مادر سعید زینالی : از تک تک مسوولان مملکت به خدا شکایت خواهم کرد
تقاطع , یوحنا نجدی: از ۲۳ تیرماه سال ۱۳۷۸ که سعید زینالی توسط ماموران امنیتی پیش چشم مادرش در منزل بازداشت شد، تاکنون نزدیک به پانزده سال و نیم میگذرد. با این حال، نهادهای امنیتی و قوه قضاییه جمهوری اسلامی هنوز هیچ پاسخی درخصوص وضعیت سعید که آن زمان ۲۳ ساله بود، به خانوادهاش ندادهاند. زمانی که برای تنظیم قرار گفتگو با خانم اکرم نقابی، مادر سعید زینالی تماس گرفتم، از بهشت زهرا باز میگشت؛ آرامستانی که اگر برای همه، “پایان دنیا” است، برای این مادر رنجدیده، همچنان کورسوی امید است؛ آنچنانکه میگوید: «لااقل قبر پسرم را به من نشان بدهند. من باید خودم جنازه سعید را ببینم.»
خانم نقابی، شما اخیرا در نمایشگاه آثار آقای نوریزاد گفتید که به شما گفتهاند فرزندتان بعد از انتقال به بیمارستان “قمر بنیهاشم” تهران، در این بیمارستان فوت شده است. شما این موضوع را از چه کسی شنیدید؟
اکرم نقابی: ما دو سال پیش رفته بودیم پیش آقای {اسماعیل} کوثری، {عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی}. ایشان به پدر سعید گفته بودند «شما خانمتان را آرام کنید و این قضیه را نیز جمع کنید». اما چنین چیزی را به من نگفتند، بلکه به من اعلام کردند که ما همچنان پیگیر قضیه هستیم. حتی زمانی که خود من هم بازداشت شدم، در بازجوییها به من میگفتند که شما دنبال چند پاره استخوان آمدهاید.
آقای امیرفرشاد ابراهیمی، که قبلا جزو انصار حزبالله و همین سیستم بودند، سال گذشته مطالبی را درباره سرنوشت سعید گفته بودند و من گفته بودم که واقعیت را به من بگویید. من امسال به ایشان زنگ زدم و گفتم التماستان میکنم که هر کس هر اطلاعی از سعید دارد به ما اطلاع دهد تا ما به یک سرنخی برسیم. ایشان یک متنی نوشته بودند و قرار بود که در تلویزیون صدای امریکا در این باره صحبت کنند که ما بتوانیم سرنوشت سعید را به گردن اینها (حکومت) بیندازیم اما ظاهرا موفق نشدند تا اینکه اخیرا یادداشتی را در سایت خودشان منتشر کردند.
حالا، من روز یکشنبه به دادسرای حقوق شهروندی خواهم رفت؛ چون من از سپاه شکایت کردهام. با این متن و شکایت به این دادسرا مراجعه خواهم کرد تا ببینم که بالاخره به ما جواب میدهند یا نه.
شما آخرین بار با کدام مقام مسوول در جمهوری اسلامی درباره سرنوشت سعید صحبت کردید؟
اکرم نقابی: ما در “دادسرای حقوق شهروندی” با آقای اسماعیلی که جانشین آقای آقایی شدهاند، صحبت کردیم. با این حال همچنان فردی به نام “سروش” که نماینده سپاه هستند، جواب درستی نمیدهد؛ ایشان قرار بود یک گزارشی تهیه کنند که ما هر هفته میرویم اما میگویند که گزارش همچنان آماده نیست.
این مربوط به چه زمانی است؟
اکرم نقابی: حدودا بیست روز پیش.
اگر شما به عنوان یک مادر بپذیرید که فرزند شما جان خودش را از دست داده، حالا قدم بعدی شما چیست؟
اکرم نقابی: اگر همینطوری یک قبر به من نشان بدهند، من قبول نمیکنم. من باید قبر را باز کنم و مطمئن بشوم که سعید من داخل آن است.
این سوال برای بسیاری مطرح است که آیا سعید زینالی پیش از قیام ۱۸ تیر نیز یک فرد سیاسی بود؟
اکرم نقابی: من که مادرش بودم، هیچ شناختی {در این زمینه} از سعید نداشتم که فعالیت سیاسی داشته باشد. ولی سعید من، “تودار” بود. من بعد از این اتفاقات فهمیدم که سعید من وارد مسائل سیاسی شده بود. فقط میدانستم که سعید، دانشجو است و میرود دانشگاه و باز میگردد. بعد از این اتفاقات خیلیها گفتند که سعید عضو گروه ما بود. حالا من از گروههای داخلی اسمی نمیبرم اما مثلا منوچهر محمدی میگوید که سعید با ما بود؛ خود آقای طبرزدی میگویند که سعید عضو گروه آنها بوده است. من [درست و غلطش را] نمیدانم اما ظاهرا سعید من در اعتراض دانشجویی نسبت به قتلهای زنجیرهای شرکت کرده بود.
خانم نقابی، به هر حال با توجه به اتفاقی که برای سعید افتاده، اگر زمان به عقب بازگردد، شما به عنوان یک مادر آیا مانع از خروج فرزندتان در زمان اعتراضهای آن سال میشوید؟
اکرم نقابی: نه؛ نمیشدم؛ من هم شاید با سعید همراهی میکردم. ببینید، من یک زن خانهدار بودم؛ نه سیاسی بودم و نه سیاسی هستم؛ ولی با این وضعیت و با این اتفاقهایی که در طول این نزدیک به شانزده سال دیدهام، اگر زمان به عقب بازگردد من هم با سعید همراه میشدم.
الان با توجه به اینکه یک دولت نزدیک به اصلاحطلبان بر سر کار است، درخواست شما از دولت چیست؟
اکرم نقابی: من درخواستم از دولت کنونی این است که حداقل صدای من را بشنوند. ببینید؛ تا الان سه رییسجمهور عوض شده [اما وضعیت سعید مشخص نشده]. من یک مادرم، تا نفس دارم، دنبال سعیدم خواهم رفت ولی از دولت آقای روحانی می خواهم که جواب من را بدهند. من همچنان آواره خیابانها هستم؛ آواره دادسراها هستم؛ من را همچنان میچرخانند. از این دولت میخواهم که جواب من مادر را بدهند. حداقل آقای روحانی به من جواب بدهند.
شما چه کسی را مسوول اصلی سرنوشت فرزندتان میدانید؟
اکرم نقابی: بالاخره این سومین رییس جمهوری است که {از زمان بازداشت سعید} به قدرت رسیده است. چه آن زمان که آقای خاتمی رییس جمهور بودند، چه آقای احمدینژاد و حالا آقای روحانی؛ آقایان؛ من شهروند هستم؛ مسلمانم؛ من رفتم دیدن مادر {فرزاد} کمانگر که میگفت من جنازهای از فرزندم ندارم چون مسلمان [شیعه] نیستم. ولی من مسلمان [شیعه] و ایرانی هستم. من بچهام را میخواهم.
میدانید که آقای احمد شهید، گزارشگر ویژهٔ حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، مسائل حقوق بشری ایران را پیگیری میکنند و گزارش میدهند. اگر الان آقای شهید صدای شما را بشنوند، چه صحبتی با ایشان دارید؟
اکرم نقابی: من زمانی که آقای شهید گزارشهای اول، دوم و سومشان را تنظیم میکردند، به ایشان نامه دادم. از آقای شهید میخواهم تا از دولت ما بخواهند که سعید من را برگردانند. اگر زنده است، به من ملاقات بدهند؛ اگر بلایی بر سرش آوردهاند، جنازهاش را بدهند. حتی اگر قبرش را هم به من بدهند، من خودم باید قبر را باز کنم. دیگر چه میتوانم بگویم؟ دستم به دامنشان؛ از تکتک دولتهای دنیا هم کمک میخواهم. من یک مادرم اما نمیدانم که صدای من را میشنوند یا خیر؟ منِ مادر از کسانی که اطلاعی از سعید دارند، التماس میکنم که این اطلاعات را به من بدهند تا من یک سرنخی برسم.
خانم نقابی به عنوان آخرین سوال میخواستم بپرسم که اگر به فرض، یک روزی دادگاه صالحی تشکیل شود و شما با قاتل یا قاتلان فرزندتان روبرو شوید، چه کار خواهید کرد؟ چه واکنشی نشان خواهید داد؟
اکرم نقابی: من فقط میخواهم که این افراد رو در روی من قرار گیرند و بگویند که با سعید من چه کردند؟ سعید ۲۳ ساله من چه کار کرده بود؟ من شانزده سال است که میدوم؛ گناه من چیست؟ من نفرینشان نمیکنم تا شانزده سال مثل من شوند فقط شانزده ساعت تحمل کنند که من طی این سالها چه کشیدهام. من شانزده سال است که با سعید زندگی میکنم؛ آن لباسی که از تنش درآوردم… اگر یک روز سعید را ببینم دنیا برایم تازه میشود. حداقل اگر جنازهاش را به من بدهند، من خاکش میکنم و {عاملان این حادثه را} به خدا واگذار میکنم. من از تک تک مسوولان مملکت به خدا شکایت خواهم کرد. به همان خدایی که خودشان میدانند. قرآن به سر میگذارم و از آنها به خدا شکایت خواهم کرد. آیا گناه بچه من اینقدر بود که زیر شکنجه از بین برود؟ مگر یک دانشجوی ۲۳ ساله چه کار کرده بود؟ از دیوار کسی بالا رفته بود؟ مثل این آقایان، پول خورده بود؟ پول مملکت را خورده بود؟ دیگر چه بگویم