پایان تلخ طمع/ زندگی دختر دانشجو با بخشیدن دو مهریه 1765سکه ای، از هم پاشید

روزنامه ایران می نویسد : زن دانشجو که در آرزوی زندگی رؤیایی فریب دوستش را خورده بود از شوهر مهربانش طلاق گرفت تا با مردی کلاهبردار سر سفره عقد بنشیند.خرداد ماه سال جاری بود که زن جوانی با چهره‌ای پریشان راهی دادگاه خانواده ونک شد تا از شوهر کلاهبردارش طلاق بگیرد.
این زن وقتی روبه‌روی قاضی «عموزادی» از شعبه 268 ایستاد، گفت: شش سال پیش وقتی «بهرام» به خواستگاری‌ام آمد از همان ابتدا با مهربانی‌اش خود را در دل من و خانواده‌ام جا کرد. او مردی خوش‌قلب و مهربان بود. وقتی مراسم ازدواجمان برگزار شد و به خانه مشترکمان رفتیم بیشتر متوجه شدم بهرام همان مرد رؤیاهایم است که آرزویش را داشتم. شاید زندگی‌مان خیلی تجملاتی نبود اما با هم خوش و شاد بودیم. در مدت پنج سالی که با هم زندگی می‌کردیم حتی یکبار با هم بحث نکردیم و همیشه به یکدیگر احترام می‌گذاشتیم. زندگی‌مان زبانزد خاص و عام بود و همه آرزو داشتند جای ما باشند. در یکی از روزها به شوهرم گفتم می‌‌خواهم ادامه تحصیل بدهم و به دانشگاه بروم او هم نه‌تنها پذیرفت بلکه تشویق کرد که حتماً به این کار ادامه بدهم.
«بهناز»‌27 ساله با یادآروی خاطرات گذشته اشک می‌ریخت. با افسوس از دست دادن روزهای شیرین گذشته‌اش ادامه داد: همه بدبختی‌هایم از روزی شروع شد که پایم را در دانشگاه گذاشتم و با زن جوانی که خودش را دوست مهربانی‌ نشان می‌داد آشنا شدم.
«شیدا» در ابتدای دوستی‌مان با چرب زبانی‌هایش اعتمادم را جلب کرد، او به قدری دلسوزانه رفتار می‌کرد که من راجع به زندگی خصوصی‌ام همه چیز را به او گفتم. او وقتی فهمید در خانه‌ای 65 متری در منطقه‌ای نه چندان بالای شهر زندگی می‌کنم و همسرم تنها یک کارمند است و درآمد بالایی نداریم در گوشم زمزمه کرد که چرا با این بدبختی‌ها کنار می‌آیم. در ابتدا به او می‌گفتم که از زندگی‌ام راضی هستم ولی وقتی می‌گفت ساده و قانع هستم، دیگر نمی‌توانستم دفاعی کنم. او می‌گفت لیاقت من خودروی 206 همسرم نیست و می‌توانم با مرد ثروتمندی زندگی کنم تا در رفاه بیشتری باشم. شیدا هر روز گوشم را از حرف‌ها و وعده‌هایی پر می‌کرد که خودم نیز باورم شده بود که در زندگی با بهرام حیف شدم و لایق زندگی بهتری هستم. شیدا زندگی مشابه مرا داشت اما از وقتی طلاق گرفته بود  زندگی بهتری برایش فراهم شد و آزادی بیشتری داشت. با وعده‌ها و حرف‌های شیدا وسوسه شدم و بداخلاقی‌هایم هر روز در خانه بیشتر می‌شد. سر هر مسأله‌ای بهانه می‌کردم و بهرام به آرامی از کنار آن می‌گذشت ولی من دیگر علاقه‌ای به او نداشتم. به همین خاطر تصمیم گرفتم خودم را از این زندگی نجات دهم. در یکی از روزها وقتی همسرم از سرکار به خانه آمد برخلاف همیشه به استقبالش نرفتم و گفتم دیگر دوستش ندارم و فقط طلاق می‌خواهم. بهرام از حرف‌هایم شوکه شده بود و باور نداشت این حرف‌ها از زبان من زده می‌شود اما من فقط طلاق می‌خواستم.
زن جوان با صدایی گرفته به قاضی عموزادی گفت: این درخواستم همه را متعجب کرده بود. انگار گوش‌هایم کر شده بودند و هیچ نمی‌شنیدم حتی مخالفت‌های جدی خانواده من و شوهرم بی‌فایده بود. با رفتارهایم همه را کلافه کردم. هر روز بداخلاقی‌هایم بیشتر می‌شد و وقتی بهرام اصرارم را دید دیگر پافشاری نکرد. راضی شد طلاقم بدهد و در ازای بخشیدن مهریه 400 سکه‌ای برگه طلاق را امضا کردم، بی‌خبر از این‌که بدانم چه عاقبتی پیش‌رویم قرار دارد.
بهناز ادامه داد: از این موضوع تنها شیدا خوشحال بود. برخلاف این‌که همه مرا طرد کرده بودند و حتی در خانه پدری‌ام جایی نداشتم ولی شیدا به تلافی بی‌مهری همه آن‌ها مرا در آغوش کشید و پناهم داد. در یکی از روزها شیدا به من گفت یکی از آشنایانش مرا همراه او دیده و خواهان ازدواج با من است. از این خبر خنده روی لبانم آمد، به خودم گفتم دیدی بالاخره آنچه می‌خواستی، شد.
به پیشنهاد شیدا با «فرید» آشنا شدم تا همدیگر را بیشتر بشناسیم. او مرد خوش‌تیپ و پولداری بود که شاید هر دختری آرزوی ازدواج با وی را داشته باشد. فرید هر روز با یک خودروی مدل بالا سراغم می‌آمد و به رستوران‌های مجلل دعوتم می‌کرد. از برخوردها و احترامش خیلی خوشم آمده بود. او می‌گفت به من علاقه‌مند شده و حاضر است برای به دست آوردنم هر کاری انجام دهد. وقتی به خانواده‌ام گفتم خواستگار دارم هیچ‌کس استقبال نکرد. من طرد شده بودم اما از شرایطم راضی بودم. فرید یک بنگاه املاکی در بالای شهر داشت، اوضاع مالی‌اش عالی بود. او هر روز از زندگی‌ای که قرار بود برایم فراهم کند می‌گفت.
به سلیقه من خانه مشترکمان را انتخاب کردیم، در آن روزها در پوست خود نمی‌گنجیدم. به قدری خوشحال بودم که به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کردم و پشیمان نبودم. شانس با من بود و بدون ذره‌ای دلنگرانی به عقد فرید درآمدم تا کارهای عروسی‌مان را انجام دهیم و به خانه‌مان برویم اما...
بعد از عقد دیگر از خودروهای مدل بالا خبری نبود و فرید که تعجب مرا می‌دید، می‌گفت خودرویش را فروخته تا بهتر از آن را بخرد. رفتار فرید هر روز سردتر و بی‌تفاوت‌تر می‌شد، دیگر از آن شور و شوق زندگی مشترک خبری نبود. او سر هر مسأله‌ای بداخلاقی و ناسزاگویی می‌کرد و دیگر از آن ابراز علاقه و عشق و مهربانی خبری نبود. حتی در اعتراضم برای رفتن به خانه‌مان بی‌تفاوت بود و گوشش هیچ یک از حرف‌هایم را نمی‌شنید. رفتارهای فرید شوکه‌ام کرده بود جالب این‌که شیدا هم دیگر جواب تلفن‌هایم را نمی‌داد و به دانشگاه نمی‌آمد. هر چه بیشتر می‌گذشت بیشتر می‌فهمیدم در چه منجلابی گرفتار شده‌ام. فهمیدن این‌که فرید اعتیاد دارد دنیا را بر سرم ویران کرد، آن‌ها برایم نقشه کشیده بودند. زن فریب‌خورده که اشک می‌ریخت، ادامه داد: من طمع کردم، زندگی‌ اولم را به خاطر توهمات و رؤیاهای تو خالی ویران کردم، و حالا هیچ راه برگشتی ندارم. هشت ماه منتظرم تا فرید پیدا شود و فقط طلاقم بدهد تا از شرش خلاص شوم. از این بلاتکلیفی خسته شدم. من قدر همسر اولم را ندانستم، کور و کر شده بودم و حالا موقعی چشمانم باز شده که هیچ راهی ندارم.
با شنیدن ادعاهای زن جوان، قاضی حسن عموزادی، مرد کلاهبردار را به دادگاه احضار و به دلیل عدم سازش حکم طلاق را صادر کرد.
بنابر این گزارش، در ازای طلاق توافقی بهناز تمامی حقوق قانونی از جمله مهریه 1365 سکه تمام بهار آزادی، اجرت المثل و... را به همسرش بخشید و به این سناریوی غم‌انگیز پایان داد.
هشدار قاضی
قاضی حسن عموزادی در رابطه با این پرونده گفت: زن جوان به دلیل بی‌احتیاطی و اعتماد بی‌جا به یک دوست زندگی‌اش را ویران کرد. مادیات چشمان او را کم سو کرده بود تا نتواند مهر و محبت همسرش را ببیند. حتی وی بی‌توجه به مخالفت‌های خانواده‌اش اصرار می‌کرد که فقط طلاق بگیرد، بدون داشتن هیچ دلیل و مدرکی همسرش را راضی کرد و طلاق توافقی گرفت و این بار در دام مرد شیادی افتاد که دیگر رحم و عاطفه‌ای نداشت.این قاضی با توصیه به جوانان گفت: افراد مادیات را تنها دلیل خوشبختی در زندگی مورد توجه قرار ندهند و در زمان ازدواج به اصولی مانند انسانیت، صداقت و درستی، پاکی و ایمان طرف مقابلشان توجه کنند و اسیر وعده‌های دروغین نشوند چرا که در این صورت نتیجه آشکار است و فرد طمعکار هرگز به جایی نخواهد رسید.

+95
رأی دهید
-10

Hojati 47 - استکهلم‌-سوئد - استکهلم‌-سوئد
وقتی‌ که ایران بودم اون قدیما تو همسایگیمون یک خانواده بودن که تازه از کویت عمده بودن و ماردش خیلی‌ افاده میومد که ما پول دار هسیتیم.خلاصه برای دخترشون یک خواستگار اومد که هر روز با یک ماشین جدید تو محله پیداش میشد خلاصه بد از ازدواج فهمیدن یه داماد تو یک نمایشگاه پادو بوده و عروس رو برد تو خونه پدریش تا با مادر شهر زندگی‌ کنن .بعضیها بلانسبت نفهمن و فقط عقلشون به چشمشونه
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 11:53
کامیاب قزوینی - ملبورن - استرالیا
تقاص به این میگن.
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 11:56
halk_35 - لیوواردن - هلند
حقت بود . مثل آدم مینشستی زندگیت رو میکردی . امثال تو زیادن . حالا خوبه که اعتراف میکنی همسرت مهربان بوده . و خوبیه دیگش اینه که حداقل مثل بعضی ها برای خلاص شدن از همسر اولت نقشه قتلش رو نکشیدی .
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 12:14
piki82 - تورین - ایتالیا
اتفاق عجیبی نیست ! اکثر زنها تو ایران الان کارشون شده همین ! در ضمن ما نفهمیدیم چه کلاهبرداری ای شده الان از این خانم محترم ???
