متهم در دادگاهمرد پردهفروش که متهم است در خانهاش دست به جنایت تکاندهنده زده، دیروز پای میز محاکمه منکر جنایت شد. بامداد ششم فروردین 92 یکی از رفتگران شهرداری تهران با کلانتری 116 مولوی تماس گرفت و گفت هنگام جمعآوری زبالهها در بازار پردهفروشان، یک بسته مرموز یافته است. همان موقع پلیس به خیابان مولوی رفت و پس از گشودن بسته پلاستیکپیچ با بقایای پیکر بیسر یک زن روبهرو شد.
یک تکهکاغذ رازگشای جنایت
بررسیها نشان میداد جنایت در نقطه دیگری رخ داده و بقایای جنازه نیمهشب به خیابان منتقل شده است. رسیدگی به جنایت مرموز آغاز شده بود که در محل بازیافت زبالههای منطقه 12 تهران لباسهای خونین یک زن که داخل بسته پلاستیکپیچ قرار داشت کشف شد و رسیدگی به معما به مرحله تازهتری رسید. در این بسته، یک تکه کاغذ نیز وجود داشت و روی آن دو شماره تلفن نوشته شده بود.
تکه کاغذ یافت شده در کنار جسد قربانیدو روز از این ماجرا گذشته بود که بامداد هشتم فروردین جمجمه یک زن جوان نیز در حوالی میدان رازی کشف شد.
پلیس با بررسی دو شماره تلفن که روی کاغذ خونین به چشم میخورد، یک زن و شوهر جوان را شناسایی کرد و به محل زندگی آنها در جنوب تهران رفت.
بازداشت مرد پردهفروش
در بررسیها مشخص شد این زن و شوهر، یک روز پیش از پیدا شدن جنازه برای خرید و سفارش دوخت پرده خانهشان، به یکی از مغازههای خیابان مولوی رفته بودند.
این زوج در بازجوییها گفتند: «عصر پنجم فروردین به بازار پردهفروشان رفتیم و پارچه خریدیم. چون در ایام عید نوروز بودیم از فروشنده خواستیم پرده را در کوتاهترین زمان ممکن آماده کند و با ما تماس بگیرد. یک روز بعد برای دریافت پرده به همان مغازه رفتیم اما با در بسته روبهرو شدیم. با موبایل فروشنده تماس گرفتیم اما گوشی او خاموش بود. یک ساعت بعد فروشنده آمد و پرده خانهمان را تحویل داد. او میگفت جنازه یک زن جوان در بازار پردهفروشان پیدا شده است که از شنیدن این حرف شوکه شدیم.»
این زن و شوهر با دیدن تکه کاغذ خونینی که روی آن شماره تلفن آنها نوشته شده بود گفتند که این کاغذ قسمتی از رسید خرید پرده است که فروشنده به آنها داده بود.
کارآگاهان با اطلاعاتی که از این زوج گرفتند به بازار پردهفروشان رفتند و روز بیست و هشتم خرداد 92، متهم را دستگیر کردند.
مصطفی 35 ساله که منکر جنایت بود، گفت: «عصر پنجم فروردین به همراه خانوادهام به شهرستان رفتم و همان شب برگشتم. روز بعد، چون خسته بودم مغازهام را دیرتر باز کردم. من از قتل زن جوان بیاطلاع هستم.»
اعتراف به جنایت تکاندهنده
پلیس به خانه مصطفی در خیابان شهید مختاری رفت و روی در و دیوار حمام، لکههای خون یافت. در نتیجه، بازجویی از مرد پردهفروش از سر گرفته شد. این مرد به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: «عصر پنجم فروردین، مغازه را تعطیل کرده و به سمت خانهام به راه افتاده بودم که در اطراف میدان محمدیه با زن 20 سالهای به نام مهناز آشنا شدم. من در غیاب همسرم، مهناز را به خانهام دعوت کردم. در آشپزخانه بودم که متوجه شدم مهناز قصد دزدیدن پول و دستگاه چایساز را دارد. به همین خاطر با او درگیر شدم و او را هل دادم. سر مهناز به دیوار خورد و بیهوش شد. وقتی فهمیدم زن جوان مرده جنازه را به حمام خانهام بردم و آن را با اره مثله کردم.
متهم در حال بازسازی صحنه قتلبخشی از جنازه را در خیابان مولوی و بخش دیگر آن را در خیابان رازی رها کردم. تکه کاغذی که شماره تلفن زوج جوان را روی آن نوشته بودم داخل جیبم بود. به احتمال زیاد هنگام بستهبندی کردن جنازه، تکهکاغذ داخل بسته افتاده است.» به دنبال اعترافهای تکاندهنده این مرد و در حالی که با گذشت دو سال از این ماجرا هنوز هویت قربانی فاش نشده و جنازهاش بهعنوان مجهولالهویه دفن شده است، مصطفی پای میز محاکمه ایستاد.
انکار جنایت در دادگاه
در جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست حسین اصغرزاده و با حضور دو مستشار تشکیل شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند.
وی گفت: «با توجه به مجهولالهویه بودن قربانی و شناسایی نشدن اولیایدم دادستان برای عامل این جنایت اشد مجازات میخواهم.»
وقتی مصطفی پشت تریبون دفاع ایستاد منکر قتل زن ناشناس شد.
مصطفی گفت: «من زن ناشناس را نمیشناسم و نمیدانم چه کسی او را کشته است. زنم برای تعطیلات عید به خانه پدرش در ساوه رفته بود و من برای سرزدن خانواده همسرم به آنجا رفتم و عصر پنجم فروردین برای سرکشی به مغازهام به تهران برگشتم. پلیس فقط به خاطر یک تکه کاغذ مرا بازداشت کرده است. قبول دارم کاغذی که در بسته جنازه پیدا شد متعلق به مغازه من است اما آن را که شماره تلفن مشتریام روی آن نوشته شده بود کارگر مغازهام اشتباهی به سطل زباله انداخته بود و حالا نمیدانم چطور از کنار جنازه سر در آورده است.»
او ادامه داد: «من تحت فشار روانی در اداره آگاهی به قتل زن جوان اعتراف کردم. ماموران همسرم را به اداره آگاهی آوردند و گفتند او باردار است. من هم از ترس اینکه همسرم بازداشت شود به قتل اعتراف کردم. اما حالا میگویم بیگناهم و بیدلیل بازداشت شدهام.»
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان