خانواده متهم به قتل یک بسیجی: دستمان به هیچجا بند نیست
مسیح علی نژاد
خبرنگار
موتورسوارهایی که جلوی شهروندان را در خیابانها و یا جلوی ماشینها میگیرند و به آنها به خاطر نوع روابط، پوشش و ترانه هایی که در خودروی شان گوش میکنند تذکر میدهند، شاید کارت شناسایی نداشته باشند، اما برای بسیاری از ایرانیان آشنا هستند؛ چهره هایی با لباس های خاکی و ساده و محاسنی کم پشت یا انبوه که مردم آنها را به نام "حزب الله" یا "بسیجی" می شناسند.
اخیرا عبدالحمید محتشم دبیرکل انصار حزبالله و مدیرمسئول هفتهنامه "یالثارات الحسین" درگذشت یکی از چهرههای بسیجی و "حزب اللهی" به نام علی خلیلی در حین انجام "فریضه امر به معروف و نهی از منکر" را یادآوری کرد و به این ترتیب، انگیزه اصلی اعلام آمادگی انصار حزب الله را برای ورود دوباره به میدان، مرگ آقای خلیلی عنوان شده است.
علی خلیلی جوان نوزده ساله و یکی از مربیان موسسه بهشت تهران بود. او بیست و پنجم تیر ماه سال ۱۳۹۰ در حین "امر به معروف و نهی از منکر" در خیابان با چند جوان گلاویز می شود و سرانجام در حین درگیری مورد اصابت چاقو قرار گرفته و روانه بیمارستان می شود.
احسان، ضارب علی خلیلی بازداشت و پس از دو سال با پرداخت دیه آزاد شد. اما پس از مرگ علی خلیلی در فروردین ماه سالجاری ورق برگشت و او دوباره روانه زندان شد.
پدر احسان ضارب علی خلیلی میگوید: "بعد از این درگیری پسرم بازداشت شد و مدت دو سال در زندان بود و به خاطر انفرادی طولانی سه بار می خواست خودش را حلق آویز کند. من دو سال رفتم در خانه آقای خلیلی برای گرفتن رضایت. هستی و نیستی ام را فروختم تا دیه را تهیه کنم. مادر آقای خلیلی خانم باشخصیتی است، خانواده آقای خلیلی خیلی خانواده خوبی هستند ما هیچ گلایه ای از آنها نداریم آنها خودشان شخصا آمدند دادگاه و رضایت دادند و گفتند چرا این بچه را آزاد نمی کنید که قاضی گفت به شما ربطی ندارد و این جرم دولتی دارد."
بازپرس جنایی به متخصصان پزشکی قانونی ماموریت داده با انجام معاینههای تخصصی علت اصلی مرگ را مشخص کنند. در ادامه، بازپرس پرونده خواستار جمعآوری اطلاعات پزشکی دو سال گذشته از بیمارستانهایی که علی خلیلی در آن بستری بود، شد.
پدر احسان در این خصوص گفت: "پزشکی قانونی اعلام کرده که جراحات وارده بر اثر چاقو در مرگ علی خلیلی بی تاثیر نبوده، ما که راضی به مرگ این بچه نبودیم اما من که رضایت محضری گرفتم، خود آقای خلیلی در صحت و سلامت آمده بود محضر رضایت داده بود. خودش، عمویش، پدرش و مادرش آمده بودند توی محضر رضایت دادند. من هستی و نیستی ام را فروختم و دیه دادم و رضایت گرفتم. نزدیک به سه سال از آن وقایع گذشته. او (علی خلیلی) سه بار پیاده رفته بود کربلا اگر ضربه های چاقو آدمی را مریض کرده باشه که نمی تواند پیاده برود کربلا."
در همین حال روایتهای مختلفی در خصوص شب حادثه منتشر شد.
سایت جهان نیوز در آن زمان نوشت، این طلبه وقتی دید که تعدادی جوان قصد داشتند دو دختر را به زور سوار ماشین شان کنند برای نهی از منکر با آنها گلاویز شد که مورد اصابت چاقو قرار گرفت.
مدتی بعد خبرگزاری فارس نوشت که چند مرد قصد تجاوز به دو زن را داشتند که علی خلیلی مانع شد. فارس در همین گزارش مصاحبه ای با علی خلیلی انجام داد و به نقل از او نوشت: "ساعت دوازده شب بود که دیدم پنج، شش نفر در حال اذیت دو خانم هستند و به زور میخواستند وی را سوار ماشین کنند، دوستان من به دلیل پائین بودن سنشان جلو نرفتند اما من به آن افراد تذکر دادم و گلاویز شدیم و یکباره چاقویی نمیدانم از کدام سو، نثار ما شد. من همان جا افتادم و آن افراد نیز فرار کردند اما یکی از همراهان من که موتور سواری بلد بود آنها را دنبال کرد و شماره پلاکشان را برداشت."
پدر احسان، ضارب علی خلیلی در مورد شب درگیری روایت متفاوتی دارد: "بچه ها نوار موسیقی می گذارند توی ماشین، شش نفر از همکلاسی های شان بودند. اینها هم ایست و بازرسی داشتند و گفتند نوار را خاموش کنید. پسرم هم گفت جشن است به شما چه مربوط است. بعد (علی خلیلی) گفت عباس جلوی ماشین را بگیر. پسرم و دوستانش دیدند ایست و بازرسی است، فرار کردند. سه تا موتور که ترک آن سه نفر نشسته بودند دنبال اینها می کنند. از میدان هفت حوض تا چهار راه سیدالشهدا بیست کیلومتر است مگر می شود امر به معروف را به زور انجام دهند؟"
پدر احسان همچنین گفت: "من خودم زباله کش شهرداری هستم، من نامه به رهبری دادم که به داد ما برسد. نامه نوشتم به رهبر که من یک مجروح جنگی هستم. متاسفانه پرونده را سیاسی کردند و ما هم دست مان به هیچ جایی بند نیست. توی روزنامه ها مطرح می کنند که نهی از منکر بوده و همین ها کار را خراب کرده. من خودم به سیاست وارد نیستم برای چی پرونده را سیاسی کردند؟"