ظهور ناگهانی یک «عکس خبری» با زیرنویسی «مشکوک»

پرستو فروهر ( دختر داریوش و پروانه فروهر) می نویسد:
عکس، حیاط خانه‌ی داریوش و پروانه فروهر را نشان می‌دهد در شب یکم آذر سال ۱۳۷۷. سیاه و سفید است و به مکانِ واقعه از بالا نگاه می‌کند. زاویه‌ی دید دوربین را که پی بگیری به ایوان خانه می‌رسی، کنار پله‌های مشرف به حیاط. عکاس اینجا ایستاده بوده است. شب است. بیست و سه نفر در عکس دیده می‌شوند، یک زن و بیست‌ودو مرد پیر و جوان. حاضران به دو گروه تقسیم شده‌اند، آنها که نظاره می‌کنند و آنها که در حال انجام کاری هستند. نمی‌دانم این کار را چه می‌توان نامید.
چیزی حمل می‌شود
چهار مرد گوشه‌های پتویی را گرفته‌اند و می‌برند. یکی از آنها اونیفرم به تن دارد. مرد دیگری که نقش مدیر را به خود گرفته، جلودار آنها شده است. انحنای پتو می‌گوید آن چیزی که برده می‌شود، جسم نرمی دارد. پارچه‌ی سفیدی از میان پتو بیرون زده که یک لکه‌ی تیره روی آن است. آنچه درون پتو حمل می‌شود و سنگینی آن شانه‌ی مردان را خم کرده است، از چشم دوربین مخفی مانده است. حرکت‌ها و حالت‌های این مردان، که گوشه‌های پتو را گرفته‌اند و پشتشان به ماست، تنها گویای وضعیتی عادی به هنگام حمل کردن چیزی ست. آنچه حمل می‌کنند انگار برایشان بی‌تفاوت است، می‌تواند هر چیزی باشد. چیزی را می‌برند که باید از آنجا خارج شود.
نمی‌دانم درون آن پتو جسد مادرم را می‌برند یا جسد پدرم را
من آن شب آنجا نبودم. اما بارها از بستگان و دوستانی که آنجا بودند، پرسیده‌ام که چه دیده‌اند. روایت‌هایشان، تکه‌پاره‌هایی از یادها، لبریز از غم و بهت، یقینی ندارد. واقعیت را از کنارهم‌گذاشتن‌شان نمی‌توان بازیافت. کسانی می‌گویند آن شب به هنگام بیرون بردن جسدها، آنها را روی هم «انداختند». مادرم را از طبقه‌ی بالا، همانجا که او را کشته بودند، پایین آوردند تا سرسرای ورودی خانه، که در شیشه‌ای آن به ایوان باز می‌شود. روی جسد پوشیده بوده است. پدرم را از روی آن صندلی که قاتلانش رو به قبله چرخانده بودند، پایین آوردند. روی زمین سرسرا که گذاشتندش، خون از زخم‌هایش بیرون زد و روی کاشی‌ها ریخت. می‌گویند همانجا او را روی مادرم گذاشتند و رویشان پارچه کشیدند و بیرون بردند. می‌گویند پای برهنه‌ای از پارچه‌ها بیرون زده بود. کسان دیگری اما می‌گویند اول یکی را بردند و بعد دیگری را.

بستگان و دوستانی که آن شب آنجا بوده‌اند، چه آن‌ها که پشت در بسته‌ی خانه مانده بودند و چه آنها که برای مدت کوتاهی اجازه‌ی ایستادن در حیاط را یافتند، می‌گویند همهمه‌ای به پا بوده است از فریاد اعتراض سوگواران و پرخاش‌ مأموران. در این عکس اما هیچ اعتراضی نیست، هیچ دهانی به فریادی گشوده نیست. همه انگار ساکت مانده‌اند، الا آن مأمور که به جلوداری حمل‌کنندگان می‌رود و چهره‌اش پیداست. انگار او چیزی به دستور می‌گوید. دیگران اما تماشاچی صحنه شده‌اند. اینجا و آنجا رو به صحنه‌های کاری که در شرف انجام است ایستاده‌اند و نظاره می‌کنند. انگار پایان واقعه را به انتظار مانده‌اند.

وقتی به این عکس نگاه می‌کنم تمام آن فریادها و اعتراض‌ها که در طی این سال‌ها در ذهن می‌شنیدم، که خشمگین و دردمند جسد پدرومادرم را از آن خانه بدرقه می‌کردند، خاموش می‌شوند.

عکس اما همیشه یک واقعیت انتخاب‌شده را بازنمایی می‌کند. انتخاب یک زاویه و یک لحظه است از میان درهم‌تنیدگی‌ها و همزمانی‌های یک واقعه. هر بازنمایی از واقعیت در بطن خود به معنای حذف بخش‌هایی از آن واقعیت است. و من از خود می‌پرسم این عکس از واقعیت آن شب چه چیز را بازمی‌نماید، و چه چیز را نمی‌نماید و چرا؟ این عکس چه انتخابی از واقعیت را سندیت می‌بخشد؟ از واقعیت آن شب چه برداشتی ایجاد می‌کند؟

این عکس هیچ نشانه‌ای برای دریافت آنچه درون پتو حمل می‌شود، نمی‌دهد. به بی‌حرمتی به انسانی که جسدش را آنگونه درون پتو می‌برند که انگار تلنبار ماده‌ی له‌شده است، بی‌اعتنا می‌ماند. هیچ نشانه‌ای در عکس به هویت مردگان اشاره ندارد، به آن التهاب و اعتراض گسترده‌ی افکار عمومی که قتل آنها سبب شد. هیچ نشانه‌ای در این عکس به پس‌زمینه‌ی سیاسی آن واقعه و قتل‌‌های سازمان‌یافته و حکومتی دگراندیشان اشاره ندارد.
 
تمامی عکس‌هایی که آن شب در خانه‌ی داریوش و پروانه فروهر گرفته شده‌اند، از همان ابتدا محرمانه و ممنوعه اعلام شدند. حتی عکس‌هایی که اداره‌ی آگاهی در ثبت جنایت گرفته بود، با وجود تمامی اعتراض‌ها، از پرونده‌ی رسیدگی حذف شد. حالا اما این یک عکس سیاه و سفید را در کتاب پربرگ و سنگین‌وزنی چاپ کرده‌اند، در یک «مجموعه‌ی بااهمیت»، در میان انبوه درهمی از تصویرهای جورواجور از مناسبت‌های حکومتی با حضور فلان مقام‌های عالی‌رتبه تا سیل و آتش‌سوزی و جنگ و جشن و فوتبال؛ روزشمار سی سال جمهوری اسلامی که در ملغمه‌ای از عکس‌های خبری بازنمایی شده است. این عکس هم که تا پیش از آن پای هیچ خبر و در هیچ نشریه‌ای منتشر نشده بود، در صفحه‌ی هزاروپانزدهم کتاب آمده است. زیرش نوشته است: «قتل مشکوک داریوش فروهر وزیر کار دولت موقت و همسرش در منزل» در ترجمه‌ی انگلیسی به جای دولت موقت گذاشته‌اند «سابق». در فهرست تاریخ عکس‌ها هم به جای یکم آذر نوشته‌اند یک آبان.

در این زیرنویس هم باید دنبال آن چیزی گشت که ناگفته مانده است. اینجا پروانه فروهر در واژه‌ی «همسر» خلاصه شده و هویت سیاسی و جایگاه اجتماعی او ناگفته مانده است. پیکار سیاسی پنجاه‌ساله‌ی داریوش فروهر به دوران چندماهه‌ی وزیری او خلاصه شده است. واژه‌های کلیدی مخالف حکومت، مبارز سیاسی و دگراندیش در بیان هویت کشته‌شدگان ناگفته مانده است. قتل مشکوک جایگزین قتل سیاسی شده است، علی‌رغم این حقیقت مستند که قتل‌‌ها با انگیزه‌ی سیاسی و به دست مأموران وزارت اطلاعات و با دستور سازمانی وزیر انجام گرفته‌اند.
 
