ناخدا محمد ابراهیم همتی، نفر دوم از راست، فرمانده ناوچه پیکان که فرمانده میدانی عملیات نیروی دریایی بود و در جریان عملیات کشته شدحمید علوی - روزنامهنگار نیروی دریایی ارتش ایران روز هفتم آذر سال ۱۳۵۹، در حالی که کمتر از ۱۰ هفته از آغاز جنگ ایران و عراق گذشته بود، عملیاتی را علیه تأسیسات نفتی عراق انجام داد که به گفته کارشناسان باعث شد نیروی دریایی عراق «فلج شود».
این عملیات تکمیل کننده دو عملیات پیشین بود که توسط «نیروی رزمی ۴۲۱» اجرا شده بود. آن دو عملیات به نامهای «اشکان» و «شهید صفری» معروف شدند.
نیروی رزمی ۴۲۱، قرارگاه جنگ نیروی دریایی در بوشهر بود که مصطفی مدنینژاد، جانشین فرمانده وقت نیروی دریایی، فرماندهی آن را به عهده داشت.
به گفته علیرضا بیاتی، فرمانده مرکز آموزش تفنگداران دریایی منجیل، «یکی از اهداف عراق در زمان جنگ، تسلط دریایی بر خلیج فارس بود تا بتواند شاهراههای حیاتی و خطوط مواصلاتی ایران را از بین ببرد».
از اینرو نیروی دریایی ایران، خصوصاً نیروی ویژه تکاوران دریایی، نقش زیادی در ماههای اول جنگ (از جمله در دفاع از خرمشهر) بازی کردند.
بنا به نظر بیاتی، عملیات مروارید از مهمترین اقدامات نظامی ایران در ماههای نخست جنگ بود که «با پیشبینی گروه ۴۲۱ اقدام به طراحی عملیات اشکان و عملیات شهید صفری کرد، اما اوج این عملیاتها در هفتم آذرماه همان سال شکل گرفت.»
به یاد عملیات مروارید است که روز هفتم آذر به عنوان روز نیروی دریایی نامگذاری شد.
اهداف عملیات مروارید ناخدا بهرام افضلی، نفر اول از چپ، فرمانده وقت نیروی دریایی ایران و از طراحان عملیات مروارید که بعدا به اتهام جاسوسی اعدام شدبنا بر اسناد، یگانهای ارتش عراق که خرمشهر را تصرف کرده بودند و آبادان را نیز در محاصره داشتند، راه دریایی را برای کشتیهای تجاری ایرانی ناامن کرده بودند.
هدف ارتش ایران از عملیات مروارید این بود که دو اسکله «البکر» و «الامیه» را تصرف و منهدم کند. این دو اسکله برای عراق هم نقش پدافندی داشتند و هم نقش تجاری.
به گفته برخی کارشناسان حدود ۶۰ درصد صادرات نفتی عراق از این دو اسکله صورت میگرفت.
به این ترتیب، با انهدام این دو اسکله به اقتصاد عراق ضربه وارد میشد. نیروی دریایی عراق نیز در ۷ آذر متحمل شکست شد و ایران از این طریق توانست «برتری دریایی» خود را حفظ کند.
گفته میشود که خبر شکست دریایی عراق برای صدام حسین، رئیسجمهور وقت عراق، یکی از بدترین خبرهایی بود که در طول جنگ با ایران دریافت کرد.
به نوشته اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس وقت، عراق برای صدور نفت خود مجبور شد به اردن و ترکیه متوسل شود و امکان صدور نفت از طریق خلیج فارس برایش ممکن نبود: عراقیها برای صدور نفت به بندر جیهان ترکیه متکی بودند و مقداری هم توسط تانکرهای نفت کش از طریق «اردن» صادر میکردند .... عراق نتوانست کشتیها و سلاحهای فراوان جنگی که از ایتالیا خریده بودند را به منطقه بیاورد.
فرماندهی عملیات ماکت ناوچه پیکان در شهر سمنان، زادگاه ناخدا همتی نسب شده استحمید احمدی، تاریخپژوه، افسر بازنشسته نیروی دریایی و مشاور نظامی اولین رئیسجمهور ایران، معتقد است که «در جنگ ایران و عراق، بدون پیروزی عملیات مروارید نه تنها آزادسازی خرمشهر در ٣ خرداد ۱٣۶۱ ممکن نبود، بلکه به طور یقین حداقل خوزستان از ایران جدا شده بود».
او اهمیت این عملیات را چنان میداند که «راه دریا» برای عراق بسته شد و امکان صادرات و واردات کالا و نفت را که از طریق بندر امرالقصر صورت میگرفت، ناممکن ساخت.
