رهبری، هورمون و فساد
صاحب قدرت تمایل به نادیده گرفتن هنجارهای اجتماعی دارد
جان امریک ادوارد دالبرگ اکتون، فیلسوف و مورخ انگلیسی در نامه ای به اسقف مندل کرایتون در پنجم آوریل ۱۸۸۷ جملهای نوشت که هنوز یکی از معروفترین نقل قولها چه بین مردم چه در محافل دانشگاهی است:
"قدرت فساد میآورد و قدرت مطلق، فساد مطلق. مردان بزرگ همیشه مردان بدی هستند، حتی وقتی که بجای اقتدار از نفوذ خود استفاده میکنند."
پژوهشهایی که اخیرا در زمینه روانشناسی و علوم اعصاب (نوروساینس) انجام شده تا حد زیادی جمله لرد اکتون را تایید میکنند.
تاثیر قدرت بر رهبر
محققان قدرت رهبران را ناشی از دو مولفه میدانند، تعداد پیروان آنها و اینکه دست آنها برای اینکه بر مبنای "مصلحت" خود تصمیم بگیرند چقدر باز است.
تحقیقات مختلف نشان داده که "قدرت به صاحب آن احساس حق بیشتر، انفصال عاطفی و منفعتطلبی شخصی میدهد. به عبارت دیگر فرد قدرتمند، کسانی را که از قدرت بیبهره هستند کم ارزش تر میبیند و در دیدگاههای خود متعصبتر است."
افراد قدرتمند معمولا به نصایح دیگران بیتوجه هستند، تاثیر تصمیمهای خود را بر زندگی دیگران نمی بینند، بیش از حد اعتماد به نفس دارند و تمایل دارند دیگران را وسیلهای برای رضایتمندی خود ببینند.
صاحب قدرت دیگران را وسیلهای برای رضایتمندی خود میبیند
فرد قدرتمند معمولا نسبت به درد و رنج دیگران بیتفاوتتر است و احتمال اینکه کمتر بر پایه اخلاقیات رفتار کند بیشتر از افراد فاقد قدرت است.
محققان معتقدند در مجموع، قدرت صاحبش را نسبت به هنجارهای اجتماعی کور و رفتارهایش را نامناسب میکند، به آنها احساس برتری به دیگران میدهد و توانایی آنها را در تشخیص خوب و بد زایل میکند.
فساد
فرهنگ آکسفورد فساد را اینگونه تعریف میکند: "زوال اخلاقی فرد که برخلاف هنجارهای اخلاقی و اجتماعی، به سوء استفاده از قدرت برای منافع شخصی منجر می شود."
تعریف آکادمیک فساد هم تا حد زیادی مشابه است و مولفه "نفع شخصی (معمولا مالی، اما خود قدرت، اعتبار و پرستیژ و مزایای خاص و انحصاری هم میتواند باشد)
به بیان دیگر قدرت برای صاحب آن به مثابه "ضربهگیر" عمل میکند، به نسبت به دیگران، تصمیم های ضد اجتماعی صاحب قدرت هزینه کمتری برایش دارد و البته این به میزان قدرت رهبر هم بستگی دارد.
تاثیر قدرت بر مغز
انسان موجودی جمعی و گروهی است و جمع برای بقا به رهبران خوب نیاز دارد.
از این رو برخی معتقدند حتی بقای انسان به تاثیر شناختی و عاطفی قدرت بر مغز ارتباط داشته است.
اما تغییراتی هم که قدرت در صاحب قدرت ایجاد میکند، و در بسیاری از موارد بسیار آشکار است، این نظر را مطرح کرده که قدرت، رفتار، عواطف و شناخت فرد را تغییر میدهد.
این موضوع را تحقیقات بسیاری در حوزه روانشناسی و علوم اعصاب نشان دادهاند.
