دانستنیهایی درباره «حاج آقا، دکتر، شوالیه» علی فتحاللهزاده
مهدی رستم پور
علی فتحاللهزاده کیست؟ چگونه در دولتهای مختلف با گرایشهای سیاسی گوناگون، مدیران ورزشی جابه جا میشوند اما او به عنوان مدیرعامل باشگاه استقلال که پیشینه ورزشی هم نداشته، در سمت خود باقی میماند.
مردی که به مناسبتهای مختلف ممکن است او را حاج آقا صدا بزنند یا دکتر، لقب شوالیه را نیز دریافت کرده است. مدیری دولتی که ابلاغ مدیریتش را از وزیر ورزش گرفته اما برخلاف تاکید وزیر در حمایت باشگاهها از تیم ملی، حالا در فاصله کمتر از هفت هفته تا جام جهانی، میگوید از سرمربی تیم ملی به فیفا شکایت خواهد کرد.
برای آگاهی از نحوه ورود او به فوتبال باید بازگردیم به وقایع موسوم به «اغتشاش ۶۸» در ورزشگاههای آزادی و شیرودی که به خاطر لغو بازیها، هواداران فوتبال در خیابان آزادی به سمت میدان امام حسین، پاترول نیروی انتظامی را آتش زدند. شعارهای تندی هم سر داده شد.
آن ماجرا استعفای سرهنگ قدس رئیس پلیس تهران و مصاحبه خبری عبدالله نوری وزیر وقت کشور را در پی داشت. نوری، اعتراض فوتبالدوستانی که از لغو دیدار تیمشان برآشفته بودند را به رسانههای خارجی و «شکست خوردههایی که بعد از راهپیمایی بزرگ ۲۲ بهمن برآشفته بودند»، نسبت داد.
رخدادهایی که ضرورت امنیتیتر شدن فضای فوتبال را برای نظام جمهوری اسلامی پدید آورد. علی آقا محمدی نماینده همدان در مجلس - رئیس آینده خبر صداوسیما و عضو کنونی مجمع تشخیص مصلحت- حکم ریاست هیات مدیره استقلال را دریافت کرد. مدتی کوتاه پس از او، عباس انصاریفرد از سپاه پاسداران، مدیرعامل پرسپولیس شد. آقامحمدی، دایی همسر فتحاللهزاده است.
خود فتحاللهزاده همواره میگوید نه آقامحمدی بلکه ایروانی و میرولد او را به این سمت سوق دادند. البته حضور این دو در ورزش نیز به واسطه آقامحمدی صورت گرفت.
محمدجواد ایروانی عضو سابق هیات مدیره باشگاه، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و وزیر سابق اقتصاد. درباره جایگاه کنونی ایروانی همین بس که سخنران پیش از خطبه نماز جمعه برای تبیین دیدگاه رهبر ایران درباره اقتصاد مقاومتی بوده است.
ایروانی همانی است که سال ۱۳۷۲ در پاتوق سونای زعفرانیه با امیر قلعهنویی ۳۰ ساله و کاپیتان تیمش آشنا شد و زمینه ترقی سرمربی موفق سالهای بعد استقلال، مهیا شد.
روزنامه دنیای فوتبال و سایت تابناک به نقل از دستیار ایرانی رولند کخ، درباره این ماجرا نوشتند: «رفاقتها نقش داشت. اتفاقاً کاپ قهرمانی ما در جام باشگاههای آسیا در آن سونا نگهداری میشد و هنوز هم آن کاپ آنجاست!»
سیدکاظم میرولد معاون سیاسی وزیر کشور «رحمانی فضلی» است. رئیس دیوان محاسبات در دوره پنجم مجلس که سابقه نمایندگی ملایر در مجلس و استانداری ایلام را نیز دارد و عضو هیات مدیره استقلال بود.