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 12:44
m.reza1 - تهران - ایران
عجب!!!!. تو که راس میگی!!!. بعدا با فرید آشنا شدی؟؟؟؟؟. عزیزم خلایق هرچه لایق
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 12:54
فاطی قاطی - موگادیشو - سومالی
تو زندگی بیشتر اتفاقات و مشکلات از اونجا شروع میشه که به دوستهاخیلی اعتماد کرد تا بیشتر اعتماد کرد ضربه بزرگتری میخوری من همیشه ایجوری فکر کردم و میکنم بخاطر همین بجز خونواده خودم یعنی پدر مادر برادر و خواهرم به هیج عبد الناسی اطمینان ندارم و نخواهم داشت همیشه یه فاصله ای میزارم و شکر خدا تا حالا دچار مشکل خاصی نشده ام.این رو از رو تجربه خودم میگم به کسی توهین نشه.
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 12:44
سهیل ایرانی - اصفهان - ایران
به به من که خوشحال شدم. از این داستان های شیرین باز هم بزارین :))))
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 13:32
خانه کجاست - لندن - انگلیس
فقط یک توصیه به هموطنان ایرانی ساکن خارج از کشور:بهیچ عنوان با زن ایرانی ازدواج نکنید و فکر آوردن یک دختر از ایران برای زندگی مشترک از سرتان خارج کنید جز بدبختی آبروریزی و ضرر زیان جانی و روحی مالی چیزی به ارمغان نخواهند داشت.من همسرم یک انگلیسی و کلی هم بهش افتخار میکنم هم همسر خوبی بوده وهم مادر مهربان برای فرزندانم و هم بهترین دوستم و یک خانم زیبای چهره تمام معنا از لحاظ شغلی هم بسیار موفق.اینجا اکثریت ایرانیان که با زن ایرانی ازدواج کردن لنگ به هوا موندن. فقط میگند پول جان مالت رو بده تا ما خوشگذران کنیم....داشتن زن ایرانی یعنی پرورش دادن مار در آستین.
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 13:50
shirzan e irani - استکهلم - سوئد
خانه کجاست - لندن - انگلیس -حق با تو است ، حتما پدرت با ازدواج با مادرت مار در آستین پرورش داد که نتیجه ا‌ش تو شدی، در ایران که هستید همه گونه آزادی عمل و رفتار در این نظامِ ضدِّ زن دارید، مانندِ زنان از کودکی در سرتان نمیکوبند , با بی غیرتی از کنارِ این همه اجحاف می‌گذرید، به خارج از ایران هم که میائید به دنبالِ جنسِ مرغوبِ خارجی‌ می‌گردید بی‌ خبر از اینکه این مرغوبیت به این خاطر است که اصلا جنسی‌ در کار نیست و همه آن مونتاژ است، تو اگه با تاریخِ این کشورها اشنا باشی‌ میفهمی که اصل کجاست و فرع چیست، زنِ ایران جنسش اصل است برای خود یک ملکه است وقتی‌ نوکر می‌بیند توقع نوکری کردن از او دارد، آقا باش و یک مردِ ایرانی اصیل تا اصل خود را به تو نشان دهد و ملکه زندگیت که صد تا زنِ غربی و غیرِ آن به گردش نرسد. از تو که گذشت برای دیگران می‌گویم.
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 15:29
shana - خ - ایران
آقای خانه کجاست .امید برایت میکنم .که کشورت ایمن گشته شود و با نازنین همسرت ب کشورت برگشته شوی
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 16:03
shana - خ - ایران
آقای خانه کجاست .امید برایت میکنم .که کشورت ایمن گشته شود و با نازنین همسرت ب کشورت برگشته شوی
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 16:22
aria oksir - لندن - انگیس
هر کدوم از ما امکان داره بنحوی تو یک دام مشابه بیفتبم . اما قانون در ارتباط با صیاد . <با اون کسیکه ، با اون کسانیکه > این دام رو برای اون دختر طرح کردن چکار میتونه بکنه ؟!!. ایا بهتر نیست بفکر راهکار باشیم ، و مشبت و سازنده فکر کنیم ؟!!. مشگل اون دختر در ابتدا محرومیت و ضعف مالی بوده ، مصیبت بعدی همنشین < بد> بوده که بتدیج اونرو اغفال کرده. وگر نه هنوز ، که هنوزه رو ن دختر شدیدا به همسر سابقش بهوبی یاد میکنه ، دادگاه محترم میبایست به اون خانم اگاهی بده که میتواند از اون همنشین < بد> و اون فرد شیاد شکایت کنه و قانون هم مورد رو پیگیری میکنه .
