عکس روز : اهانت سایت عربستانی به ایران

والا اگه میشد منم این کاریکاتور رو میکشیدم براشون توش به جای آدم یه مشت پشم با یدونه سوسمار بدون پوست با شورت و سوتین میکشیدم تو بطری که بستنش رو شتر که از خجالتشون درام

خاک عالم بر سر این عربستانی های سوسمار خور که خودشانرا متمدن میدانند. اگر آن منبع عظیم نفت رانداشتن همانند 1400 سال قبل بادیه نشین بودن و با ادرار شتر حمام میگرفتند و زنان شان مثل گوریل پشمالو و مردانشان مثل موش کور بودن .

البته باید منتظر جواب دندان شکن کاریکاتوریستهای خَلاق و با استعداد ایرانی باشند!. دنیا برعکس شده، اینایی که ... شتر میخورن برای ما ادعای تمدن میکنن! تفو بر تو ای چرخ گردون، تفو!

بوقلمون به بوقلمون می گوید رویت سیاه ! سران عربستان سعودی خود ملتی را در اسارات دارند این را نمی بینند , اینکه ملت ایران اسیر و دربند اخوندها هستند را میبیند . ای به خشکی شانس که ان اندازه ای السعود مردمانش را همچون یک برده متمدن می پندارد اخوندهای ایران هم همچنین. البته سران هر دو کشور ایران و عربستان برای خودکامگی و استبداد منشی سروته یک کالباسان.

آخه مشکل اینجاست که اعراب عربستان جلوتر از بینی خودشون رو نمیبینن، واقعاً حالا تو همه جای دنیا ما فقیر داریم جدای فقرا، اصلاً زندگی کردن مردم میدل کلاس ما با اعراب قابل مقایسه نیست، واقعاً از چهره ایرانیها تا لباس و بهداشت و تحصیلات ، تفکر ، شعرا، دانشمندان، و و و و حالا حالا ها اعراب عربستان باید بدون برای سالها به ما برسن، اونا ٤ پیر زن پیر مرد زاعر رو تو اونجا دیدن فکر میکنن ایران همونه،

شخصی که در زمان حکومت پادشاهی به سفر حج رفته بود،تعریف میکند:که اگر یک ایرانی و یک عرب را جلوی من میاوردند و قبلا چشمهای من را میبستند و از من من میخواستند که ایرانی را از عرب جدا نمایم،برایم واقعا چشم بسته راحت بود!از او پرسیده بودند که چطور ایرانی را از عرب تشخیص میدادی،میگفت که عرب را از بوی گندش از ایرانی تشخیص میتوان داد.او میگفت که کارگر ها و مردم عادی یک کاسه داشتند که در آن کاسه هم غذا میخوردند و هم بعنوان آفتابه با آن طهارت میگرفتند و هم ظرف آبخوریشان بود.و در اینمورد قسم میخورد که مبالغه نکرده است.

زمان شاهنشاه جرات حرف زدن نداشتند و جیک نمیزدند . حالا چشم شاه را دور دید‌ند . پر روی میکنند

درخاطرات یکی از سیاستمداران محمدرضاشاه خواندن,دریک سفر حج یک عرب توگوش یک پیرمرد ایرانی زد,این خبربگوش شاه رسید.دستور دادسفیر عربستان را احضار کنند,خبرآمد که سفیر در ایران نیست,شاه گفت سرکنسول سفارت را بخواهید.یک روز بعد شاه درحال بازی تنیس بود باوگفتند سر کنسول شرفیاب است,شاه بیکی از حاضرین گفت, برو بزن توگوش سرکنسول.طرف کمی مردد شد,شاه با جدیت دستورش را تکرار کرد, آن شخص رفت و زد تو گوش سرکنسول.از فرداش سیل نامه و تلکس عذر خواهی عربستان بدربار سرازیرشد.این است یکی از تفاوتهای دو رژیم در اقتدار و حاکمیت

راست میگن اکه عقب افتاده نبودن دنبال دین ۲زاری شما عربهای پابرهنه بوگندوی چادر نشین رو نمی گرفتن و خودشون رو به اب و اتیش نمیکشیدن بیان وسط صحرای برهوت واسه ۴تا تخته سنگ که رو هم چیدین !!!