به خاطر مردم میمانم
در تمام سالهایی که فتحاللهزاده در استقلال بوده، همواره اینطور وانمود کرده که از فشارها خسته شده و قصد رفتن دارد. حتی تصمیم خود را چند ساعت پیش هم عملی کرده اما در آخرین لحظه، واکنشهای احساسی مردم و درخواستهای هواداران باعث شده به خاطر آنها، باز هم در این سمت بماند.
امسال هم در پایان سیزدهمین دوره لیگ برتر همین جمله را به دوربین برنامه ۹۰ گفت: «قصد رفتن دارم اما مردم نمیگذارد.» در حالی که آنچه در ورزشگاه نمایان بود، نارضایتی شدید هواداران از مدیری بود که در تمام این سالها برای چنین باشگاه بزرگی، نتوانسته تیم ب یا یک تیم امید قابل اتکا تشکیل دهد. به نحوی که استقلال در نیم فصل دوم حتی نیمکتی کامل نداشت.
مدیری که نحوه انعقاد غیر حرفهای قراردادهایش با بازیکنان آنهم پس از این همه سال تجربهاندوزی، به گونهای است که میتوانند وسط فصل از تیم جدا شده، راهی کویت و قطر شوند.
دکترای «غیر واقعی» از بریتانیا
گروه ورزش شبکه خبر سیما نتایج تحقیقات خود درباره مدرک دکترای روزنامهنگاری فتحاللهزاده را منتشر کرد. دانشگاه بدفورد در نامهای به شبکه خبر نوشت: «هنوز هیچ فارغالتحصیلی از این دانشگاه در مقطع دکترا نداشتهایم.»
این پاسخی بود که الکسیس ویدون مدیر موسسه پژوهشی طرح و هنر رسانه و رئیس بخش روزنامهنگاری و ارتباطات دانشگاه بدفورد انگلیس داد. اما فتحاللهزاده به خبرآنلاین گفت: «جای اینکه بیایند از من بپرسند رفتهاند از یک نفر دیگر در یک دانشگاه دیگر پرسیدهاند. من مدارکم را اینجا دارم. میآمدند اینجا مدارک خودم را میدیدند. مشکلی برای رو کردن مدارکم ندارم.»
ماجرا از این قرار بود که اوایل دهه هشتاد افرادی به این کالج اعزام شدند تا دوره کوتاه آموزشی را بگذرانند. فتحاللهزاده هم از روزنامه استقلال همراهشان بود. اما این مدرک، کاربردی ندارد و از نظر وزارت علوم نیز فاقد ارزش است.
زنگ دکترا از باکو
«یک موبایل مخصوص دارم که برای دانشگاهم در باکوست. هر وقت باکو زنگ میخورد دلم میلرزد چون متوجه میشوم باید برای امتحانات به باکو بروم»
زنگ موبایلی که به موقع او را از وقت امتحانات آگاه کرد و باعث شد هم ضمن اداره باشگاه استقلال و تالیف بیش از ۱۵ کتاب علمی ورزشی، هم فوق لیسانس بگیرد و هم دو تا دکترا. میگوید این مدارک را از آکادمی علوم آذربایجان که از مراکز علمی بسیار معتبر جهانی است، گرفتهام. البته همه ایرانیهایی که همراه من بودند این دو مدرک را گرفتهاند!
حالا فتحاللهزاده بر روی سه مدرک دکترای خود تاکید دارد. یکی همان مدرک کالج لندنی است. آن دوتای دیگر هم بارها دستمایه مطالب طنز و کنایههای نشریات ورزشی به فتحاللهزاده بوده.
درآمدزایی یا سرمایهسوزی؟
«من اقتصاددان هستم و نشان میدهم چطور میشود تیم را با صفر ریال در صدر جدول نگه داشت.» این وعده مدیرعامل استقلال بود پس از اعلام اخذ مدرک دکترای اقتصاد.
حالا فصل تمام شده اما صدر جدولی در کار نیست. باشگاه در رده پنجم قرار گرفته و امیررضا خادم معاون پارلمانی وزارت ورزش درباره میزان بدهیهای این باشگاه گفته: استقلال دست کمی از پرسپولیس ندارد و متاسفانه در مورد مسائل مالی شرایط خوبی در این باشگاه حاکم نیست. میزان بدهیهای استقلال بالغ بر ۴۰ میلیارد تومان است!
اتومبیلهای تمام نشدنی فتحاللهزاده نیز از سوژههای مطبوعات ورزشی در دو دهه اخیر بوده. بارها گفته اتومبیلم را فروختم تا پول فلان بازیکن را بپردازم. هیچوقت مشخص نشده او دقیقاً چند اتومبیل دارد. اخیراً درباره آندرانیک تیموریان گفته بود فرش زیر پایم را میفروشم تا او را حفظ کنم.
پس از پیروزی مقابل العین در لیگ قهرمانان آسیا هم گفته بود: «بازیکنان ما غیرت کردند و اگر شده خانهام را میفروشم تا پول بازیکنان را پرداخت کنم.» اتفاقی که البته در عمل رخ نداد.
او همواره پول به دست آمده از فروش ساختمان باشگاه استقلال در خیابان لارستان که جزو معدود اموال این باشگاه بود را جزو درآمدهای حاصل از دوران مدیریت خود محاسبه کرده!
موج ترانسفرهای ناکام به آلمان نیز اصرار او بود و سوختن سرمایههای جوان این باشگاه را در پی داشت که پس از اعلام خواهرخواندگی استقلال و لورکوزن، عجولانه به سکوهای این باشگاه منتقل میشدند.
نشان شوالیه
پس از مسافرت به اروپا برای دریافت نشان شوالیه در بلژیک، گفت شهرام ناظری نیز نشان شوالیه خود را از همین موسسه بلژیکی دریافت کرده، در حالی که ناظری نشان معتبر و رسمی خود را از دولت فرانسه گرفته بود.
مدیرعامل استقلال درباره دریافت نشان شوالیه از موسسهای موسوم به «مرکز تحقیقات و نوآوری مدیریت اروپا» گفت: وقتی این نشان به فردی اهدا شود، دیگر کسی از آن کشور نمیتواند این لقب را دریافت کند. تاکنون دو نخست وزیر و چندین وزیر این نشان را گرفتهاند. این عنوان تا زمانی که در قید حیات باشم باقی خواهد ماند و اگر کسی بخواهد به این نشان دست پیدا کند باید من را بکشد!
خبرگزاری مهر گزارش داد که مرکز مزبور برای تشویق ایرانیان در زمینههای مختلف در دریافت نشان «شوالیه»، دفتر نمایندگی در تهران دایر کرده و از مدیران خواسته تا برای کاندید شدن با این نمایندگی تماس بگیرند!
افراد میتوانند با پرکردن فرم و البته واریز وجه نقد، در دفتر کارشان نشان شوالیه را دریافت کنند و نیازی به سفر به اروپا هم نیست. این موضوع، سوژه یک قسمت از برنامه ۹۰ شد.
سفر برای دریافت نشان، فقط یک مسافرت از بیش از ۱۰۰ سفر خارجی است که خود او تایید میکند. میگوید تقریباً همه جای دنیا را دیدهام غیر از آمریکا. انشاالله که قسمت نشود به امریکا بروم چون این کشور را دوست ندارم.
همزمان در جبهه، مجله، دانشگاه، خانه و آمفی تئاتر
او که حالا ۵۵ ساله است در مصاحبهای با مجله روزهای زندگی گفته: سال ۶۱ به تهران آمدیم و در دانشگاه آزاد مدیریت بازرگانی خواندم. سال ۶۳ ازدواج کردم و سال ۶۷ لیسانس گرفتم.
به خبرگزاری برنا هم گفته از سال ۶۱ در خدمت حجتالاسلام دعایی در موسسه اطلاعات بوده و سرمقالههای مجله جوانان را مینوشته. میگوید: «مقالات سیاسی بنده در کیهان و اطلاعات به چاپ رسیده. آن زمان جنگ بود و مسائل جنگ را به خوبی تحلیل میکردم. چهار سال سابقه جبهه دارم. از جمع ورزشیها کسی در جبهه هم دوره من نبود.»
با توجه به کار، درس، نویسندگی، سرمقالهنویسی و پیشینه چهار ساله او در جبهه با ابهاماتی مواجه است. خصوصاً که دهسال هم مسئول برپایی جشنواره تئاتر فجر بوده که آن ادعا هم با مستندات، سازگار نیست.
امکان اینکه او همزمان در جبهه، مجله، دانشگاه، خانه و آمفی تئاتر بوده باشد، در تمام این امور هم مسئولیتها و امور سنگینی را برعهده داشته باشد گرچه محال است اما در مصاحبههای مختلف او با ذکر خاطراتی درباره موفقیتهایش، به تفصیل اشاره شده.
مجله روزهای زندگی که مجله خودش است، از او پرسیده: «شما جزو جوانهایی بودید که به انقلاب پیوستید و سپس با شروع جنگ به مصاف دشمن رفتید، اگر میشود خودتان در این باره توضیح دهید.» توضیحات او مبهم است. به نظر میآید در این مورد، اصل طرح سوال در اولویت بوده نه الزاماً پاسخ آن!
مولف کتاب
روزهای زندگی میپرسد: «حاج آقا شما کتاب هم نوشتهاید، در این باره هم توضیح دهید.
"باید عرض کنم که من از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و ادامه هم دادم و تا حالا بالغ بر پانزده شانزده کتاب نوشتم، البته هیچ وقت اهل هیاهو نبودم که زیاد در موردشان صحبت کنم".»
کتابهایی تخصصی در حوزه علم و ورزش که به نام او به رشته تحریر در میآیند. آن هم هنگامی که مشغول مدیریت در باشگاه استقلال است.
تریبون اصلی مدیرعامل استقلال در تمام این سالها روزنامه استقلال جوان بوده است. صاحب امتیاز این روزنامه همان خویشاوند ذینفوذ او یعنی علی آقامحمدی است. فتحاللهزاده حتی در مقاطعی که از پست مدیریت باشگاه کنار گذاشته شد، دست از این روزنامه نکشید.
او دو سنگر را همواره حفظ کرده، یکی سکوهای جایگاه شماره هشت در ورزشگاه آزادی با بوقچیها و لیدرهایی که خودش برمیگزیند و از باشگاه حقوق میگیرند. دیگری هم همین روزنامه است و به موازات آن، حفظ روابط نزدیک با بقیه رسانهها. روی جلد روزنامه استقلال جوان، همیشه یکی دو تا عکس یا حداقل تیتری درشت از فتحاللهزاده هست.
شعار «فتحالله، فتحالله، دوست داریم به مولا»که گاهی حتی برخلاف عرف رایج در فوتبال دنیا، در گرماگرم بازی سرداده میشود را نیز بوقچیهای شاغل در باشگاه، کوک میکنند.
موفقیتهای برجسته در تئاتر
«دهسال مسئول اجرایی جشنواره تئاتر فجر بودم و اصلاً جشنواره تئاتر را ما بر پا کردیم، آنجا هم موفقیتهای برجستهای داشتیم. روزنامه کیهان با تیتر بزرگ در صفحه اول زد که برای اولین بار جشنواره تئاتر، جشنواره سینما را جلو زد و من هنوز آن روزنامه کیهان را دارم»
مدیرعامل باشگاه استقلال در شرح خاطرات خود از فعالیتهای هنریاش میافزاید: «یادم میآید سال ۷۰ که میخواستم از تئاتر خداحافظی کنم، حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ دعوتنامه از تئاتر ایران برای حضور در سایر کشورها داشتیم، دعوت کرده بودند که گروههای نمایشی ما برای اجرا به آنجا بروند. ما تئاتری در کشور داشتیم که کسی نمیتوانست از آن دل بکند، مثلاً من نمایشی را یادم میآید که نامش"معرکه در معرکه"بود. وقتی این تئاتر را آدم میدید تا استخوانش تکان میخورد. وزن تئاتر خیلی برجسته شده بود.»