نماینده مجلس دانش آموزی ایران و وزیر خارجه 27 ساله اتریش!

یک. دوم دبیرستان بودم. هنوز موبایل نیامده بود..زنگ زدند به خانه. گوشی را خودم برداشتم. طرف زیاد حرف نزد. کوتاه و مختصر خبر را داد. گفت رای آورده ای. انتخابات سراسری اولین مجلس دانش آموزی ایران. زمستان 81.

مجلس را هنوز عوض نکرده بودند. همان ساختمان قدیمیِ پائینِ خیابان امام خمینی بود. نشستن روی صندلی بزرگترها حال عجیبی داشت. میکروفون را که دست می گرفتیم فکر می کردیم موسی ایم و نیل شکافته می شود. روزهای خاتمی بود. روزهای شلوغی و جنجال. همایِ سعادت روی شانه های ما نشسته بود. در هفده سالگی، برای خودمان روزنامه داشتیم. از وزیر تا رئیس جمهورِ مملکت را می کشیدیم به مجلس.رویاهایمان روی صندلی های قرمز رنگ ، واقعی میشد.

دو . سباستین کرز همان سالی که من نماینده مجلس دانش آموزی ایران شدم عضو پارلمان مشورتی جوانان اتریش شد. دو سالِ بعد، من عضو هیئت رئیسه مجمع ملی جوانان بودم و او عضو شورای مرکزی پارلمان جوانان اروپا. دنیل یان دی رئیس آن سال های شورای جوانان اروپا بود.

در سفرش به ایران قرار گذاشتیم که کمیته مشترکی میان پارلمان جوانان ایران و اروپا تشکیل شود. قرار شد هیئتی پنج نفره برای کارگاهی چند روزه به انگلیس برویم تا مقدمات امور فراهم شود. همین آقای سباستین جوان پیگیر کارها شد. چند روز بعد دعوتنامه ها به سازمان ملی جوانان رسید. کارِ سخت ما آغاز شده بود. باید هزارها صفحه اطلاعات جمع آوری و پردازش و خلاصه نویسی می شد. کار بی وقفه ی شبانه روزی. نفس گیر و مهیب.

سه . روزهای انتخابات هشتاد و چهار...احمدی نژاد نیامده توپخانه اش را روشن کرده بود. عصر آن روز را سخت فراموش کنم. به خانه آمدم. کامپیوترم را روشن کردم. ایمیلی از انگلستان. سهمیه ی ایران برای آن کارگاه را تعلیق کرده بودند.
دنیا روی سرم چرخید. نشستم.
تمام شد.
تمام شدم.

چهار. آقای سباستین حالا در 27 سالگی وزیر خارجه اتریش است.دیشب در هیبت نماینده ای عالی رتبه به ایران آمد. سخنرانی کرد. کنفرانس خبری گذاشت. ظریف را دید و فردا ایران را ترک می کند.

پنج. من هم فردا صبح، مثل همیشه دیر از خواب بیدار می شوم. نسکافه نیمه خورده دیشب را می گذارم توی مایکروفر تا گرم شود به گلدان های کنار پنجره آب می دهم و غذای پرنده ها را عوض می کنم. . برنامه های در پیتِ صبحگاهی صدا و سیما را می بینم..لباس می پوشم، می زنم بیرون و غرق می شوم میان آدمها. به دادگاه می روم و تا ظهر در میان دعوای بی پایانِ بساز و بفروش ها، زنان در آستانه ی طلاق ؛ جیب بر های مترو  و...چرخ می زنم.

جلوی هر دکه روزنامه فروشی نیم ساعت معطل می کنم و تیترهای تکراری را برای هزارمین بار می خوانم. ناهارم را پشت میز کارم می خورم و همزمان خبرهای ...رجا نیوز و مشرق را بالا و پائین می کنم. عصر، راست ِ شکمم را می گیرم و خیابان پاسداران را می آیم تا سید خندان. بهار شمالی. طبقه چهارم. میز کنار پنجره.رفیق بازی. گپ و گفت های بیهوده ی شبانه. سیگار. سیگار. سیگار.شب با آتشفشانی در سر به خواب می روم.

شش. فرقمان فقط یک احمدی نژادِ هشت ساله بود.

حامد راد

+99
رأی دهید
-5

دریای پارس - ایران - ایران
اتریشی هاهم خوشون مسخره کردند. 27 ساله هنوز بایدبره دختر بازیشو بکنه
‌سه شنبه 13 آبان 1393 - 08:31
Navit - آنتورپن - بلژیک
فرق ما فرهنگ یک ملت و فاصله ى ما یک قرن نه یک شخص و هشت سال
‌سه شنبه 13 آبان 1393 - 08:53
fitx-germany - کلن - آلمان
میفهمم که چی‌ میگی‌ .واقعا متاسف شدم. ضربه آای که توی این ۸ سال به کشور ایرن خورد، در ۸ سال جنگ ایران با عراق نخورد.ذهنیت مردم دنیا از ایران وحشتناکه.
‌سه شنبه 13 آبان 1393 - 10:51
harrp - وین - اتریش
اینجا اسمش بامبیِ همون فیلِ که با گوشش پرواز میکرد.
‌سه شنبه 13 آبان 1393 - 13:38
سرسره - اهواز - ایران
ا هرد ملت با فرهنگی هستیم ولی میان ماه ما تا ماه گردون تفاوت اززمین تا اسمان است ماهنوز برای حضرت عباس گل روسرمون میمالیم توی سرمون میزنیم ده دوازده روز ازصبح تاشب روضه خوانی وسینه زنی میکنیم ولی برای فجایعی که به علت فقر ونادیده گرفتن حقوق مسلم خود وکودکانمان هرروز در جامعه مان رخ میدهد دریغ از یک بازخواست از حکومت اگر هم گاهی تذکرات ملایمی به این سیستم فاسد وظالم کنیم شدیدا مجازات میشویم ولی بازهم عقده هایمان را با زنجیر زنی وسینه زنی وفریادهای هرچه محکمتر یا حسین خالی میکنیم واین چرخه مضحک همینطور ادامه دارد
‌چهارشنبه 14 آبان 1393 - 10:38
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.