به گفته احمدی، «عملیات مروارید به فرماندهی ناخدا [بهرام] افضلی و نیز تحت فرماندهی عملیاتی ناخدا مدنینژاد که بنا به تصمیم ناخدا افضلی و به منظور هدایت عملیات دریایی در پایگاه دریایی بوشهر مستقر شده بود به اجرا در آمد. سرفرماندهی عملیات در دریا با ناخدا [محمد ابراهیم] همتی فرمانده ناوچه موشک انداز پیکان بود.»
همتی در عملیات مروارید کشته شد.
بهرام افضلی، فرمانده وقت نیروی دریایی، در سال ۶۱ به اتهام عضویت در حزب توده و قصد کودتا دستگیر و همراه تعدادی دیگر از اعضای حزب اعدام شد.
میرحسین موسوی در سال ۶۹ درباره کودتای حزب توده اظهار داشت به او تلفن شد که این حزب «توطئه وسیعی را پی ریخته». او و تعدادی دیگر به ملاقات آیتالله روحالله خمینی، بنیانگذار و رهبر وقت جمهوری اسلامی رفتند و گزارش دادند، اما او به آنها گفته بود: «این اطلاعات کاملاً نادرست است».
آقای هاشمی رفسنجانی هم بعدها درباره دستگیری و اعدام اعضای حزب توده گفت: «اگر آن کار را نمیکردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم.»
گفتههای یکی از بازماندههای عملیات مروارید دریادار دوم ناصر سرنوشت، از تکاوران ویژه نیروی دریایی ایران که در عملیات مروارید زخمی شددریادار دوم ناصر سرنوشت، افسر بازنشسته نیروی دریایی، یکی از تکاوران ویژه در این عملیات بود.
او به یاد میآورد که گروه عملیات ساعت چهار و نیم روز پنجم آذر ۵۹ عازم سکوی البکر شد. گروه آنها هفت نفر بودند. پس از استقرار بر اسکله تبادل آتش گسترده صورت گرفت. اما سپس تعدادی از عراقیها فرار کردند و تعدادی اسیر شدند.
بخش جنوبی اسکله به تصرف این تکاوران دریایی درآمد و آنها مشغول «پاکسازی» اسکله شدند. در حین عملیات چندبار ناوچههای عراقی از دهانه «خور عبدالله» بیرون آمدند که ناوچه پیکان تعدادی از آنها را غرق کرد. همچنین نبرد هوایی بین یگان هوایی ایران و عراق در آسمان جریان داشت.
در واقع ناوچههای پیکان و جوشن پشتیبان تکاوران دریایی بودند تا نقشه انهدام دو اسکله البکر و الامیه را اجرا کنند. جنگندههای نیروی هوایی نیز به پشتیبانی ناوچههای پیکان و جوشن در موقع لزوم از پایگاه ششم شکاری بوشهر به پرواز درمیآمدند.
در مدتی که تکاوران دریایی مشغول عملیات بر روی اسکله بودند، چندین بار نبرد دریایی و هوایی بین نیروهای ایرانی و عراقی انجام گرفت که بنا به اسناد، یگان دریایی و هوایی عراق خسارت زیادی دید.
آمار خسارت وارده به عراق از ۸ تا ۱۱ ناوچه «اوزا» و شناور عراقی ذکر شده است.
به گفته آقای سرنوشت، «قرار بر این بود که اگر تا ساعت ۱۱ نتوانستیم سکو را بگیریم، معنیاش این است یا اسیر شدهایم یا به شهادت رسیدهایم.»
روز ششم آذر کلیه تأسیسات به تصرف نیروهای ایرانی درآمد.
«فهمیدیم اغلب نیروهای مستقر در اسکله شبانه با شنا، قایق یا دیگر واحدهای شناور، اسکله را ترک کردهاند.»
گویا قرار بود عملیات طی چند روز ادامه داشته باشد، اما به گفته آقای سرنوشت، از قرارگاه عملیات پیام فوری آمد که خیلی زود آخرین مرحله عملیات را اجرا و سکو را ترک کنند.
گروه باید اسکلهها را از غنائم و اسرا تخلیه و تأسیسات را بمبگذاری میکردند تا پس از ترک منهدم کنند.
در این اثنا آقای سرنوشت پرچم ایران را به گلوی خود بست و از ۴۲۰ پله «دکل عظیم مخابراتی تأسیسات» بالا رفت تا پرچم را به «اهتزاز» درآورد. وقتی بالای دکل رسید متوجه جنگ هوایی شد که به سقوط یک میگ منجر شده بود.
