متهم به قتل: تحت فشار روانی قتل را گردن گرفتم
مرد جوانی که دایی و زنداییاش را قربانی جنایتی مرموز کرده است در جلسه دادگاه جنایی اصرار بر بیگناهی کرد.
این در حالی است که در روزهای نخست دستگیری این خواهرزاده، وی همه جزئیات جنایی را به خاطر اختلافات خانوادگی پذیرفت.
ساعت 12 شب 22 مهرماه سال 91، مأموران کلانتری 147 گلبرگ با تماس زن جوانی در جریان کشته شدن مادر شوهر و زخمی شدن پدر شوهرش قرار گرفتند.
با مخابره این جنایت خانوادگی تیمی از مأموران پای در قتلگاه گذاشتند و در گام نخست پدر خانواده را که نیمه جان بود با همکاری امدادگران اورژانس به بیمارستان تهرانپارس انتقال دادند.
همزمان با عملیات نجات پیرمرد از مرگ «عذرا» 58 ساله تسلیم سرنوشت شوم شد و از پای درآمد و بازپرس «روشن» از دادسرای امور جنایی تهران دستور داد تیمی از اداره 10 پلیس آگاهی تهران با ردیابی عامل این جنایت خونین وارد عمل شوند.
کارآگاهان که در محل جنایت حضور داشتند ابتدا به تحقیق از عروس خانواده پرداختند.
عروس جوان گفت: ساعت 11 شب بود که با بچهام به خانه بازگشتم و مقابل در ورودی ساختمان پدر شوهرم و خواهرزادهاش «فرهاد» را دیدم بعد وارد خانه شدم. وی افزود: ساعت 12 شب بود که صدای جیغ و فریاد مادر شوهرم را شنیدم و با عجله خودم را به پایین رساندم که دیدم عذرا خانم غرق خون روی زمین افتاده است. زمانی که داخل خانهشان شدم پدر شوهرم «پرویز» را نیز که پیکری خونآلود داشت و به سختی نفس میکشید داخل اتاق دیدم.
ترسیده بودم و با عجله از ساختمان خارج شدم و درخواست کمک کردم که همسر یکی از دوستانم به کمکم آمد، خودمان را بالای سر پرویز رساندیم و در حالی که منتظر امدادگران بودیم از پدر شوهرم که نیمهجان بود درباره علت این حادثه میپرسیدیم که وی لحظهای به هوش آمد و در پاسخ به سؤالاتمان تنها نام فرهاد را برد.
تنها شاهد این جنایت که همان پدر شوهر بود ساعت سه بامداد در بیمارستان به کام مرگ فرو رفت و همزمان فرهاد که در جریان کشته شدن دایی و زنداییاش قرار گرفته بود در نقش میهمان عزادار پای در قتلگاه گذاشت و مأموران با اطلاعات به دست آمده وی را که مظنون اصلی پرونده بود، دستگیر کردند.
در دادگاه
ساعت 11 صبح دیروز جلسه رسیدگی به پرونده جنایت خانوادگی در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی «باقری» برگزار شد.
در ابتدا فرزندان قربانیان جنایت خواستار قصاص قاتل پدر و مادرشان شدند اما مادر پرویز که یکی دیگر از اولیای دم بود نوهاش را بخشید. مادربزرگ که روی ویلچر نشسته بود با صدایی لرزان گفت: پسرم کشته شده و فردای روز حادثه در حالی که در بیمارستان بودم از مرگ پسرم باخبر شدم و فکر نمیکنم این جنایت از سوی نوه دختریام باشد و بین نوه هایم نیز فرق نمیگذارم.
پس از اظهارات خانواده قربانیان جنایت، فرهاد برای دفاع در جایگاه قرار گرفت و ادعاهای عجیبی کرد.
جوان 30 ساله به پنج قاضی عالی رتبه جنایی گفت: مادربزرگم در بیمارستان بود و چون نرسیده بودم به ملاقاتش بروم تصمیم گرفتم برای پیگیری حال وی به خانه داییام بروم.
ساعت 11 شب بود که جلوی خانه داییام بودم و وقتی دیدم چراغهای خانهشان روشن است زنگ خانه را زدم و وارد خانه شدم.
پس از خوردن میوه با دایی و زنداییام صحبت کردیم و چـــون دیر وقت بود با گذشت نیم ساعت قصد خارج شدن از خانه را داشتم که داییام همراه من به جلوی در آمد و درباره مشکل خانوادهاش با هم حرف زدیم و در همین زمان بود که عروسش به خانه آمد و ما را جلوی در دید و وارد ساختمان شد.
ساعت 12 بود که با دایی پرویز خداحافظی کردم و سوار بر خودرویم به سمت خانه رفتم و برای سرکشی به برادرم که زندگی نباتی داشت با همسرم به خانه مادریمان رفتیم.
وی افزود: فکر کنم ساعت سه بامداد بود که مادر زنم در تماس تلفنی مرا از ماجرای مرگ دایی و زنداییام با خبر کرد و خیلی زود خودم را به خانهشان رساندم که دستگیر شدم.
فرهاد ادامه داد: من کسی را نکشتم و نمیدانم پس از رفتن من چه اتفاقی افتاده و همه اعترافات به کشتن دایی پرویز در روز نخست دستگیریام به خاطر شرایط روحی و روانی بود.
بنابر این گزارش، پس از ادعاهای عجیب فرهاد، قاضی باقری همراه چهار قاضی مستشار دیگر برای صدور حکم نهایی وارد شور شدند.