل، کشورهایی که با ایالات متحده، رابطهی خوبی داشتهاند (در اروپا، آفریقا، شرق آسیا و آمریکای لاتین) اکثرا از وضعیت بهتری برخوردارند چه از حیث رشد اقتصادی و چه از حیث معیارهای اجتماعی و سیاسی. کافی است ۵۰ کشور برتر در شاخصهای توسعهی انسانی سازمان ملل را از حیث رابطه با ایالات متحده و کشورهای اروپای غربی با ۵۰ کشور پایین فهرست مقایسه کنید. خواهید دید که غالب کشورهای بالای فهرست، رابطهی خوبی با ایالات متحده دارند. حالا ۵۰ کشور آخر فهرست توسعهی انسانی را از حیث رابطه با ایالات متحده بررسی کنید. دشمنان سرمایهداری و لیبرالیسم و دمکراسی در همین جا قرار دارند: یا حکومت در دست آنها است یا دارای جنبشهایی قوی هستند.
چرا دشمنی؟
اگر موضوع تا این حد روشن است چرا هنوز برخی رژیمها و گروهها بر طبل دشمنی با ایالات متحده میکوبند؟
چهار دلیل برای این دشمنیها میتوان بر شمرد:
۱. فریب افکار عمومی و انداختن مشکلات و نارساییها بر گردن دشمن موهوم خارجی (به جای گشتن به دنبال ریشهها در خود جامعه) از سوی سیاستمداران عامهگرا و برخی فعالان جنبشهای چپ؛
۲. بروز گسترشطلبی و جاهطلبیهای رهبران سیاسی با نشانه رفتن کشوری قدرتمند؛
۳. تحقیر و سرکوب مخالفان با نسبت دادن آنها به دشمنی موهوم فراتر از همسایگان که امکان تنش را در مرزها افزایش میدهد؛
۴. راهاندازی جنبشها و نهضتهای جهانی توسط دولتهای اقتداگرا با جذب مخالفان ایالات متحده در میان چپها و اسلامگرایان.
چنان که میبینید اینها همه، منافع و اثرات کوتاهمدتی تنها برای حکومتهای جبار و تمامیتخواه و جنبشهای سیاسی دارند. همچنین این منافع در برابر منافع تجارت آزاد و دمکراسی و آزادی بسیار اندک است حتی برای دیکتاتورها و حکومتهای خودکامه که اقتصاد کشورهای تحت فرمان را در اختیار دارند.
ضربه زدن به ایالات متحده
کشورهایی مثل عراق، افغانستان و ایران در سالهای اخیر و پیش از آنها ژاپن، آلمان، و ویتنام، به ایالات متحده ضرباتی وارد کردهاند. اما هزینهی این ضربات برای خود آنها بسیار زیاد بوده است. ایجاد خسارت بر هر کشوری ممکن است اما باید دید با چه هزینهای. رهبران جمهوری اسلامی همیشه از اینکه برای ایالات متحده دردسر درست کردهاند سخن میگویند اما نمیگویند ایران چه خسارتهایی را از این مسیر دیده است. مردم سخاوتمند امریکا به کشورهای ژاپن و آلمان برای گذار از دوران جنگ جهانی دوم یاری کردند و آنها راه خود را در این میان یافتند. اما عراق و افغانستان علیرغم کمکهای ایالات متحده نتوانستهاند دوران جنگ را پشت سر بگذارند.
توجیه دشمنیها در افکار عمومی
در این میان، ارجاعات به گذشته در روابط کشورها صرفا نقش بستهبندی و تزیین شرایط و سیاستهای موجود را ایفا میکنند. توجیهات معمول در مورد شعار غیر عقلانی و غیر انسانی «مرگ بر امریکا» نیز با رفتارهای جمهوری اسلامی همخوانی ندارد. خامنهای این شعار را معطوف به سیاستهای ایالات متحده میداند اما آیا دادگاههای جمهوری اسلامی قبول میکنند که شعار «مرگ بر خامنهای» در دوران جنبش سبز مساوی با مرگ بر سیاستهای خامنهای بود و نه مرگ بر خود وی؟
خامنهای برای پوشش دوگانگی میان نشستن بر سر میز مذاکره با دولتهای غربی و فحاشی به غرب، گاه به گفتمان ملیگرا روی میکند تا ملیگرایان را نیز جذب کند. سخن گفتن از مصدق در میان اسلامگرایان همیشه با رویکرد منفی بوده است اما خامنهای به سیاست اعتماد مصدق به ایالات متحده نیز ارجاع میدهد که از اساس بیپایه است. هیچ سیاستمداری به هیچ کشور خارجی اعتماد نمیکند و این مخصوص خامنهای نیست. سیاستمداران به نتایج ارتباطات خود و راستیآزمایی طرف مقابل میاندیشند. نفرتپراکنیهای خامنهای فراتر از نگرانی است.
نتیجهی این دشمنی
حاصل این اقدامات، ارتباط کمتر ایران با دنیای توسعهیافته و عقبماندگی و فلاکت اقشار بیشتری از کشور است. عقبماندگی هم یعنی فقر بیشتر، بیکاری بیشتر، و مشکلات معیشتی بیشتر برای مردم. وضعیت اقتصادی ایران را با کشور همسایهی آن ترکیه که دولت آن ضد غرب و ضد ایالات متحده نیست مقایسه کنید. مردم ترکیه از هر جهت (بدون منابع نفتی و گازی) وضعیت معیشتی بهتری از مردم ایران دارند. دشمنی با امریکا جز ضرر و هزینه چیزی برای مردم ایران در بر نداشته است.
سپاه و بیت با در اختیار داشتن بنیادها، اسکلههای غیر رسمی، پیمانکاریها، و مراکز بانکی و مالی، امکان ندارد از رابطهی اقتصادی عادی با غرب برخوردار نشوند اما مشکل آنها این است که میخواهند این برخورداری انحصاری باشد. زمانی که انحصارات تضمین شود رابطهی عادی با غرب نیز با «صلح امام حسن» توجیه خواهد شد.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان