یافتن راه حل فوری برای رفع مشکلات با کمک مواد، ممکن است آن را تبدیل به یک رویه دائمی کنداگر کنجکاو هستید بدانید چه ماده ای مخدر، محرک، روانگردان یا اعتیاد آور است و باعث آسیب به جسم و روان می شود یا اینکه مصرف مواد چه تاثیری ایجاد می کند، این نوشته به کنجکاوی شما پاسخ میدهد.
شاید دوستان شما به اصرار سعی در متقاعد کردن شما کنند که این یا آن ماده وابستگی نمی آورد و دارای خصوصیات چنین و چنان است. هر چند که افراد ممکن است تاثیری مطلوب از مصرف مواد بگیرند، ولی این تاثیر مقطعی و دارای عوارض نامطلوب طولانی بر روی جسم و روان است و باعث ایجاد اختلال در بازدهی و رشد ذهنی می شود.
به علاوه افراد به طور یکسان به مصرف مواد واکنش نمی دهند، بعضی از ما به دلایل مختلف آسیب پذیری بیشتری نسبت به دیگران داریم.
چه موادی قابلیت آسیب زایی یا ایجاد وابستگی دارند
امروزه بیش از هر زمان دیگر، مواد مختلفی وجود دارند که باعث آسیب به جسم و روان و یا بروز علائم وابستگی می شوند.
جدول زیر طبقه بندی و مثال هایی از هر گروه را نشان میدهد. این مواد در طبقه بندی جامع بیماریها (ICD ۱۰) با کد تشخیصی (حرف F و عدد مربوط ۱۰-۱۹) مشخص می شوند. مواد دیگر مانند الکل، تنباکو، کافئین (در نوشیدنی های انرژی زا)، داروهای ضد درد و شربت های حاوی کدئین را هم نباید از نظر دور داشت.
یک مشکل اساسی ناخالصی های این مواد است. موادی که در بازار در اختیار مصرف کننده قرار می گیرند دارای افزودنی های شیمیایی و ناخالصی هایی هستند که گاهی از خود ماده مورد نظر آسیب زایی بیشتری دارند ولی متاسفانه مصرف کننده از وجود چنین موادی بی خبر است. علاوه بر این کسانی که چند نوع از مواد را با هم مصرف می کنند، بیشتر در معرض آسیب هستند.
وابستگی تنها نتیجه تاثیر مواد بر بدن نیست. هر یک از مواد فوق، بسته به میزان و مدت مصرف، باعث بروز حالت های زیر، به تنهایی یا همراه هم، شوند:
مصرف آسیب زا (harmful use)، وابستگی، علائم خماری (withdrawal) که گاهی همراه تیرگی شعور (delirium) است، طیفی از بیماری های اعصاب و روان مانند افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلال خواب، اختلال جنون (psychotic) و مانیا، اختلالات شناختی و فراموشی، و اختلالات جنون با شروع تاخیری.
مشکلات اکثر کسانی که در بزرگسالی دچار اختلال مصرف مواد هستند، از دوران جوانی و قبل از ۱۸ سالگی آغاز می شودمثلا کسی که گاه گاهی از مواد محرک استفاده می کند و در وضعیت مصرف آسیب زا قرار دارد ممکن است به تدریج دچار وابستگی بشود، یا کسی که وابسته به هروئین است می تواند زمانی دچار علائم خماری بشود و در زمانی دیگر دچار مسمومیت دارویی (overdose)، یا کسی که اسکانک ( حشیش دارای THC بالا) مصرف می کند دچار علائم جنون بشود.
تعریف وابستگی حداقل سه مورد از موارد زیر، که ناشی از استفاده مکرر مواد در یک سال گذشته باشد، کافیست تا شخص مبتلا به این اختلال در نظر گرفته شود.
امروزه طیف این اختلال از مصرف گاه گاهی تا وابستگی کامل را شامل می شود، هرچه تعداد علائم بیشتر باشد، اختلال شدیدتر ارزیابی می شود:
احساس میل شدید تا حد اجبار برای مصرف به نحوی که به اولویت اصلی فرد تبدیل شود
دشواری در کنترل مصرف مانند زمان شروع، خاتمه یا ناتوانی در کنترل مقدار مصرف
علائم جسمانی توقف مصرف (خماری) در صورت عدم دسترسی به مواد یا اجبار در استفاده برای جلوگیری از تجربه این علائم
افزایش تحمل به نحوی که مقادیر بیشتر مورد نیاز باشد تا همان اثر با مقدار کمتر حاصل شود
غفلت از سایر فعالیت ها و صرف زمان زیاد برای مصرف یا بهبودی علائم
تداوم استفاده به رغم شواهد آسیب زایی مصرف مواد
آسیب به عملکرد در تحصیل یا کارآسیب به رابطه های اجتماعی و عاطفی
آسیب پذیرترین دوره سوء مصرف مواد سیستم پاداش مغز را درگیر و در طول زمان ارزیابی فرد را مختل میکندمشکلات اکثر کسانی که در بزرگسالی دچار اختلال مصرف مواد هستند، از دوران جوانی و قبل از ۱۸ سالگی آغاز می شود.
در تمام دوران رشد، سلول های عصبی مغز درحال تکثیر و برقراری ارتباطات تازه بین یکدیگر هستند. پیام رسان های عصبی هم در این دوران به شدت تنظیم و پایدار می شوند. بنابراین مغز مهم ترین و آسیب پذیرترین عضو بدناست که مواد، آن را در خطر جدی قرار میدهد. در این میان دو دوره جوانی و دوران جنینی (از طریق مادر) بسیار حساس است و آسیب مغزی ناشی از مواد در این دوران می تواند برای تمام عمر باقی بماند.
به عنوان مثال، مصرف حشیش پیش از ۱۶ سالگی، چهار برابر احتمال ابتلا به اسکیزوفرنی را افزایش می دهد و هر چه بیشتر استفاده شود، این احتمال بیشتر میشود.
از ۱۶ سالگی به بعد هم این خطر با شیبی کمی کمتر از ۴ برابر ادامه می یابد.
در تحقیقی در استرالیا۱۶۰۰ کودک ۱۴ تا ۱۵ ساله مدت هفت سال مورد مطالعه قرار گرفتند و آنهایی که هر روز از حشیش استفاده کرده بودند ۵ بار بیشتر نسبت به گروهی که استفاده نکرده بودند احتمال افسردگی و اضطراب داشتند.
عوامل تداوم مصرف
مواد می توانند با ایجاد یک حس مقطعی اما قابل پیش بینی و تکرار شونده در ذهن فرد به نتیجه ای که ایجاد می کنند، تداوم مصرف را به وجود آورند.
این حس، سیستم پاداش مغز را هم درگیر می کند که در طول زمان ارزیابی فرد را دچار خطا نموده و منجر به اعتماد به مواد به عنوان پاداش، مسکن و یا جایگزین نارسایی های عاطفی می گردد. به این ترتیب شناخت فرد از خود و دنیای اطرافش بتدریج تغییر خواهد کرد وابستگی ایجاد خواهد شد.
درمان عدهای بجای درمان اضطراب یا افسردگی به سوئ مصرف مواد روی میآورنددرمان مصرف مواد و وابستگی به آن نیاز به کمک درمانگران با تجربه دارد. ممکن است نیاز های متعددی مانند بیماری های اعصاب و روان، مشکلات تحصیلی و کاری، روابط خانوادگی و بزهکاری وجود داشته باشند. این مشکلات ممکن است از قبل وجود داشته و منجر به ایجاد و تشدید مصرف مواد شده باشند یا ثانویه به مصرف مواد به وجود آمده باشند.
اولین قدم ، ارزیابی آمادگی برای تغییر است. افراد از مراحل مختلفی عبور می کنند تا رفتاری را تغییر بدهند. درمانگر بهتر است با سنجش درست مراحل، قدم های هماهنگ با میزان آمادگی فرد بر دارد.
در مدل Prochaska & DiClemente، فرض بر این است که افراد می توانند در مراحل مختلف آمادگی برای تغییر قرار گیرند و لذا برای تغییر رفتار از پنج مرحله عبور می کنند:
پیش از تفکر یا قصد (Precontemplation)
تفکر و قصد (Contemplation)
آمادگی (Preparation)
اقدام (Action)
حفـــــظ و نگهـــــداری (Maintenance)
این مدل قسمتی از روش های انگیزشی (Motivational Techniques) است که اساس آن افزایش انگیزه، انعطاف در برابر مقاومت فرد برای تغییر، پرهیز از رویارویی، حمایت فرد و افزایش خودباوری است.
در کسانی که به مصرف مواد روی می آورند و هنوز فکر و قصد لازم را برای تغییر ندارند، به کرات دیدگاه هایی دیده می شود که نیاز به درمان مناسب روانشناسی دارند.
مراحل تغییر رفتاراین دیدگاهها یک شبه به وجود نمی آیند و یک شبه هم از بین نمی روند. لازم به تاکید است که همه ما این دیدگاه ها را کمابیش و گذرا به کار می بریم، ولی با شدت و تعادل مناسب و البته گذرا. این دیدگاه ها در سه گروه عمده قرار میگیرند:
راه حل فوری (quick fix): همه ما در مقاطعی از زندگی و برای حل مشکلات جویای راه حل های فوری می شویم. اما کسانی هستند که یافتن راه حل فوری برای رفع مشکلات خود را با مصرف مواد، تبدیل به یک رویه دائمی می کنند، مثلا استفاده از مواد برای موفقیت در امتحان یا تطابق با یک شکست عاطفی.
بیرون افکنی (Inside out): بیشتر ما دنیای پیرامون خود را با شناختی که داریم قضاوت می کنیم ولی همیشه این قضاوت بی نقص نیست. به همین دلیل شناخت و قضاوت ما از خود و دنیا در حال تعدیل و تغییر است. در بعضی افراد و گاهی در بعضی بیماری ها مانند افسردگی و اضطراب، عده ای از ما این تجسم ذهنی خود از دنیای اطراف را در بیرون ذهن خود به شکل یک واقعیت محض و غیر قابل تغییر می بینیم، مثلا ناامیدی از آینده تبدیل به یک حس پوچی و بی هدفی شده و فرد باور می کند که هیچ قدمی برای تغییر موفق نخواهد بود بنابراین تلاش خود را در تسکین پوچی و بی هدفی بر روی هر چه که در دسترسش باشد متمرکز می کند. در این مثال، فرد شاید به جای مصرف مواد بتواند با درمان افسردگی و اضطراب به دیدگاه جدیدی دست یابد.
تظاهر( pretend): کسانی که رفتار خود را مجزا و وراء مشکل مصرف مواد در نظر میگیرند برای توجیه رفتار خود دلیلهای مختلفی میتراشند. مثلا فرد وابستگی را آنطور که خودش باور دارد تعریف می کند و باور دارد تنها با اراده میتواند مصرف را متوقف کند، یا مثلا با انکار حشیش به عنوان یک ماده وابستگی زا به رفتار خود ادامه می دهد.
در قدم بعد، درمانگر پس از مرور نیازهای درمانی فرد، می تواند علائم اعصاب و روان و عوارض جانبی ناشی از مصرف و درمان نگهدارنده را درمان کند. درمان های غیر استاندارد ممکن است سلامت فرد را به خطر بیاندازند، بنابراین درمانگر لازم است با آموزش های صحیح (Psycho-education) به تصمیم گیری مراجعه کننده کمک نماید.
قدم مهم بعدی بکارگیری روش های روان درمانی است تا مانع بروز مجدد رفتار های مرتبط با مصرف مواد و یا عود وابستگی بشود.
امروزه بیش از هر زمان دیگر، مواد مختلفی وجود دارند که باعث آسیب به جسم و روان و یا بروز علائم وابستگی می شوندهیچ درمانی برای مصرف مواد بدون روان درمانی موفق نخواهد شد. ایجاد رابطه درمانی قابل اعتماد با درمانگر، دیدن شرایط از چشم بیمار و فهمیدن دیدگاه شناختی او از جمله ضروری ترین قدم ها است. دو روش MBT ، و CBT مقبولیت جهانی دارند:
رفتار درمانی شناختی (Cognitive Behavioural Therapy): روشی در روانشناسی است که اساس درمان را بر تغییر رفتار فرد با تغییر شناخت فرد از خود ، افراد و دنیای پیرامون اش قرار می دهد. در این روش با سه عامل رفتار، تفکر و احساس و تعامل آنها به درمان فرد پرداخته میشود.
درمان بر مبنای ذهنیت فرد (Mentalisation Based Treatment): روشی در روانشناسی است که به دنبال درمان بر اساس درک وضعیت ذهنی فرد و کمک از طریق تغییر فرایندهای شناختی فرد است.در این روش، درمانگر با ایجاد یک رابطه درمانی بر پایه احترام و اعتماد، سعی می کند در ذهن خود تصویری روشن از ذهن مددجو ایجاد کند و با کمک خود او انگیزه جدیدی برایش ایجاد کند.
کاستن از خطرات (Harm minimisation): مثلا کمک به تغییر الگوی مصرف فرد از تزریق به استنشاق می تواند خطر عفونت ایدز و هپاتیت را کم کند. یا به شخصی که چند نوع ماده مختلف را همزمان مصرف می کند، کمک شود تا مواد خطرناکتر را زودتر ترک کند.
خانواده درمانی: هدف کمک به خانواده در تعیین نقش خانواده و موضع گیری مناسب با شرایط است. این شرایط برای هر فرد و خانواده ای متفاوت است و نمی توان به همه یک توصیه کرد، مثلا قهر والدین بیشتر از اینکه کمک کننده باشد می تواند به اعتماد فرد آسیب بزند و خلاء عاطفی وی را تشدید کند و مانع تغییر رفتار وی بشود. از سوی دیگر، سهل انگاری و انکار والدین می تواند فرد را به ادامه رفتار ترغیب کند.
آموزش مهارت های زندگی مانند نه گفتن، کنترل عصبانیت و مهار استرس که فرد بتواند آنها را جایگزین راه حل های فوری خطرناک کند.