چرایی انتشار این عکس و زیرنویس در یک «کتاب مرجع» را باید در ناگفته‌ها و تحریف‌ها پی گرفت. اینجا «تاریخ» ابتری بازنمایی شده، که واقعه را از حقیقت آن تهی کرده و روایتی سطحی و پوشالی به خورد جامعه می‌دهد. روایتی که نه حساسیتی برمی‌انگیزد، نه حس مسئولیتی در پی خود ایجاد می‌کند. تنها حس کنجکاوی بی‌مایه‌ای را ارضاء می‌کند که به خرده‌دانسته‌های سطحی دلخوش می‌شود و آرام می‌گیرد و رام می‌شود. چنین روایت‌هایی عمق تاریخ را نفی می‌کنند تا آن را به انباشتی از حوادث خلاصه کنند، عادی‌سازی کنند، و معضل مسئولیت و پاسخگویی را ناگفته بگذارند. اینجا به روایتی سندیت داده شده است که قدرت حاکم را از پاسخگویی بری می‌کند.

و این نمونه‌ای‌ست از چگونگی بازنمایی دگراندیشان و تاریخ ایستادگی‌ و پیکار آنان، که مدتی‌ست از سوی بافت قدرت و کارگزاران خرد و درشت آنها باب شده است. اگر امروز محدوده‌ی محرمانه‌ها و ممنوعه‌ها را اندکی گشوده‌اند این به معنای گشایش فضا برای حقیقت و آزادی نیست. اینجا هم باید ناگفته‌ها را پی گرفت تا دریافت که آنچه زیر نام گشایش عرضه می‌شود بیشتر از جنس رنگ‌ولعاب است یا واقعیت.  
امسال هم به تهران بازخواهم گشت تا در سالروز قتل سیاسی داریوش و پروانه فروهر خانه‌ و قتلگاه آنان را به روی مردم بگشایم. باشد تا کشتگان راه آزادی را بزرگ داریم و بر حق خود بر حافظه و روشنگری بایستیم و بر ضرورت دادخواهی پافشاری کنیم.

یاد آنان زنده باد که در راه آزادی ایران جان باختند.
گرامی باد یاد قربانیان قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷؛ پیروز دوانی، حمید حاجی‌زاده، کارون حاجی‌زاده، مجید شریف، پروانه فروهر، داریوش فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده.
+307
رأی دهید
-11

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۳۹
    sarbaz rahbar - لندن، انگلستان

    به درک رفتن
    430
    20
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸:۱۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۶
    ایران بر باد رفته - برلین، آلمان

    پرستو فروهر : از واقعیت آن شب چه برداشتی ایجاد می‌کند؟کاملاً روشن و واضح!!! از وجود یک حکومت فاشیست مذهبی آخوندی اسلامی شارلاتانی سادیسمی ورشکسته تروریست پرور جنگ طلب آدمکش در ایران دزدیده شده که در بی لیاقتیش شکی نیست! ننگ بر این جذام اسلامی!
    10
    243
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸:۳۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۶۴
    سلطنت طلب - ابوظبی، امارات متحده عربی