«از شادی در پوستم نمیگنجیدم. به اطراف نگاه کردم، ارتفاع به قدری زیاد بود که میشد تا مسافت زیادی را دیده بانی کرد. کمی با دقت به ساحل عراق نگاه کردم، ناگهان متوجه شدم که یک ناوچه عراقی، به طرف تأسیسات در حرکت است... به حدی سریع به پایین آمدم که ماهیچههای پشت پاهایم پاره شد.»
پس از اطلاع به افسر هوایی همکار در گروه، جنگندههای ایرانی ناوچه عراقی را «به قعر دریا فرستادند».
در نهایت اسکله کاملا تخلیه و عملیات تخریبی آغاز شد.
گروه عملیات سوار ناوچه پیکان شدند اما حدود یک ربع بعد از ترک اسکلهها، ناوچه پیکان هدف چند موشک عراقی قرار گرفت. این موشکها از ناوچه عراقی شلیک شد که دور از چشم نیروهای ایرانی در پشت اسکله البکر مخفی شده بود.
«به خاطر میآورم در لحظه اصابت موشک به پاشنه [ناوچه]... یکی از دستهایم را جلو صورتم آوردم. در نتیجه یکی از چشمهایم مورد اصابت ترکش قرار نگرفت، ولی سمت راست صورتم خونین و مجروح شد و بلافاصله ورم کرد. تنها با یک چشم قادر به دیدن بودم.»
به گفته آقای سرنوشت، وضع او بهتر از افراد دور و برش بود. چون ناوچه همچنان در معرض تیراندازی ناوچه عراقی بود، آقای سرنوشت و همرزمانش تصمیم گرفتند «در آخرین لحظه موشک را بزنیم و وقتی فشنگهایمان تمام شد، در آب بپریم.»
«وقتی متوجه شدم خشاب خالی شده است، بلند شدم به طرف جلو دویدم تا در آب بپرم ولی دیر شده بود. وسط زمین و هوا بودم که دیگر چیزی نفهمیدم و بیهوش شدم.»
او در آب میافتد و پس از مدتی به هوش میآید و شاهد غرق شدن ناوچه پیکان و زخمیها بود.
تعدادی به قایق نیم سوخته آویزان شدند. آقای سرنوشت میبیند که یکی با شنا در حال دور شدن از آنها است. متوجه میشود که او یک اسیر عراقی است که قبلاً به ناوچه منتقل شده بود.
«از او خواستم به طرف ما بیاید. وقتی به او نزدیک شدم تغییر جهت داد... اسیر عراقی که یک غواص بود به زبان انگلیسی آشنا بود. با توجه به این که سالم مانده بود و لباس غواصی بر تن داشت و میتوانست کمک خوبی برای ما باشد به او نزدیکتر شدم و با او دست دادم و به زبان عربی خدا را شکر کردم.»
دو نفر به طرف قایق نجات رفتند. آقای سرنوشت به کمک اسیر عراقی سعی کرد بازماندههای زخمی را جمع کند. حدود ۱۶ نفر بودند و دو ساعت شنا کردند تا به چراغ دریایی برسند اما تغییرات مدی، جریان آب دریا آنها را از چراغ دور کرد.
پس از مدتی بالگردهای ایرانی به کمک آمدند. نجات هر زخمی حدود بیست دقیقه طول میکشید که به بالگرد منتقل شود. در این حین، هم هوا نامساعد شده بود و هم میگهای عراقی مزاحمت درست میکردند. تا غروب بالا کشیدن افراد زخمی طول کشید.
وقتی نوبت آقای سرنوشت شد که طناب نجات را از بالگرد بگیرد، میگهای عراقی حملهور شدند، و او مجبور شد میان دریا و هوا، طناب را رها کند و دوباره به دریا افتاد.
به این ترتیب، آقای سرنوشت و اسیر عراقی از گروه نجات بازماندند.
با وضع پیش آمده «تا فردا صبح امکان کمک نبود... هر چند دقیقه یک بار به زیر آب میرفتم تا گرم شوم. وقتی از آب خارج میشدم به علت وزش باد سرم یخ میکردم.» در مدتی که در دریا گرفتار بودند، هر چند لحظه با اسیر حرف میزد.
روز بعد بالگرد تجسس آنها را یافت. موقع بالا کشیدن با طناب «بر اثر چرخش ملخهای بالگرد ناگهان یک حالت انجماد در بدنم ایجاد شد.»
یکی از سرنشینان بالگرد او را در پتویی پیچید در همان وقت آقای سرنوشت از حال رفت.
در جریان عملیات مروارید، علاوه بر ناوچه پیکان، یک هواپیمای F-4 فانتوم ایران هم سرنگون شد.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان