چرا ایرانیها «خشمگین» و «پرخاشگر» شدهاند
صحنه ای از یک نزاع خیابانی در تهران
آبتین صدر
آنچنان که از آمار و ارقام بر می آید، بروز خشونت و پرخاشگری در ایران و کلانشهرهایی همچون تهران پدیده ای ملموس برای شهروندان است. آنچنانکه سالانه ۶۰۰ هزارایرانی دعوا می کنند و دست کم ۷۰ هزار تن نیز از هم شکایت میکنند. این آماری است که مسئولان سازمان پزشکی قانونی و نیروی انتظامی ایران عنوان کردهاند.
با توجه به این آمار و ارقام و آنچنان که خود شهروندان در شهرهای بزرگ و کوچک ایران و در خیابان و محله و تاکسی و مترو و حتی محل کار میبینند؛ به سراغ رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژیک رفتم و از پرسیدم این همه عصبانیت و پرخاشگری در جامعه به ویژه شهرهای بزرگی چون تهران از کجا میآید؟
رضا کاظمزاده: نکته مهم این است که خشم در درجه اول یک پدیده طبیعی و انسانی است. یعنی یکی از واکنشهای انسان است به یک سری محرکهای دنیای بیرون.
اما اینکه انسان چه نوع واکنشی در ارتباط با این احساس خشم درونی نشان بدهد این امر در حقیقت اجتماعی، تربیتی و بستگی به شرایط خانوادهای دارد که یک شخص در آن رشد پیدا کرده است.
در شهرهای بزرگ چون تهران دلایل ایجاد خشم میتواند، کاملاً متفاوت باشد. اساسا در جامعهای مثل جامعه ایران، یکی مسئله سرخوردگی است. یعنی افراد وقتی به طور مداوم احساس کنند که برای برآوردن یک سری از خواستههایشان، آمالشان و آرزوهایشان امکان واقعی در اختیار ندارند، این حس سرخوردگی مداوم مانند یک پتانسیل خشم، میتواند در درونشان تقویت شود و توی شرایط خاص و گاهی اوقات کنترل نشده و پیشبینی نشده به یک شکل بسیار شدید بروز پیدا کند.
این شرایط خاص میتواند تصادف کوچک رانندگی باشد، یا یک اتفاق در درون خانواده، یا حرف بیجای کسی در خیابان و محل کار که میتواند باعث شود که به قول معروف فرد از کوره در برود.
جدای از این در جامعه ایران بروز خشم در قالب روابطی که باهم داریم به نوعی کانالیزه هم شده. فرهنگ ما خصوصیتی دارد و آن این است که موثرترین راه را برای کنترل خشم، سرکوب خشم میداند.
یعنی از کودکی به ما یاد میدهند که احساس خشم را در درون خودمان حبس کنیم.
یک حالت دیگر هم که در جامعه ایران وجود دارد، این است که خشم همزمان در کنار مسایلی که گفتم، گاهی وقتها یک نوع ابزار است.
برای نمونه ما گاهی وقتها ترغیب میشویم به بروز خشم در یکی سری شرایط خاص؛ مثلاً خشمگین شدن مقابل شیطنت کودکان، همچنان یک روش تربیتی است. اینکه شما بچه را تهدید کنید، بترسانیدش یا خودتان را خشمگین نشان بدهید. این کارها را میکنیم و از این غافلیم که همزمان داریم الگویی به او در این رابطه ارائه میدهیم. یا اینکه مثلاً فرض کنید در جوامع شرقی و ایران در رابطه بین زن و مرد، مفهومی داریم به نام «غیرت»؛ این یک مفهومی است که ابراز بروز خشم را حتی به شیوهای فوقالعاده فیزیکی و رادیکال توجیه میکند.
در مجموع یکی نداشتن تربیت برای کنترل خشم و سرکوب آن است که سبب میشود به شکل آتشفشانی در مواقعی خشم را بروز دهیم. دیگر آنکه در جوامعی مثل جامعه ما از خشم به عنوان ابزار هم میشود استفاده کرد. یکی دیگر از دلایل هم مسئله سرخوردگیهای اجتماعی همچون بیکاری، نارضایتی جنسی و ... است که میتواند در انسان به مرور تولید کننده خشم سرکش باشد.