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 17:31
عضو گروه - ادنسه - دانمارک
هم سرنوشت خانم وهم نظر اعضاى سایت باعث تاسف فراوان است ، همه خانم هاى ایرانى رو با یک چشم نگاه کردن . خانه کجاست از انگلیس که دل خیلى پرى داره ، خانم خارجى آش رو خانم خطاب مى کنه اما به خانم ایرانى ، ببخشید زن ایرانى لقب مار در أستین مى ده ، اى کاش قبل از اینکه به دیگران توصیه کند و از زن ایرانى بر حذر کند یادش بیاد که خودش زاده و پرورده دامان یک زن ایرانى است . یعنى أطراف شما یک زن ایرانى پیدا نمى شه که در کارش موفق باشه و مار نباشه ؟؟؟؟؟؟
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 17:42
aria oksir - لندن - انگیس
< خانه کجاست >. برای اونا که امکاناتشو دارن . خداوکیلی درست میگید .!! . اما تو ایران اکثرا ، وضع بهمین صورته . تا حالا در لنگه به لنگه ذیذید ؟. اکثرا دچار همین مصیبت ها هستند .!!!
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 17:44
taghebostan - فرانکفورت - آلمان
همه ملت همینطور هستند چشم بصیرت و سواد اجتماعی و سیاسی ندارند ظاهربین هستند مثل ۳۵ سال پیش که گول حرفهای دروغین آخوند‌ها را خوردند
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 18:03
Kolah-ghermezi - ونکوور - کانادا
دوستان بر اساس تجربه از این و اون، توصیه این دوستمون ( خانه کجاست - لندن - انگلیس. ) رو جدى بکیرید. مرسى دوست عزیز. موفق باشین.
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 18:21
taghebostan - فرانکفورت - آلمان
shirzan e irani - استکهلم - سوئد هر ملتی را زنها میسازند این زن هست که از کودک نوزاد یک مرد می‌سازد ۹۰ درصد اروپایی‌ها وقتی‌ ازدواج میکنند همه چیز را فراموش میکنند و فقط به تشکیل خانواده و تربیت بچه‌ فکر میکنند و انسانهای باسواد و فهمیده تحویل اجتماع میدهند زن ایرانی‌ وقتی‌ ازدواج کرد آنوقت است که آزادی ا‌ش را بدست آورده و هر کاری را که دوست داشت انجام میدهد
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 18:36
Navit - آنتورپن - بلژیک
shirzan e irani - استکهلم - سوئد. کاربر محترم از شما به عنوان یک بانوى ایرانى اصیل انتظار میره که به تمامیه خانم هاى دنیا احترام بگذارید نه اینکه فقط بانوان هم وطن رو اصل و ملکه بدونید تفکر شما بسیار نزدیک به تفکر (خانه کجاست) فقط شما یک خانومید و ایشون یک اقا
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 21:02
Navit - آنتورپن - بلژیک
خیلى خوشحال میشم اگه بشنوم که همسر سابقشون گذشته رو فراموش کرده و مجددأ زندگیه مشترک رو شروع کردن. امیدوارم که همینطورشه.
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 21:05
سهیل ایرانی - اصفهان - ایران
یه مرد قلبش در سکوت میشکنه کسی جز خودش صدای شکستنش را نمیشنوه. شما نمیدونید اون مرد وقتی زنی را که دوس داشته با اون وضع تحقیر آمیز ترک کرده چطور از درون خرد شده. این زن به نظر من جنایت کاره و حقشه بدتر از این سرش بیاد. البته بعد از مدتی پی میببره دل به چه چیز بی خودی بسته بود و این به رشد شخصیتی اون کمک شایانی میکنه. نارنج و ترنج بر سر دار که دید؟ در لانه ی زنبور، سر مار که دید؟ ابله شده ای وفا ز زن می طلبی؟ اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 21:46
Princesse - تهران - پرژن
آخه اگه انگلیسی‌ آدم حسابی‌ بود که زن تو پناهنده آواره نمی‌شد ؟ اگه یه درصد هم درست بگی‌ فکر کردی اگه بی‌ پول بودی محل .. هم بهت میکرد ؟ و سایر آقایون ایرانی‌ علاف خارج از کشور که حرفهای این در به در تایید کردن پیر پسر‌های ترشیده :))
‌سه شنبه 18 آذر 1393 - 21:53
kasra persia - لندن - انگلیس
اشکال کار ما و یأ بهتر بگم اشکال کار همهٔ دنیا به زوال کشیده شدن فرهنگ به صورت تدریجی‌ هست . وقتی‌ که ارزش‌ها جاشون رو با لرزش‌ها و خیلی‌ چیزهایی دیگه جاهاشون عوض می‌شه . وقتی‌ که در یک اجتماع به انحرافات و بی‌ اخلاقی‌‌ها و .... افتخار می‌کنیم نتیجه یی از این بهتر نمیتونه داشته باشه شرایط موجود و ارتباطات بین مردم ما تشابه زیادی به شعارها وعدها و اخلاقیات حکومت داره بایید با خودمان رو راست باشیم ما واقعا چی‌ داریم که بتونیم بهش افتخار کنیم.
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 00:36
setayeshz565 - وین - اتریش
خانه کجاست - لندن - انگلیس ,من قبلنم دیدم که دربارهٔ همسر انگیسیتون کامنت گذاشتید،خدارو شکر که زندگی‌ مشترک خوبی‌ دارید،اما لازمه یادآوری کنم که بر عکس گفته شما هم صادق هست و خیلی‌ بیشتر از زنهای ایرانی‌ خانومهای اروپایی هستند که پایبند زندگی‌ مشترک نیستند و شما استثنا بودید،و اینو همه میدونن که زنهای خارجی‌ مخصوصاً اروپایی خیلی‌ تو زندگی‌ نمیمونند.
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 00:56
سامسونگ.لیمو - رم - ایتالیا
واه واه واه .این زن خبیث و واقعا احمق حقش بوده چنین بلایی سرش بیاد .من موندم شما ها که واسه این زن دارید دل میسوزونید .اصلا درک میکنید که چه دردی کشیده اون شوهر اولش .و چقدر برخورد بدی باهاش شده از طرف این خبیثه . در هر صورت زندگی کردن مشکل هست و هر روز و هر ثانیه برای خوشبختی باید ایده و طرح داشت و حتی جنگید !!! البته خیلی دیگه شل بوده این خبیثه که خام شده ......
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 02:27
اصحاب کهف - بروکسل - بلژیک
خانه کجاست...آقا نمیخوای دانشگاه بیای درس بخونی؟من دوست شیدا هستم!!! مزاح بودا،به دل نگیری ولی خوبه که آدم جزء رو به کل تعمیم نده.همه یکجور نیستن.
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 06:15
shirzan e irani - استکهلم - سوئد
.. نه مانندِ زنِ ایرانی‌ که در تاریخ و فرهنگِ تحمیلی ضدّ زن در ایران همواره به عنوانِ یک جنسِ دستِ دوم محسوب که باید در خانه منتظر باشد تا شوهرش از بزم‌هایِ مردانه و شبانه خود با هزار منت و طلب نزدش بیاید و این رفتار را اوجِ مردانگی خود دانسته و درک زن را ذلّتِ خود بداند،و یا در خانه حکمِ مهمان داشته باشد . ماجرا بقدری فاجعه آمیز است که نوک زدن به آن فقط حقِ بیانِ مطلب را از بین میبرد و بس، چیزی که آزار دهنده تر است بی‌ تفاوتی‌ اکثریتِ مردانِ ایران نسبت به این قضیه است تا جائیکه وقتی‌ اینگونه افراد که اکثرشان به خاطر مسیحی‌ شدن با یک زن غربی ازدواج میکنند تا کاسه از آش داغ تر شوند به همه توهین می‌کند یک مردِ اصیل ایرانی پیدا نمی‌شود تا جوابِ دندان شکنی به اینگونه افرادِ بی‌ هویت بدهد و باز هم زنان مجبورند مدافع خود چه در ایران و چه در خارج از ایران باشند.
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 13:01
shirzan e irani - استکهلم - سوئد
Navit - آنتورپن - بلژیک- حق باشماست و مطلب را بد رساندم که توضیحی در این مورد برای رساندن منظورم می‌دهم و برای ایجاد سوًِ تعبیر پوزش میطلبم، / اگر به تاریخ بنگریم متوجه می‌شویم زنانِ غربی بیشترین مبارزه‌شان برایِ حقِ رأی بود و سهمِ مالشان که پس از ازدواج مطلق به مرد میرسید، البته با پشتیبانی همیشگی‌ مردانِ حامی‌ زن در غرب و احترام آنها نسبت به زن که جنبه عام دارد نه خاص، احترام آنها به مسیحیت و یهودیت نمی‌‌چسبد که در این دو دین زن در پایین‌ترین رتبه و پست‌ترین قرار دارد و بسیار نزدیک به جایگاهِ شیطان،. پس این مرد غربی بوده که جایگاهِ فعلی‌ زن در غرب را به او داده ، این مردِ غربی است که همگام با زن کارِ خانه می‌کند بچه داری و حتی در اتاقِ زایمان با او همدردی کرده عذاب می‌کشد، زنِ غربی همیشه در صحنِ اجتماع جولان داده و میدان داشته است، اگر مراسمی بوده با مردش و با هم از آن لذت برده اند...
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 13:01
فاطی قاطی - موگادیشو - سومالی
انتورین..اگر همسر سابقش همه چیز رو فراموش کنه وبا این زن دوباره برگرده زندکی کنه حقه مرده رو دست وپا بسته از برج میلاد بندازن پایین..شیشه بشکنه تا که ترک برداره,بین این دو نفر اطمیان و عشق دقیقا مثل یک شیشه ترک خورده میمونه اگرم درست بشه حتما حتما یه روز میشکنه حیف نیست روزهای خوش جونی رو اینجوری هدر داد.
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 12:25
faranak-montreal - مونترال - کانادا
خانه کجاست باز اومدی اینجا خالی‌ بستی تو که میگی‌ زن مرد خارج بدند مثل دوستت ناسازگار آره جون عمت زن انگلیسی‌ دارم هه ‌هه هه
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 16:13
Anarchist - دبلين - ايرلند
بعید میدونم چنین شخصیتی اگه با شوهر اولش هم مونده بود بهش وفادار می‌موند. ورود به دانشگاه یه جرقه بود برای استعداد و پتانسیلش..! بعدشم بعید می‌‌دانم بعد از طلاقش با فرید خان آشنا شده باشه..! یه قانون فیزیک هست که میگه: سرعت بالا رفتن لنگا نسبت مستقیم داره به مجذور گراویتی نوع مدل آهن ماشینها ...!!! :)
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 18:42
shirzan e irani - استکهلم - سوئد
عضو گروه - ادنسه - دانمارک - از شما ممنونم که یادآوری بعضی‌ نکات را کردید، به شخصه آرزو مندم مردانِ ایرانی‌ به درکِ احترام به زن خصوصاً هم میهنِ خود برسند، اینکه مردانِ ایرانی‌ فقط رفتارِ مناسبی با زنانِ خارجی‌ دارند نقطه ضعفِ بسیار بزرگی‌ در آنهاست که نشانگرِ راحت طلبی ، نرسیدن به بلوغِ اجتمأعی و ساپورت عاطفی یا اجتمأعی از سویِ آنهاست، مرد بنا به میدان داری وسیع در جامعه باید بتواند سنگِ زیرین جامعه باشد نه اینکه وظیفه خود را در قبالِ جامعه ا‌ش از دست بدهد تا تنها خوش باشد و راحت، ...
