قصاص پایان قتل مرد دلارفروش
+22
رأی دهید
-4
شهروند: مرد جوانی که بهخاطر پول دست به قتل پیرمرد دلارفروش زده بود، از سوی هیأت قضایی جنایی به قصاص محکوم شد.نهم دیماه سال ٩٣ به ماموران پلیس خبر رسید که مرد میانسالی در پارکینگ خانهاش به قتل رسیده است. کارآگاهان جنایی بلافاصله راهی محل شدند و تحقیقات خود را در این خصوص آغاز کردند. با حضور ماموران پسر مقتول در حالیکه به شدت شوکه شده بود به کارآگاهان گفت: «امروز وقتی به خانه پدرم رفتم متوجه شدم که کسی در پارکینگ خانه است. من در را زدم تا باز کنند اما صدای فریاد پدرم را شنیدم. برای همین با مشت چندین بار به در کوبیدم که ناگهان در باز شد و مردی که از آشناهای پدرم بود با یک آجر دنبالم کرد. من هم از ترس جانم فرار کردم و او هم از نقطه دیگری متواری شد. بعد از آنکه به خانه برگشتم با جسد پدرم روبهرو شدم.» با این اظهارات جسد مقتول به پزشکی قانونی منتقل شد و پزشکی قانونی نیز علت مرگ را خفهشدگی اعلام کرد. در حالیکه تجسسها برای شناسایی و دستگیری قاتل آشنا ادامه داشت، وی چند ساعت پس از جنایت به پلیس مراجعه و خود را معرفی کرد. وی در تحقیقات به ماموران گفت: «مرد دلارفروش را از قدیم می شناختم. چند ماهی بود که صاحبخانهام از من پول میخواست و من هم که شغلم فرهنگی است و در مدرسه کار میکنم، پول زیادی نداشتم که به صاحبخانهام بدهم. برای همین روز حادثه درست وقتی که از همه جا ناامید شده بودم مقتول را دیدم و چشمم به دلارهایش افتاد. با خودم گفتم که به سراغ او بروم و از او پول بگیرم. به خانهاش رفتم و در پارکینگ به او گفتم کمی از دلارهایت به من بده. او هم گفت من کوپنهای دولتی را جعل میکردم و به قیمتهای میلیونی میفروختم، حالا تو میخواهی از من باج بگیری. با این حرفش عصبانی و با او گلاویز شدم. بعد از آن دستانم را روی گلویش گذاشتم و او را خفه کردم. بعد از اینکه او را خفه کردم به محل حادثه برگشتم که پسرش آمد و مرا غافلگیر کرد و شناخت.»
با اعتراف متهم، پرونده وی پس از صدور کیفرخواست به شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و صبح دیروز متهم در مقابل ٣ قاضی جنایی این شعبه از خود دفاع کرد. در ابتدای این جلسه پس از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند، خانواده اولیای دم درخواست قصاص کردند. سپس متهم در جایگاه ایستاد و به هیأت قضایی گفت: «چند وقتی بود که به مقتول ٣ میلیون تومان پول قرض داده بودم. از طرفی صاحبخانهام پول میخواست و من هم به سراغ مقتول رفتم تا پولم را پس بگیرم. اما او به من گفت کدام پول. با این جملهاش شوکه شدم و سعی کردم با تهدید پولم را پس بگیرم. ولی مقتول به من شوکر زد و با شوکر مرا تهدید کرد. من هم عصبانی شدم و با او گلاویز شدم. وقتی حسابی با هم درگیر شدیم من از خانهاش بیرون رفتم و سیگاری کشیدم. اما در کمال تعجب دیدم که مقتول به سراغم نیامد تا با من دعوا کند. برای همین نگرانش شدم و برای کمک به او به محل حادثه برگشتم ولی متوجه مرگش شدم. میخواستم به او کمک کنم که پسرش از راه رسید و من هم از ترس با آجر به دنبالش رفتم.»
قاضی پرسید: اگر قصد کشتن او را نداشتی چرا وقتی پسر مقتول آمد همراه او این پیرمرد را به بیمارستان نرساندی؟
متهم گفت: من هول شده بودم و میترسیدم.
بعد از صحبتهای متهم، وکیل وی از او دفاع کرد و در پایان نیز هیأت قضایی پس از مشورت متهم را به قصاص محکوم کردند.