شما اشاره کردید به مهمترین دلایل بروز خشم آتشفشانی در جوامع سنتی همچون جامعه ایران، در جوامع مدرن وضع چگونه است؟
در جوامع غربی خشم را سرکوب نمیکنند. بلکه بیشتر تلاش میکنند به بچهها یاد بدهند که به جای سرکوب خشم، خشم را کنترل کنند در رابطه با دیگران و آن را به شکل جامعهپذیر بروز دهند.
به کودکان یاد میدهند که ناراحتیشان را از یک مسئله یا موضوع، با کلماتی که توهینآمیز نیست اما خیلی صریح و رک و پوستکنده است به طرف مقابل بروز دهند. بیتردید این روش کنترل میتواند از بروز خشم و خشونتی که غیرقابل کنترل و فیزیکی است جلوگیری کند.
با تمام این کاستیهایی که در جوامع شهری سنتی وجود دارد و به ویژه شهرهایی که مختصات خاصی نیز به لحاظ جرمخیزی دارند، بگویید که وظیفه شهروندان چیست؟ آیا میشود شهروندان خودشان تمرینی داشته باشند برای این که خشم خود را کنترل کنند ؟
تفاوت بزرگی که نظام شهری مدرن با نظام سنتی مثلاً جامعه خود ما دارد، این است که مسئله خشم کنترلش تماماً در گذشته در درجه نخست از سوی گروه انجام میشد؛ گروههای اجتماعی ما. همین است که سبب میشود که هنوز هم تا در درون گروه خودمان هستیم تعارف کنیم. فوقالعاده آدمهای مهربانی و احساساتی باشیم. اما وقتی که با غریبه طرفیم یعنی وقتی که پیوستگی و کنترل گروه روی ما نیست، وقتی قضاوت خانواده، پدر، مادر یا اقوام را پیش رو نمیبینیم، آن کنترل برداشته میشود و آن خشونت میتواند به شیوههای مختلف خودش را خیلی راحت نشان بدهد.
این در شرایطی است که وقتی شما وارد یک جامعه مدرن میشوید و آن نظام خویشاوندی را ندارید و افرادی نیستند که مدام دور و بر شما زندگی کنند و شما مدام با افراد بیگانه در خیابان طرفید و ۹۰ درصد آدمهایی که میبینید کسانی هستند که هیچ ارتباطی در گذشته با آنها نداشته اید. مکانیزمهای کنترل خشم شما هم تغییر میکند و دیگر آن خط قرمزهای گروهی رنگ میبازد.
بنابراین راهکارهای سازنده کنترل خشم باید در شما درونی شده باشد. برای اینکه در شما درونی شود این امر اکتسابی است. یعنی فرد احتیاج به تربیت دارد. به تربیتی که بر درونی کردن روشهای کنترل خشم بنا شده است.
این تربیت چگونه است؟
تاکید میکنم که کنترل خشم با سرکوب خشم تفاوت دارد. برای اینکه کنترل خشم در حقیقت به شما اجازه می دهد که شما خشم را زندگی کنید ولی از شما همزمان میخواهد که آن را اداره هم بکنید. وقتی در جامعه مدرن به یک بچه تاکید میکنند که مثلاً اگر ناراحتی بگو چرا ناراحتی و سعی میکنند مجبورش کنند، حتی اگر بتواند درباره مشکلات درونیاش صحبت کند برای این است که یک نوع تمرین است برای آن آینده آن بچه. به جای این که آن خشم را مخفی کند و یا به عنوان یک مشکل بزرگ در درون خودش حبس کند. این را با تمرین به مرور زمان یاد میگیرد که هم این احساس را زندگی کند و هم کنترل کند و هم موقعی که میخواهد بروزش بدهد به شکل اجتماعپذیر و انتقادی این را نشان بدهد. نظام شهری ما در ایران هم بر اساس نوع تربیتی که گفتم و به دلیل خصوصیاتی که دارد باید تغییر کند. ما نظام تربیتی برای زندگی شهری مدرن را متاسفانه نداریم.