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 19:59
shirzan e irani - استکهلم - سوئد
.. زن غربی اگر در جایگاه خود ایستاده به این خاطرِ است که جایگاه دارد, او جدالی و عقده ایی از جنسِ مرد ندارد او را نیمه دیگرِ خود می‌داند به این خاطر که هیچ جا حقش پایمال نشده , قانون جرات نطق کشیدن و ترک تازی را از مرد گرفته، به این خاطر که ازدواج اجباری و تحمیلی ندارد، حقِ انتخاب و آزادی عمل دارد، مانندِ اسیر و برده هر لحظه و هر جا با آنها رفتار نمی‌شود، معنی تحقیر شدن به خاطرِ جنسیتش را نمی‌داند, از ترسِ طرد شدن از جامعه و از دست رفتن آبرویش یک عمر زندگی‌ تحمیلی را نمی‌پذیرد، اگر سرپرستی مرد را از دست دهد از حمایت دولتی بهتر از بودن با مردش می‌گیرد, از ترس از دست ندادنِ فرزندانش مجبور به پذیرفتنِ هر خفت و خواری و ظلمی نیست،به تنهایی گاهی‌ از نوجوانی به دنیا گردی و کسبِ تجربه میرود، حقِ استفاده از دوچرخه و سایرِ امکاناتِ عمومی‌ را دارد هر معضلی که برای زن غربی پیش میاید حاصل درگیری احساسی‌ خودِ اوست و یا معضلاتِ شخصی‌ خودش .
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 20:00
آقا فدای من - لندن - انگلستان
خانه کجاست - لندن - انگلیس: اتفاقا خانم من یک زن ایرانی باوفا، مادری نمونه و بسیار با قابلیته و یک موی اون رو به زن انگلیسی نمیدم، چون فرهنگمون بهم میخوره و همدیگه رو خیلی خوب درک میکنیم..البته در تمامی ملیتها زن ومرد خوب و بد پیدا میشه و ربطی به ایرانی و فرنگی نداره.
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 21:37
Kolah-ghermezi - ونکوور - کانادا
Princesse - تهران - پرژن،، اولندش خودت هم خوب میدونى که دختر میترشه، دویومندش، بیشترین امار رو در طلاق مخصوصا در طلاق خانمهاى عزیز ایرانى که تازه از ایران به اینجا اومدند یا با شوهر و یا بعدا أورده شده اند تیز و بز از خودشون در اومدند. منم منظورم این نیست که همه خانمها اینجورى هستند، تجربه حداقل اینجا ثابت شده بیشتر ایرانى هستند. و جندتایى از دوستان هم همین الان همین مشکل رو دارند. من همسرم ایرانى نیست و اینهمه از دوستان ایشون رو هم اینجا میشناسم هیج کودوم اینها از این مشکلات رو ندارند. دلیلش بسته نبودن کشورشون هستش. خیلى هاشون نه همشون وقتى از محیط بسته ایران میان غرب به علت کم بودن جنبه از خودشون در میان. همین.
‌چهارشنبه 19 آذر 1393 - 22:12
Kolah-ghermezi - ونکوور - کانادا
و این دوستمون هم خیلى خوش شانس هستند. که همسر خوبى دارند و امیدوارم که همیشه خوش و خرم باشند.
‌پنجشنبه 20 آذر 1393 - 01:34
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.