شهروند: معمای خودکشی نافرجام پزشک میلیاردر، با کشف جسد یک زن در خانهاش فاش شد. این مرد ٦٠ساله تنها، پس از مرگ زن مورد علاقهاش، وقتی یک روز با جسد او زندگی کرد، تصمیم گرفت به زندگی خودش هم پایان دهد. درحال حاضر پلیس به دستور بازپرس جنایی تحقیقات خود را برای مشخص شدن علت مرگ مرموز زن جوان آغاز کردهاند. این درحالی است که ٦ساعت بعد از این حادثه زن جوان دیگری پس از اینکه خودش را از طبقه آخر یک برج به پایین انداخت، پرونده یک خودکشی مرموز دیگر را پیشروی پلیس پایتخت قرار داد.
نخستین حادثه
ساعت ٨شب روز چهارشنبه ١٣ آبانماه، روبهروی برجی در یکی از خیابانهای پاسداران، جمعیت زیادی ایستاده بود. جمعیتی که پس از اطلاع از خودکشی یک مرد میانسال به آن محل آمده بودند. پیرمرد ٦٠ساله خودش را از بالای پشتبام خانهاش به پایین پرت کرده بود و غرق درخون روی زمین افتاده بود. دقایقی بعد پلیس به همراه ایلخانی بازپرس شعبه هشتم دادسرای جنایی تهران راهی محل شدند تا تجسسهای خود را در این رابطه آغاز کنند. با حضور ماموران جنایی در محل، مشخص شد که این پیرمرد، پس از اقدام به خودکشی هنوز زنده مانده و نفس میکشد. برای همین بلافاصله به بیمارستان منتقل شد و ماموران به تجسس در رابطه با این خودکشی پرداختند. تیم تحقیق درهمان پیگیریهای نخست خود دریافتند، این پیرمرد، یک پزشک میلیاردی بوده که به تنهایی زندگی میکرده است. همسایههای این مرد به ماموران گفتند: «این پیرمرد یک پزشک ثروتمند بود که در این خانه به تنهایی زندگی میکرد. اما دقایقی پیش دیدیم که روی پشتبام رفته و قصد دارد خودش را از بالا به پایین پرت کند. تا با اورژانس و آتشنشانی و پلیس تماس بگیریم، این مرد خودش را به پایین پرت کرد ولی خوشبختانه زنده ماند.»
کشف جسدی در میان شاعرانههای خونین
در ادامه ماموران پلیس وارد خانه این پیرمرد شدند تا بررسیهای خود را تکمیلتر کنند. با ورود ماموران به خانه این پیرمرد، صحنههای عجیبی باعث شد تا این پرونده معماییتر شود. در گوشهای از خانه این پیرمرد، جسد یک زن حدودا ٣٦ساله کشف شد که به طرز مرموزی جان باخته بود و درهمان بررسیهای نخست مشخص شد که دو روز از مرگش میگذرد. بلافاصله این جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و کارآگاهان تحقیقات خود را ادامه دادند. در بررسیهای بیشتر ماموران شعرهای عاشقانهای را روی در و دیوار این خانه دیدند که با خون نوشته شده بود. همه این شعرها عاشقانه بودند و به طرز مرموزی روی در و دیوار و آینههای خانه با خطی شبیه به هم نوشته شده بودند. همچنین با ورود ماموران به این خانه آنها با حجم زیادی از کتابهای گرانقیمت روبهرو شدند که نشان میداد این پیرمرد به کتاب علاقه خیلی زیادی داشته و پولهای زیادی برای خرید کتابهایش هزینه میکرده است.
اعتراف به یک عشق خونین
با کشف این صحنهها، بلافاصله ماموران پلیس راهی بیمارستان شدند تا تحقیقات بیشتری در اینباره انجام دهند. با حضور ماموران مشخص شد که این پیرمرد پیش از اینکه خودش را از بالای پشتبام به پایین پرت کند، رگ دست و گردن خود را نیز با چاقو زده بوده است. اما با این وجود با تلاش پزشکان توانسته بود جان سالم به در ببرد. او که حالش کمی بهتر شده بود، در تحقیقات درباره این همه صحنههای عجیب درخانه به ماموران گفت: «من پزشک هستم و چند سالی میشود که به تنهایی زندگی میکنم. چند وقتی میشد که یک زن بهعنوان پرستار خانگی درخانه من استخدام شد. برای همین این زن رفتوآمد زیادی درخانهام داشت و همیشه درکنار من بود. درهمین رفتوآمدها به خاطر محبتهای بیش از اندازه او به من، به شدت به او علاقهمند شدم تا جایی که اگر یک روز او را نمیدیدم، عصبی بودم و ناراحت میشدم. مدتی گذشت تا اینکه دو روز پیش، این زن زمانی که در خانهام درحال کار بود، ناگهان ایست قلبی کرد و جان خود را از دست داد. بعد از مرگش به شدت شوکه و ناراحت شدم. من یک روز با جسد زن مورد علاقهام زندگی کردم و دیوانه شده بودم. تا اینکه تصمیم گرفتم به زندگی خودم هم پایان دهم. برای همین اول رگ دست و گردنم را زدم و بعد از آن خودم را از پشتبام خانه به پایین پرت کردم. حتی پیش از خودکشی هم با برادرزادهام تماس گرفتم و به او وصیت کردم.»