جنون نخبه نجوم که مادرش را قربانی یک جنایت کرده بود، پس از گذشت ٩ ماه، از سوی کمیسیون پزشکی قانونی تأیید شد. این پسر که داروهای اعصاب و روان مصرف میکرد، از خواهرهایش رضایت گرفت.
ساعت ٨ شب ٢٩ دیماه سال ٩٣، به ماموران کلانتری ١٣٣ شهرزیبا خبر یک حادثه هولناک رسید. پسر جوانی با پلیس تماس گرفت و گفت که مرد همسایهشان حالت طبیعی ندارد و با مادرش درگیر شده است. این جوان از ماموران خواست که به محل بروند و موضوع را بررسی کنند چون ممکن است اتفاق بدی بیفتد.
مادرم را کشتم
با این تماس کارآگاهان بلافاصله به آدرسی که پسر جوان پای تلفن اعلام کرده بود، رفتند. آنجا ساختمانی سه طبقه بود که ظاهرا آرام بود. هیچ صدایی از آنجا شنیده نمیشد. پسر همسایه که با پلیس تماس گرفته بود، به محض مشاهده کارآگاهان، به سراغ آنها رفت و به داخل آپارتمان راهنماییشان کرد، ولی باز هم هیچ صدایی شنیده نمیشد. ماموران به پشت در آپارتمان در طبقه دوم رسیدند و در زدند، اما کسی در را باز نکرد. چند دقیقهای گذشت تا اینکه ماموران وقتی هیچ مورد مشکوکی مشاهده نکردند، به ماموریت خود پایان دادند. آنها قصد رفتن داشتند، ولی پسر همسایه که بهشدت نگران این موضوع بود، اینبار به سراغ اورژانس و آتشنشانی رفت. ماموران آتشنشانی به محل آمدند و وقتی آنها هم پشت در آپارتمان قرار گرفتند، اینبار سکوت خانه شکست و در باز شد. پشت در مرد خونسردی ایستاده بود که آبمیوه میخورد. او به ماموران گفت: «مادرم را کشتهام و جسدش در خانه است.» ماموران با شنیدن این جمله، با احتیاط وارد آپارتمان شدند. سکوت سنگین بر خانه حکمفرما و فضای خانه آکنده از بوی سیگار بود. با آغاز تجسسهای جنایی، کارآگاهان با صحنه هولناکی روبهرو شدند. پیرزنی ٧٠ ساله در یکی از اتاقهای خانهاش به قتل رسیده بود. با تحقیقات و بررسیهای قاضی حسینپور بازپرس پرونده مشخص شد پسر جنایتکار بعد از کشتن مادرش، خونسردانه شام خورده، سناریوی جنایت را مرور کرده و بیوقفه سیگار کشیده است تا اینکه با رسیدن پلیس به در خانهشان، خودش را تسلیم کرده بود.
قتل پس از بازگشت از اوکراین
مرد همسایه که نگران این موضوع شده بود و با پلیس تماس گرفته بود، با دیدن این صحنه به ماموران گفت: «من از دوران دبیرستان با سیامک همکلاسی بودم و بعد از آن سالها با یکدیگر همسایههای این ساختمان شدیم. سیامک گاهی اوقات رفتارهایش از حالت نرمال و طبیعی خارج میشد. آن شب هم او از سفر اوکراین برگشت که مادرش با من تماس گرفت و درخواست کمک کرد. او به من گفت سیامک باز هم از حالت طبیعی خارج شده و از من خواست به طبقه پایین بروم تا با او صحبت کنم که کمی آرام شود. برای همین من هم به آنجا رفتم تا ببینم ماجرا چیست. وقتی به آنجا رفتم سیامک حالت عادی نداشت، او حرفهای عجیبی میزد و میگفت مادرش برای کشتن او توطئه کرده است و وقتی در هواپیما نشسته متوجه شده است که مادرش ٢ فروند هواپیمای جنگی را برای منفجر کردن هواپیمای او به آسمان فرستاده بود. حرفهایش خیلی عجیب و ترسناک بود تا جایی که من هم وحشت کردم، موقع خارج شدن از خانهشان مادرش به من التماس میکرد، اما او با عصبانیت از من خواست تا خانهشان را ترک کنم و تنهایش بگذارم. به همین خاطر با پلیس تماس گرفتم. با حالت غیرعادی که سیامک داشت میدانستم حادثهای رخ خواهد داد که همین هم شد.»
اعترافات نابغه نجوم
در ادامه مشخص شد که سیامک ٥٠ ساله یک نابغه ریاضی و نجوم است که با انگیزهای عجیب دست به قتل مادرش زده بود. سیامک که مردی تحصیلکرده و میانسال بود تنها یک بار با زنی آمریکایی ازدواج کرده و چند سال بعد از یکدیگر جدا شده بودند. او به همین دلیل با مادرش زندگی میکرده است. این مرد یک نابغه ریاضیات، نجوم و کامپیوتر و اتاقش پر از کتابهایی به زبانهای روسی و انگلیسی بود.
در نهایت پس از بررسیهای لازم جسد پیرزن درحالیکه آثار کبودی و ضرب و شتم روی بدنش دیده میشد، روی زمین افتاده بود. در بررسیهای بیشتر، آثار خون روی دستگیره در خانه نشان میداد پیرزن برای لحظاتی توانسته بود از دست پسرش فرار کند اما به محض رسیدن به در دوباره اسیر ضربات سنگین سیامک شده و درنهایت جان خود را از دست داده بود.