    هرچند که این صحنه ها درد اور هست اما من اصلاً برای اقای فروهر و خانمش متاسف نیستم بلکه از مرگ بیشتر اعضاء و طرفداران جبهه ملی و نهضت ازادی که همگی به یکی از چهره های سرشناس و از اعضای خود گروه پشت کردند ( منظورم دکتر شاپور بختیار هست)و با وجود شناخت انها از وی و با وجود روحیه مبارزه طلبانه و این همه سابقه بازداشت و زندان که در شاپور بختیار سراغ داشتند اما فریب دروغ ملایان و خمینی هندی را خوردند و همه این اعضا بجز عده ای معدود در سقوط ایران مشارکت داشتند و وطن را به بهای اندکی فروختند ، عده ای بنام روشنفکر برای کشور استبداد اوردند استبدادی که امروز باعث سوختن چهار نسل که میتوانست پویا ترین نسلها برای ابادانی کشور باشد اما همگی به نسلهای سوخته تبدیل شدند ، جاوید نسلهای اینده ایران ، جاوید نظام پادشاهی به رهبری رضا شاه دوم ، جاوید ایران و ایرانی
    72
    182
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸:۳۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۹
    farokhzad - کنت، انگلستان

    همیشه خائن ها در تاریخ هم زیاد هستند که اولین قربانى ها بعد خیانت شان بسزاى عمل کثیف شان میرسند یعنى وطن فروشى
    25
    127
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۳
    aarian - تهران، ایران

    متاسفانه استعمار ما رو از خودمون بهتر میشناسه. اتحاد با همدیگه نداریم. چرا جبهه‌ ملی‌ پشت بختیار رو این چنین خالی‌ کرد و خمینی رو ترجیح داد؟ بختیار در دوران بسیار کوته نخست وزیری کمر به اصلاحات وسیعی بست اما حتی هم حزبیان خودش بهش مجال ندادند.
    4
    148
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۳
    Faryade_Khamoosh - آخن، آلمان

    هیچ چیز در این دنیا بى جواب نمیمونه جناب مرحوم فروهر. همین شمایى که خود را روشن فکر و سیاسى مبارز علیه شاه میدانستى و انقدر کور بودید که نفهمیدید یک آخوند را رهبر خود و مملکت را دو دسته تقدیم اینها کردن، در واقع کمال احمقیتتان را میرساند و وقتى در کنار خمینى عکس گرفتى و زیر سایه خمینى و انقلاب اسلامى وزیر شدى، باید فکر روزهاى بعد را هم میکردى. وقتى یک آخوند بى سواد جانى را علم کردید، بایدفکر این را هم میکردید که خودتان هم یک روز در عمان نخواهید بود و هر انقلابى فرزندان خود را خواهد بلعید. شرمنده ولى نفرین ابدى بر شما جناب فروهر و امثال شما باد که مملکت را به این وضع رساندید.
    24
    148
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۸۰
    ایران زاد - هامبورگ، آلمان

    ان کسی که این عکس را فرستاده میخواهد بزرگ نمائی بکند.خود عکس یک واقعیت است حال در زیر نویس ان چه نوشته شده مهم نیست .جالب اینجاست مطلب با نزدیکی ایام سالگرد این دو انسان انتشار پیدا میکنه.من اعتقاد دارم با طرح اینگونه مطالب که هیچ ارزش و اعتباری ندارد فقط بزرگ نمائی قضیه مورد نظر فرستنده است. ما در کشورمان افراد شایسته زیادی را از دست داده ایم. احزاب و دسته جات مخالف رژیم قبلی فقط طالب قدرت بودند و فقط میخواستند حکومت پهلوی از بین برود و انها سرو کار بیایند و این گروه ها به تنها چیزی که فکر نمیکردند همکاری و همیاری با سیستم قبل بمنظور پیشرفت مردم و کشور ایران بود. ما دیدیم حکومت پهلوی رفت و این گروه ها و احزاب نتوانستند برای یکسال هم دوام بیاورند. اما نزدیک به 40 سال برای کشور و ملت مزاحمت ایجاد کردند.شما رفتار سنجابی یا سحابی یا همین فروهر ها ویا حزب توده و مجاهدین و فدائیان را دقت کنید همه چیز را در دستور کار خود داشتند جز خدمت بمردم وکشور سال 1320ببعد گرفتار مالاریا.تراخم کچلی .بیکاری ویرانی و هزاران مصیبت وبلا بود اینها هیچ خدمتی بکشور و مردم نکردند
    13
    71
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۹:۳۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۷
    parvin55 - مادرید، اسپانیا

    دوستان به نظر من بجای پرداختن به این موضوع به قسمت سفر شاه به ایتالیا بروید و جواب مزدوران اسب آتش یا همان آی‌ دی مسخره ی پاچه خوار همایونی را بدهید که دوباره پول ملا را گرفته و فعال شده اند..برای رد گم کردن هم این بار از مجاهد و چپی‌ دفاع میکنند و بازی مثبت منفی‌!!!!خود دانید
    23
    60
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۶
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۸
    alvares - زوریخ، سوییس

    خمینی عجب کفتار زشتی بود که مردم بی‌ سواد ما هنوز او را نشناختند، دروغگو بود و منافق.
    4
    95
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۲۰:۲۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۷۰
    senator x - تهران، ایران

    سازمانهای ترتیب دهنده کودتا برعلیه شاه,یعنی آمریکا و انگلیس در راس و همکاری و تماشای سه کشور دیگر,فرانسه کانادا و شوروی,چنان باسرعت وسریع عمل کردند که چندین بار خمینی اعتراف کرد کهانتظارنداشتیم انغلاب باین سرعت بسرانجام برسد.ملت ما هم(من در راسشان)برای انجام کاری ابدا بعواقب آن نمی اندیشند درحالت گنگ و گیجی و اثر احساسات مسخره,دست باین خریت زدیم و با ساز آن 5 کشور چنین مفتحضانه,رقصیدیم
    3
    81
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۲۰:۵۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۷
    همایون شایان - اسلو، نروژ

    از اول هم نقشه ی خمینی همین بود که اونایی که بهش وفادار بودن و دونه دونه از سره راهش برداره . قطب زاده .بنی صدر. داریوش فروهر . بازرگان ووووو
    2
    86
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۲۰:۵۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۸
    chi begam ke nagoftanesh - هلند، هلند
    شما میتوانید با لحن بهتری صحبت کنید. این دو بزرگوار شایسته این درشتگویها نیستند. در هر صورت در راه ایران کشته شدند.و هر انسانی‌ هم میتواند اشتباه کند.یا آنالیز اشتباه داشته باشد. شا خودت اون موقع هم این تحلیل را می‌توانستی بدهید، در ضمن یادت باشد با حرفای قشنگ و زیبا می‌توان دیگران را فریفت،. همانطور که خمینی کارتر را هم فریب داد، و افسارش از دست آمریکای‌ها خارج شد،
    35
    34
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۲۵
    Mammal - لندن، انگلستان

    دوست عزیز آریان از تهران به یک نکته خیلی‌ خوبی‌ دست گذاشتند که ما اتحاد نداریم. در زمان انقلاب تمام گروهها به ظاهر با هم متحد بودند مثلا حزب توده‌ که اصلا به خدا اعتقاد ندارد شعار جمهوری اسلامی را میداده، و گویا این گروهها می‌خواستند که راه قدرت گرفتن باز بشود و بعدها به جان هم بیفتند. از آن‌ گروهها کسی دیگر در قدرت نیست و فقط ملاها هستند و اجازه هیچ نقدی را هم نمی‌دهند، چیزی که خودشان بارها میگویند که آزادی بیان در زمان شاه نبود ولی‌ هنوز کشور تک حزبی هست (حزب‌الله).
    2
    51
    دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۸
    آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه
    به نقل از ویکی پدیا : وش فروهر در آذرماه ۱۳۲۷ و در سن ۲۰ سالگی به عضویت در گروه مکتب درآمد که هسته مرکزی یک گروه سیاسی ملی گرا و مبارز بود. گروه مکتب سه سال بعد در یکم آبان ماه ۱۳۳۰ تبدیل به حزب ملت ایران شد و داریوش فروهر نیز به عضویت در کمیته موقت رهبری این حزب درآمد. او در هفدهم دی ماه همان سال و در سن ۲۳ سالگی به پس از صارمی کلالی به دبیری حزب ملت ایران انتخاب شد و به واسطه فعالیت‌های سیاسی‌اش پس از کودتای ۲۸ مرداد، برای دستگیری زنده و یا تحویل مرده‌اش جایزه تعیین شد. در سال ۱۳۳۸ نیز درحالی که در زندان به سر می‌برد ارتشبد هدایت که گویی حامل پیامی از سوی شاه بود، به او توصیه کرد تا برای همیشه از ایران برود. فروهر اما در پاسخ به او گفت که «زندان را به آزادی دور از وطن ترجیح می‌دهم». در سال ۱۳۳۹ و با تشکیل جبهه ملی دوم، داریوش فروهر اگرچه در زندان بود اما به عضویت در شورای مرکزی این جبهه انتخاب شد. او در آستانه انقلاب ایران نیز با حضور در صف مقدم راه‌پیمایی‌های اعتراضی، اراده خود برای تغییر نظام سلطنتی در ایران را به نمایش گذاشت.
    34
    21
    ‌سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۰:۲۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۸
    آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه
    ر خرداد ۱۳۵۶ سه تن از سران جبهه ملی یعنی دکتر کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار نامه‌ای به شاه نوشته و از او خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان داده، به اصول مشروطیت تمکین کند.[۲][۳]. متن نامه سه امضایی ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ به شاه. پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی. فزایندگی تنگناها و نابسامانیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورچنان دورنمای خطرناکی را در برابر دیدگان هر ایرانی قرار داده که امضاء کنندگان زیر بنابر وظیفه ملی و دینی در برابرخدا و خلق خدا با توجه به اینکه در مقامات پارلمانی و قضایی و دولتی کشور کسی را که صاحب تشخیص و تصمیم بوده، مسئولیت و مأموریتی غیر از پیروی از «منویات ملوکانه» داشته باشد نمی‌شناسیم و در حالی که تمام امور مملکت از طریق صدور فرمانها انجام می‌شود و انتخاب نمایندگان ملت و انشاء قوانین و تاسیس حزب و حتی انقلاب در کف اقتدار شخص اعلیحضرت قرار دارد که همه اختیارات و افتخارات و بنابراین مسئولیتها را منحصر و متوجه به خود فرموده‌اند این مشروحه را علی‌رغم خطرات سنگین تقدیم حضور می‌نماییم.
    34
    22
    ‌سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۰:۲۶
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۸
    آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه
    . بنابراین تنها راه باز گشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و خلاصی از تنگناها و دشواریهائی که آینده ایران را تهدید می‌کند ترک حکومت استبدادی، تمکین مطق به اصول مشروطیت، احیاء حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان و تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی براکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند. بیست و دوم خرداد ۱۳۵۶. دکتر کریم سنجابی / دکتر شاپور بختیار/ داریوش فروهر
    34
    24
    ‌سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۰:۲۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۸
    آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه
    داریوش فروهر در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ و همزمان با خروج شاه از ایران، برای ملاقات با خمینی عازم پاریس شد و ۱۶ روز بعد همراه خمینی به کشور بازگشت. او بلافاصله پس از انقلاب، در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ درکابینه دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان شرکت کرد ودر ابتدا به عنوان وزیر کار و سپس به عنوان وزیر سیار و نماینده دولت در امور کردستان مشغول به کار شد. داریوش فروهر در ۳۱ خرداد ماه۱۳۵۸ در یک کنفرانس مطبوعاتی خروج خود و حزب ملت ایران را از جبهه ملی ایران اعلام کرد.[۶] وی در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شد و با ۱۳۳ هزار رأی (۰.۹٪) پس از ابوالحسن بنی صدر، احمد مدنی و حسن حبیبی در رتبه چهارم قرار گرفت
    33
    21
    ‌سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۰:۲۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۸
    آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه
    ر پاییز ۱۳۷۷ پروانه و داریوش فروهر در خانه شخصی خود در «خیابان سعدی، خیابان هدایت، کوچه مراد زاده، پلاک ۱۸»[۸] طی قتل‌های سیاسی موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای توسط پرسنل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیدند.[۹]. قاتلان که به عنوان دانشجو-خبرنگار و با حربه «مصاحبه برای نشریه دانشجویی» به خانه‌شان رفته بودند، «ابتدا گردن، دهان و دستان‌شان را گرفتند، سپس با ضربات پیاپی چاقو سینه‌هایشان را دریدند[۱۰] و در نهایت اجسادشان را به سمت قبله[۱۱] قرار دادند». خامنه ای در یک سخنرانی پس از قتل فروهر درباره او اینگونه می گوید: « مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود، اول انقلاب همکار ما بود، بعد از پدید آمدن فتنه های سال 60 دشمن ما شد؛ اما دشمن بی خطر و بی ضرر...ایشان معروفیتی در بین مردم نداشت، کسی که تحت تأثیر حرف های او نبود، نفوذی نداشت، دشمن بی خطری بودانصافاً آدم نانجیبی هم نبود...حالا شما فکر می کنید کسی که مثل فروهر را می کشد، آیا این فرد می تواند دوست نظام باشد؟{خامنه ای 18 دی 1377}»
    32
    24
    ‌سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۰:۲۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۶
    حاج حمید الله - وین، اتریش
    مبنا وپایه اساس هر دین و مکتبی بر روی خون و خونریزی پایه گذاری شده. از قربانی کردن مرغ وگوسفند شروع میشه تا به ادم برسه.برای اطلاعات بیشتر کافی است که کتاب قران وتورات را برای یکبار هم که شده مطالعه بفرماید. انوقت درک می کنید که یک چنین جنایاتی در یک نظام توتالیتر اسلامی امری کاملا طبیعی میباشد. و برای مقابله کردن با چنین جنایات اسفناکی فقط یک راه وجود داره. گرفتن قدرت از دست دین باوران. و بعد از ان اموزش صحیح درس اخلاق و انسانیت. چرا که سلطه دین توحیدی یا به عبارتی دیکتاتوری ماانسانها را به یک موجود پست و ذلیل و همگام با جنایتکاران مذهبی تبدیل کرده است.
    13
    26
    ‌سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۵:۴۶
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۴
    بوزرجمهر - تهران، ایران

    یک عمامه بسر جانی بنام خمینی همه را فریفت از جمله این ملیون مثل سحابی و بازرگان و سنجابی و فروهر را.و این حضرات در ویرانی ایران سهیمند به هر روی جریمه طبیعت خوب است که آنان را نیز بی نصیب نگذارد
    3
    26
    ‌سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۵:۵۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۹
    پاچه خواران همایونی - امریکا، ایالات متحده امریکا
    [::parvin55 - مادرید، اسپانیا::]. دلم برات خیلی میسوزه که جایی که من و کاربران دیگر کامنتی نذاشتند اسمی از ما میبری و کمک میطلبی شعبون بی مخ! تو اگر عرضه داشتی که همون جا که باهات حرف میزدند حرفی واسه گفتن داشتی نه تو هر صفحه ای که رسیدی.....بنویسی چون بیکاری و کاری جز کامنت گذاشتن و مثبت و منفی دادن نداری به دیگران انگ بچسبونی بدبخت دربدر پاچه خوار! نشون میده چقدر بی سواد بی فرهنگ و....هستی! آدم را یاد خلخالی میندازی...
    2
    16
    یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴ - ۲۲:۵۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.