برخی پژوهشگران حتی معتقدند قدرت ساختار مغز را تغییر می دهد و بنابراین رفتارهای متفاوت، عجیب و حتی غیرقابل باور خودکامگان محصول ترشح سیل آسای دوپامین در مغز است که در طول زمان ساختار مغز را تغییر می دهد.
پروفسور ایان ریچاردسون، استاد و بنیانگذار موسسه علوم اعصاب در ترینیتی کالج دوبلین، در کتاب خود "امتیاز برنده بودن" می نویسد قدرت نه تنها رفتار و کردار فرد را تغییر میدهد بلکه در خود مغز نیز تغییر ایجاد میکند، تغییری که فقط نرم افزاری نیست بلکه سخت افزاری هم هست.
به عقیده پروفسور رابرتسون حتی اندک قدرتی، سبب انتزاعیتر شدن تفکر میشود و نبود قدرت، دست کم بطور موقت، تیزی ذهن را کم میکند.
قدرت و هورمون
پژوهش دانشمندان دانشگاه تگزاس هم نشان می دهد کارآمدترین رهبران میزان بالایی از تستوسترون و میزان کمتری هورمون کورتیزول (هورمون استرس) در خون خود دارند، و به گفته این محققان این در هر دو جنس یکسان است.
به عبارت دیگر تستوسترون اضطراب را کم میکند. تستوسترون زیاد و کورتیزول کم به معنای انرژی زیادتر و خستگی کمتر است.
پس قدرت بر ذهن تاثیر میگذارد، به ویژه با تغییر دادن ترشح هورمونها. قدرت سبب ترشح تستوسترون میشود و ترشح تستوسترون موجب افزایش ترشح دوپامین.
دوپامین برای فعالیتهای مهم مغز ضروری است، به خصوص برای فعالیتهای بخش قدامی مغز، برنامهریزی، هدف گذاری، رسیدن به هدف و تفکر استراتژیک.
دوپامین همچنین سیستم پاداش را که در عمق میانی مغز قرار دارد تحریک میکند، شبکهای که مسئول احساسات خوشایند ماست، سیستمی که باعث میشود افزایش حقوق، تعریف و تمجید و سکس برای ما لذتبخش باشد.
قدرت، داروی بسیار قوی ضد اضطراب و افسردگی است، اما اکسیر جوانی نیست.
ریاست یک شرکت یا اداره بزرگ یا رهبری یک کشور بسیار اضطرابآور است، قدرت به این افراد در غلبه بر اضطراب کمک میکند.
رهبران یا مدیران بسیاری در دوران ریاست خود بسرعت پیر شدهاند، در دوران اخیر بهترین مثال آن تونی بلر، نخست وزیر سابق بریتانیا است یا دیوید مویز، سرمربی سابق منچستر یونایتد که در طول ده ماه حضور در الدترافورد بقول بسیاری از مفسران جلوی چشم فوتبالدوستان پیر می شد.
رهبران باید بتوانند این اضطراب فلج کننده را تاب بیاورند.
چون استرس و اضطراب تاثیری عکس تاثیر قدرت دارد، قوای شناختی مغز را کم میکند و باعث نگرانی و بدبینی میشود؛ صفاتی که به درد رهبری نمیخورد.
قدرت اما افراد را جسور و معطوف به هدف میکند، آنها جنگل را میبینند نه درختان را، آنها خوشبین هستند و با وجود تمام تردیدها، امیدوارند که به هدف خود برسند.
در نهایت محققان مختلف به این نتیجه رسیدهاند که اجتماع بشری نیاز به رهبر دارد اما رهبر مصون از فساد نیست.
راه حل این محققان، محدود کردن قدرت رهبر و نظارت جدی بر عملکرد او و گردش دائم قدرت است.
تحدید قدرت مهمترین راه دور نگهداشتن تهدید قدرت است که وقتی مطلق و ماندگار شود فساد میآورد.
بهای این فساد را مردمان عادی خواهند پرداخت.