ایران وایر : «بنویسم که چه ... که پسفردا موقع دعوا و طلاق، فحش و ناله و نفرینش مال من باشد.» این جملات را با حرص خاصی ادا میکند. این سومین دفتر رسمی ازدواج و طلاق در تهران است که با آن تماس میگیرم و از نوشتن شروط ضمن عقد سوال میکنم. دو تای قبلی هم قبول نکردند شروط ضمن عقد را ثبت کنند. اولی گفت: «ما هیچوقت این شروط را در عقدنامه نیاوردهایم و از این به بعد هم نمیآوریم.» وقتی دلیلش را پرسیدم فقط گفت: «کار ما نیست خواهر جاهای دیگر مینویسند، بروید جایی که این کار را انجام بدهند.» دومی هم گفت: «هر آنچه در شرع دین و قانون است ما ثبت میکنیم و کاری به چیزهایی که مد میشود، نداریم. شما هم بدانید این مدها اخر و عاقبت ندارد و یک وقتی ...» بعد یک استغفرالله بلند گفت و خداحافظی کرد.
سومین دفتر را دوستم معرفی کرده که خودش شروط ضمن عقدش را در آنجا ثبت کرده، اما اینبار هم وقتی منشی تلفن را به سر دفتر وصل میکند. او از ناله و نفرینهایی میگوید که پس از ثبت شروط ضمن عقد نصیبش شده است: «اول دامادها داغ هستند، شروط عروس خانم را قبول میکنند. زیر بار مهریه سنگین میروند، حق طلاق میدهند، حق خروج از کشور اما به محض اینکه عروس خانم مهریه را به اجرا میگذارد و یا درخواست طلاق میدهد یقه ما را میچسبند که چرا آنوقت به ما چیزی نگفتی. بعضیها می آیند که شروط را پس بگیرند اما دیگر کار از کار گذشته، عروس خانم راضی نمیشود از حقش بگذرد. من توبه کردهام که دیگر اینکار را انجام ندهم.» این را میگوید بعد انگار دلش به رحم آمده شماره تلفن دفتر دیگری را میدهد و میگوید: «با این دفتر تماس بگیر، اینجا شروط ضمن عقد را ثبت میکنند.» چهارمین محضر دار مشکلی با ثبت شروط ضمن عقد ندارد، میگوید: «چه شروطی را میخواهید اضافه کنید؟» کمی مکث میکنم و میگویم: «همه حقوقی که یک مرد دارد، حق خروج از کشور، حق تعیین محل زندگی، حق طلاق و حضانت فرزندانم.» این بار با پوزخند حرفش را ادامه میدهد: «آقای داماد هم همه اینها را قبول دارد؟» بله را محکم میگویم و او میگوید: «ما مشکلی برای ثبت نداریم. روز عقد شما میگویید چه شروطی را میخواهید و ما آن را اضافه میکنیم اما ثبت این شروط در عقدنامه ضمانت اجرایی ندارد، اگر میخواهید همه این حقوق رعایت شود، باید وکالتنامه محضری دریافت کنید.»
حالا نوبت تماس با سر دفتران اسناد رسمی است. با سه دفترخانه اسناد رسمی تماس گرفتهام و هیچکدام قبول نکردهاند این وکالتنامه را صادر کنند. یکی از آنها میگوید: «ما برگههای مربوط به این وکالت نامه را نداریم. برای هر کدام از این وکالتها باید فرمهای خاصی پر شود که ما آنها را نداریم. مثلا فرم حق طلاق، فرم ادامه تحصیل، فرم حق خروج از کشور و ...»
دومین نفری که جوابم را میدهد، خانم است:« این وکالتنامه نوع خاصی از وکالت است که سر دفتر ما انجام آن را قبول نمیکند. کلا مسائل مربوط به ازدواج را قبول نمیکنند. مراجع کننده زیادی هم ندارد.» وقتی میپرسم دلیلاش چیست؟: «والا تا حالا نپرسیدم. توی این دو سه هفته چند نفر تماس گرفتن سوال کردن، سردفتر ما هم گفته قبول نمیکنه.» منشی سومین دفتر خانه هم تلفن را نگه میدارد تا با سردفتر مشورت کند. او بعد از چند دقیقه میگوید: «ما فقط فرم مربوط به حق طلاق را داریم. اما اگر همه شروط را میخواهید باید به جای دیگری مراجعه کنید. آنها برای صدور وکالت حق طلاق مبلغ دویست هزارتومان دریافت میکنند.»
این بار یکی از دوستانم دفترخانهای را معرفی میکند که خودش وکالت نامهاش را از آنجا گرفته است. کسی که گوشی تلفن را برداشته میگوید: «شناسنامه، کارت ملی زوج و زوجه و عقدنامه را فراموش نکیند.» این دفترخانه اسناد رسمی برای صدور وکالتنامه شروط ضمن عقد مبلغ هشتصد هزارتومان دریافت میکند.»
مهرو یکی از کسانی است که برای دریافت این وکالت همه اینراهها را رفته و به قول خودش از هفت خوان رستم رد شده است: «سر دفتر رسما به همسرم میگفت عجله نکن، بگذار جوهر عقدنامهات خشک شود بعد تصمیم بگیر که میخواهی این حقوق را به زنت بدهی یا نه؟» مهرو تجربیاتش در اینباره را در فیس بوکش نوشته اما پیامهای خصوصی که از دوستان فیس بوکش دریافت کرده، او را شوکه کرده است: «وقتی از این سختیها نوشتم. خیلیها برایم کامنتهایی از قبیل اینکه چه حوصلهای داری و ...، مگه چقدر اهمیت داشته که اینقدر دویدی گذاشتند اما یک نفر در مسیج خصوصی برایم نوشت: شوهرت باید میفهمید تو که اینقدر رو حق طلاق سمج بودی، زن زندگی نیستی و همون اول نباید میگرفتت.» این پیام خیلی او را غمگین کرده: «همه پست فیس بوکم را حذف کردم و هم تمام دوستانی که کامنتهای اینچنینی نوشتند، حذف کردم.» مهرو تجربه این برخوردها را در خانواده هم داشته است: «وقتی از شروط ضمن عقد حرف زدم، مادر خودم گفت: خوب نیست دختر با فکر طلاق گرفتن بره سر زندگیاش.» حالا مهرو همه شروط ضمن عقد را گرفته الا حق طلاق.
سحر یکی دیگر از کسانی است که همه این راهها را رفته و بالاخره وکالتنامه را دریافت کرده است. اما موضوع وقتی برایش تلختر شده که او نتوانسته با وکالتنامهاش پاسپورتش را تمدید کند: «یک ماه پیش برای تغییر گذرنامه اقدام کردم، گفتند اجازه همسر لازم است و من هم همین وکالت نامه را نشان دادم. اما خانومی که مسوول گرفتن مدارک بود، گفت: این قبول نیست.» وقتی سحر دلیل این موضوع را میپرسد، جوابی نمیشنود، فقط این خانم وکالت نامه را به مدیرش تحویل میدهد: «مدیر گفت مشکلی ندارد اما باز خانم متن وکالت را دوباره خواند و به مدیرش گفت ما نمی توانیم با این کار کنیم و یک سری دلیل برای مافوقش آورد، صدایش پایین بود و من متوجه حرفهایشان نشدم، اما آقای مدیر که سرهنگ پلیس + 10 بود، گفت: بگذارید چک کنم، به جایی تلفن زد و متن وکالت نامه را خواند و نامه را به خانم برگرداند و گفت: مشکلی ندارد.»
اما خانم کارمند بازهم با اکراه نامه را میگیرد و این بار به سحر میگوید:« ببین این وکالتنامه برایت دردسر درست میکند. من مثل همین برات مینویسم، اما آن وقت میبینی که اداره گذرنامه پاسپورتت رو نمیده و تو مجبور میشی مراجعه کنی.» او در توضیح این موضوع میگوید: «چون اینجا نوشته شما اجازه خروج مکرر از کشور داری اما ننوشته اجازه تعویض پاسپورت هم داری.» او عطای این وکالت نامه را به لقایش بخشیده و یکبار دیگر فرم اجازه همسر برای تعویض پاسپورت را به همسرش داده تا پر کند.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان