در یک جمله بخواهم بگویم، نادانی و بیسوادی. یک نوع تفکر قدیمی نسبت به حکومتداری است. کماکان گندم را کالای استراتژیک فرض کردن! خاطرم هست برای آقای خمینی مثل حکام قاجاریه یا عقبتر از آن، مساله نان در سکوی نانواییها خیلی مهم بود. به نظر میرسید که تصورش از حکومتداری جدید هم این است که مثلا نان روی دکهها باشد کافی است. البته نان مساله مهمی است. اما اولا امروزه دهها کالای جایگزین گندم در تولیدات کشاورزی داریم. ساختار غذا خوردن مردم عوض شده است. ثانیا نقشی که سبزیها و میوهها و پروتئینهای گیاهی بازی میکنند در ساختار غذایی اساسا رژیم غذایی مردم را عوض کرده است. مرادم این است که این نان نقش سابق را ندارد. این تصور که ما باید در گندم خودکفا بشویم.
یک دوست اقتصاددان، سالها پیش میگفت هر کس که این جوری حرفها را میزند باید گوشش را گرفت، سوار هلیکوپتر کرد روی این فلات ایران پروازش داد و از بالا نگاه کند که ببیند که ما چه سرزمین خشکی در پارهای از نقاط داریم. زمینهای کشاورزی ما در دامنه کوهها، جایی که احتمالا آبی از چشمهساری جاری میشود، احتمالا چندین خانوار زندگی میکنند با کشاورزی روزگار میگذرانند، آن وقت متوجه میشود که این اراضی محدود قابل کشت ما غیر از کوهستانها و کویرهای ما، چرا باید به محصولات این چنینی اختصاص داده شود. فکر میکنم نادانی است و هم سنتی نگاه کردن هم به مقوله کشاورزی و هم به مقوله محصولاتی مثل گندم. در حالی که امروزه اساسا با تغییراتی که در همه الگوها داده شده همه این تعاریف و دیدگاهها دستخوش تغییر شده است.
نه، چون کشاورز ما با همین مقدار گندمی که در زمین خودش میکارد و دولت نرخ تضمینی خرید میگذارد و میخرد، آن چنان چرخش نمیچرخد. به گواهی این که جمعیت روستایی ما علیرغم همه حرف هایی که حکومت زده، جمعیت روستایی ما شده است ۲۸درصد جمعیت کشور. زمانی ۸۰، ۸۵ درصد کشور ما روستایی و عشایر بودند. این نشان میدهد که ثروت در شهرها تولید میشود که مهاجرت به سمت شهرها اتفاق میافتد. اساسا در هیچ کجای دنیا کشاورزی به تنهایی نمیتواند محور توسعه اقتصاد باشد و نیست. کشاورزی محور بودن، بسیار فقیر است در مقابل صنعت، تکنولوژی و محصولات جدید. خود ِ کشاورزی هم جاهایی بازده پیدا میکند که مکانیزه، مدرن و صنعتی شده باشد. اگر حتی تصور کسانی این بود که با حمایت از کشاورزی (مثلا دل محرومین کشاورز را به دست بیاورند) آنها را همراه بکنند، باز هم این تصور اشتباه بوده است. این که کسی فکر کند کشاورزی در روستایی به سبک قدیمی بز و گوسفند بچراند، یا چهار تا مرغ نگه دارد یا زمین محدودی را که وجود دارد، اشباه است. بهترین گواهش این است که این نوع تولید در روستاها مانع از مهاجرت روستائیان نشده و طبیعتا مردم جایی میروند که شغل و درآمد و زندگی مناسبی داشته باشند. در این ۳۷ سال مهاجرت از روستا به شهر نه تنها کاهش پیدا نکرده که افزایش هم داشته است.
آیا فکر میکنید که محیطزیستیها و تشکلهای محیطزیستی باید وارد ساختار سیاسی بشوند؟ به عنوان مثال انتخابات مجلس نزدیک است، آیا باید از کاندیداهای خاصی حمایت کنند و خودشان کم کم جای خودشان را باز کنند؟ یا محیطزیستیها و تشکلهای زیستمحیطی باید خودشان را از سیاست و حاکمیت جدا کنند؟
مستقیما صحیح نیست که بروند و حزب بشوند. اما حتما باید احزاب و نیروهای سیاسی که حرف آنها را میزنند، پشتیبانی کنند.
شما سابقه مدیریت دولتی را در کارنامه خودتان دارید، چرا پروژههای بزرگ مورد توجه و مد نظر مدیران است؟ به طور مشخص، توجه به پروژههای سدسازی بیش از پروژههای آبخوانداری است که بسیار هم کم هزینه هستند.
یک بخش آن به فساد آغشته است. به خصوص در سال های اخیر با پروژههای نفت، نیرو و راه و شهرسازی دست انداخت و این سه وزارتخانه را گرفت. از بخش وزارت نیرو، سپاه درگیر بسیاری از پروژههای سدسازی شد. غیر از آن در دولت هم قدمهای بزرگ مد نظر است. دولت آن چنان توانایی ندارد که به سمت کارهای کوچک در درون جامعه برود. شخصا دست کم بعد از دهه اول انقلاب کاملا طرفدار واگذاری امر مردم به مردم شدم. این تجربه را در صنعت پیدا کردم. طرفدار بخش خصوصی هستم. دولت هر چه کوچکتر و محدودتر باشد، به اصطلاح دولت جفرسونی که دولت دیده نشود، زندگی راحتتر خواهد بود. در ایران هم فکر میکنم غیر از مساله فساد که به هر حال الان دولت را به طور وحشتناک فراگرفته و بخش آب و محیطزیست هم از آن در امان نیست، ناتوانی مدیریت دولت را هم باید اضافه کنید. دولت در ایران سازمان ناتوانی است که سر کوچک و بدن بزرگ و فربهی دارد. کارآمدی آن بسیار پایین است. متوسط عمر پروژههای دولت ۱۰-۱۵ سال است. در واقع بسیاری از پروژهها مرده به دنیا میآیند. در موردی که گفتید مثلا آبخوانداری لازمهاش این است که دولت تغییر نگرش بدهد و در بسیاری از جاها اصلا نباشد. سیاستهای اجرایی ِدخالتی را بتواند تبدیل کند به برنامهریزی و پیشتیبانی، به جای اجرا کردن بیشتر مغز باشد. دولت ما از این جهتها بسیار ناتوان است.
شما اشارهای هم کردید به بخش سپاه در انجام بعضی از پروژهها، اخیرا اعلام کردند که از طرح ایرانرود (اتصال خلیج فارس به دریای خزر) حمایت کرده و حاضرند آن را انجام بدهند. وقتی نگاه کنیم به پروژههایی که سپاه در منابع آب و سایر زمینهها داشته، واقعا هر کاری که توانسته انجام داده است بدون بررسیهای لازم، آیا واقعا سپاه این قدر قدرت دارد که هر کاری که میخواهد را انجام میدهد؟
این سپاه در زمان جنگ، نادانیهایی کرد مثل عملیاتی که فاو را با گذر از شطالعرب و اروند رود گرفتند که هزاران کشته به جا گذاشت. یعنی دستگاه نادان و بی در و پیکری که گاهی تصمیمات و کارهای اشتباهشان به قیمت خون هزاران جوان کشور تمام شده است. ۲۶۵ هزار کشته جنگ دستکم ۲۳۰ هزار آن متعلق به شش سال و نیم بعد از فتح خرمشهر است، که سپاه فعال مایشاء بود و بسیاری عملیات غلط را طراحی کرد و کاری کرد که به قیمت خون جوانان تمام شد. فکر میکنم همین نادانی الان نه تنها بدتر شده بلکه به فساد و پول و حرص و قدرت هم آغشته است. به شکل مخربی به ارکان مدیریتی کشور هجوم آورده است. متاسفانه کارهایی کرده مثل ماجرای سد گتوند که عالم و آدم، متخصص و عامی جمع شدند که با ساخت این سد و حتی دیوار حائل، نمک حل میشود و فایده ندارد. سد را ساختند و حاصلش فاجعه زیست محیطی است یا دهها مثال دیگر. اگر کسی دو دو تا چهار تا بکند، مساله وصل کردن خلیج فارس به دریای خزر، اساسا امر ناممکنی است برای این که متوسط ارتفاع فلات ایران ۱۱۰۰ متر است. یعنی شما اگر شما بخواهید از ۲۶ متر پایینتر از سطح آبهای آزاد در دریای خزر به صفر ِ خلیج فارس کانالی وصل کنید، به لحاظ سطح ارتفاع، باید به طور متوسط ۱۱۰۰ متر عمق داشته باشید که اساسا از توان بشر خارج است و چه فایدهای دارد چنین کاری؟ این چه کار بیهودهای است؟
یا این که آب از دریای خزر بیاورند برای کویر سمنان. سپاه حتی پول هم بابت آن گرفته است. باید آب را حدود هزار متر از دریای خزر ببرید بالا. ببینید هزینه این انتقال آب چقدر خواهد بود، چقدر برق لازم است که این آب را پمپاژ کند. از این حرفهایی که شبیه کارهایی است که در جبههها میکردند.