اوقات فراغت شاه چگونه سپری می شد؟
شاه در حال موتور سورای. فرح دیبا همسر او ترک موتور نشسته است
گفت و گو از محمد قوام
اردشیر زاهدی داماد سابق محمدرضا پهلوی است. اما نزدیکی شاه به او به دلیل این نسبت فامیلی نبود. پدر زاهدی یعنی سپهبد فضل الله زاهدی، پس از کودتای ۲۸ مرداد قدرت را به دست گرفت و شاه که از ایران خارج شده بود، دوباره به ایران بازگشت و عصر تازه ای را در سلطنت آغاز کرد.
آقای زاهدی مدتی وزیر خارجه ایران بود و آخرین سفیر این کشور در ایالات متحده آمریکا است. او شاهد بخش زیادی از زندگی شاه پشت درهای کاخ و درون قصرهای مرموز سلطنتی است.
در حضور و خانه اوست که فرح دیبا اولین بار به شاه معرفی می شود و زمینه ازدواج شاه و فرح فراهم می شود.
اردشیر زاهدی پیش از این ازدواج بیشتر شاهد چگونگی گذران اوقات فراغت شاه بوده اما پس از آن هم در سفرهای خارجی شاه نه همچون یک مقامی از دولت که همچون مشاور و معاشر و همراه، با شاه بوده است. از این رو است که لحظاتی را دیده که نه دوربین خبرنگاری به آن راه دارد و چشم مستند سازی آن را دیده و نه دربار و شخص شاه علاقه ای به نشان دادن آن داشته است.
وقایع دربار و آنچه درون کاخ های سلطنتی در اوقات فراغت می گذرد، معمول نیست که چندان عمومی شود. دلایل متعددی دارد از جمله این که شاه و خانواده سلطنتی هم لحظات خصوصی ای دارند که می خواهند مثل همه آدم ها آن را سپری کنند اما درون نظام هایی که به دیکتاتوری میل می کند، این پرده پوشی بیشتر هم می شود تا زندگی خصوصی شاه مرموز باقی بماند. آخر از این دید شاه مقامی است که باید اوقات فراغت او با دیگران فرق کند و مشابه دیگران نباشد و دیگران تصویری از او بسازند که بالاتر از مقام معمولی انسان است.
اما واقعیت چنین نیست. آدم ها نیازهایی دارند که در هر مقام و موقعیتی باید به آن جواب دهند. شاه لباس های غیر رسمی را بیشتر می پسنند، عصر جمعه ها والیبال بازی می کند، کوفته را هم بیشتر از غذای های دیگر دوست می دارد و . . . اینها گوشه ای از زندگی است و چه چیزی مهمتر از زندگی است؟ جزئیاتی که گاه نقش آن در زندگی آن آدم ها و سرنوشت شان پررنگ تر از آن است که پنداشته شود. در این گفت و گو درباره دیگر علایق شاه که در یادداشت های علم به خصوص جلد آخر آن توضیحات نسبتا مفصلی آمده، صحبتی نشده است.
اردشیر زاهدی همراه با شاه در پیست اسکی
در کاخ نیاوران تهران سالن سینمای کوچکی هست که نشان از علایق احتمالی خانواده سلطنتی به سینما دارد. آیا شاه به فیلم علاقمند بود و از این سینما استفاده می کرد؟
اعلیحضرت به فیلم بی اندازه علاقمند بودند و در تمام مدتی که من افتخار آشنایی و التزام رکاب داشتم چه در ایران چه در خارج معمولا به سینما تشریف می بردند وعرض شود که به فیلم خیلی علاقمند بودند به همین دلیل هم گاهی اوقات شب ها در قصر هم هفته ای دو بار فیلم می دیدند.
چه در زمان ثریا چه در زمان ملکه سابق شهبانو و چه تا روزهایی که تنها بودند، به سینما علاقه داشتند. یک چیز دیگری هم که علاقه داشتند حیوانات بود. می رفتیم به باغ وحش. یک عکس هم در کتاب من هست که حتما خواهید دید که می خواستند یک مار گنده را بیندازند گردن اعلیحضرت که خدا بیامرز انداخت گردن من. به کنسرت هم علاقه داشتند که اگر شنیده باشید در انگلستان که تشریف فرما شده بودند برایشان باله و کنسرت کلاسیک ترتیب داده بودند.
خیلی خوب به یاد دارم موقعی بود که انقلاب در سال ۱۹۵۸ در عراق پیش آمده بود و کودتایی که در عراق توسط قاسم شده بود. آن وقت شب فیلمی نشان داده بودند که اسمش اسکندر میرزا بود، رئیس جمهور پاکستان بود و ملکه ثریا هم هم حضور داشت. فیلم خیلی زیبایی بود در عین حال خیلی غم انگیز بود بعضی قسمت هایش را دیدم که اعلیحضرت چند قطره اشکی هم ریختند.
بیشتر به چه فیلم هایی علاقمند بود؟
روی هم رفته به فیلم های کلاسیک علاقمند بودند. منظور از کلاسیک این است که حکایتی داشته باشد. در کاخ هم که بودیم [کاخ سعدآباد تهران] و من از سال ۱۹۵۳ این افتخار را داشتم اغلب هفته ای دوبار سینمایی بود که فیلم های ۱۶ میلیمتری نشان می داد. جمعه شب ها می آمدند می دیدیم.
سینمای ایران را هم دنبال می کرد؟
سینمای ایران را حتی قبل از اینکه پادشاه هم بشوند و بعد هم که پادشاه شدند [دنبال می کردند]. در سینماهای خوب مثل مایاک یا سینمای ایران معمولا یک لوژی به نام لوژ سلطنتی داشت - که خانواده از آن پشت می آمدند و وارد سینما می شدند- آنجا هم تشریف فرما می شدند.
این مربوط به موقعی است که هنوز در قصرشان عملی نبود که سینما باشد. بعد هم که همانطور که عرض کردم از این ۱۶ میلی متری ها بود مرتب تماشا می کردند. فیلم های خارجی را اغلب زودتر برایشان می فرستادند.
شاه به موسیقی چقدر علاقه داشت؟ آیا در خلوت موسیقی گوش می کرد؟
موزیک کلاسیک خیلی دوست داشتند. موزیک ایرانی را هم دوست داشتند.
از اپرا زیاد راضی نمی بودند مگر کشورهایی که اپرایشان شناخته شده بود. ولی موسیقی کلاسیک را، شوپن و چایکوفسکی و بتهوون و این چیزها را خیلی دوست داشتند. به موزیک ایرانی هم بسیار علاقمند بود. و اگر باز هم ملاحظه بفرمائید آنجا در قصر در مهمانی عقد ما مرضیه خانم را خواستند و مرضیه آمد شعر های زیبایی خواند. خیلی به این افراد محبت می کردند.
اردشیر زاهدی داماد سابق محمدرضا پهلوی است
چه قدر با هنرمندان در ارتباط بود؟
خیلی زیاد. خوب یادم میاد در رکاب اعلیحضرت بودیم چون اعلیحضرت لندن که تشریف فرما شدند، دیم مارگو فانتین - بالرین معروف که لقب دیم را از علیا حضرت ملکه انگلستان گرفت- بزرگترین احترامات را برایشان داشت. شوهرش هم کاندید ریاست جمهوری بود که سوء قصد بهش شد که بیچاره فلج شد. باری یک روزی در دوردل هتل سویس در رکابشان بودیم. رفته بودیم آنجا یک چایی بخورند تا برگردیم پیش دکتر دندان ساز.
اتفاقا روز خوبی هم بود. در آن بالکن دوردل وقتی من دیدم یک خانمی از دور دارد می آید. وقتی نزدیکتر شد به اعلیحضرت عرض کردم قربان این دیمی مارگو فانتین که در لندن هم به حضورتان رسیده بود است. اعلیحضرت با کمال میل بلند شدند و چند قدمی هم جلو رفتیم. با شوهرش که بیچاره نمی توانست خوب صحبت کند، چند کلمه ای صحبت فرمودند.
او هم یکی از آن رورانس های [تعظیم و ادای احترام] خیلی سلطنتی کرد. مردم که از دور مارگو را نگاه می کردند شروع کردند به دست زدن و هورا کشیدن. بعد هم آمد و نشست پهلوی ما.
یا در سال ۱۹۵۶ که برای اولین بار به شوروی رفتیم، در بلشویتف، در آنجا نوریف که شخصیت بزرگی بود یا اسلالویچ که ویولونیست بزرگی بود که {برای اجراهایش}از روسیه به آمریکا و انگلستان هم رفته بود، {شاه} به اینها احترام زیادی می گذاشتند.
در ایران هم یک خانم ایرانی که درانگلیس تحصیل کرده بود در مهمانی های بزرگی که برگزار می شد و خارجی ها بودند پیانو می زد. [شاه] علاقه شان به چیزهایی بود که در ایران ساخته می شد و آقای [مهرداد] پهلبد زحمتش را می کشید.
اغلب بعد از مهمانی شام هایی که خارجی ها بودند، در موقع سرو قهوه یک موزیک فرنگی یا ایرانی برپا بود.
آنچه که ما از کتاب های تاریخی و اسناد می بینیم تماس دربار با هنرمندان بیشتر از طرف شهبانو بوده است. خود شاه چقدر علاقه به تماس با هنرمندان داشت؟
این هایی که من عرض کردم مربوط می شود به زمان ثریا و قبل ازعروسی شان با علیاحضرت. قبل ترش من نبودم. مسلما ایشان [فرح] هم چون تحصیلات خارج داشتند و علاقه ای هم داشتند که دنبال می شد.
فکر می کنم یکی از مهمترین تفریحات شاه اسکی بود. آیا به تفریح دیگری از این دست علاقه مند بود؟
اعلیحضرت اصولا یک اسپورتمن بود . یادم است وقتی وزیر خارجه بودم و می آمدم شرفیاب بشوم در جریان بازی زمین خورده بودند و دستشان شکسته بود. اینجا عکسش را هم دارم مال سن موریس است. خیلی اسکی باز خوبی بودند. یادم می آید بچه ۷ یا ۸ ساله ای بودم آن وقت اعلیحضرت ولیعهد بودند آن موقع در تپه های لشکرک اسکی می کردند. آنوقت لیفت هم نبود باید خودت بالا می رفتی. همینطور بسیار سوارکار و شکارچی خوبی هم بودند. ایشان یک اسپورتمن به تمام معنی بودند. و به ورزش بی اندازه علاقه داشتند و برای همین هم ورزشکارهای ایرانی را تشویق می کردند که بروند بیرون برای فوتبال و غیره. این را خوب یادم می آید، از بچگی تا روزهای آخر که در خدمتشان بودم.
بیشتر تمایل به چه نوع غذاهایی داشت؟
اولا علیاحضرت ملکه مادر خیلی دستپخت خوشمزه ای داشتند و زمان اعلیحضرت رضاشاه کبیر برنج های عالی دم سیاه درست می کردند. شاه به غذاهای ایرانی خیلی علاقمند بودند. علیاحضرت گاهی کوفته درست می کرد. غذاهای خارجی هم دوست داشتند تنها چیزی که کسی نمی دانست و ما ها از آن سوءاستفاده می کردیم خاویار بود. ایشان دست به خاویار نمی زد. وقتی خارجی ها می آمدند و ما برایشان خاویار سفید که خیلی کمیاب بود می آوریدم نمی خوردند.
شاه و فرزندش در کنار ساحل
مهمانی هایی بود برای پرنس فیلیپ یا پرنس برنهارد، برای اینها همه خاویار سرو می شد اما برای اعلیحضرت سالاد سرو می شد اصولا یک ناراحتی و آلرژی داشتند و به همین دلیل خانواده شان اصولا به ماهی علاقمند نبودند.
حتی وقتی در رکابشان به حبشه رفتیم، یک شب روی عرشه کشتی ماهی خوردند، خیلی ناراحتی بدی پیش آمد که مجبور شدم فورا به هایلا سیلاسی امپراتور حبشه خبر بدم. یک برنامه ای داشتیم که باید در یک قصری خارج از پایتخت می رفتیم.
آیا به پوشیدن لباس های غیر رسمی علاقه ای داشت؟ یعنی اگر می شد با لباس رسمی در مراسم یا جمعی حاضر نشود چنین می کرد؟
خیلی زیاد. این آدم بی اندازه متواضع بود هیچ چیزی نداشت. واقعا یک بچه نظامی بودند مثل پدرشان. بی اندازه ساده . اگر که شما به عکس های آن زمان نگاه کنید وقتی اعلیحضرت رفتند مکزیک آنجا چون همه مکزیکی ها یک پیراهنی می پوشیدند شاه در همه آن عکسها با پیراهن است.
یا اگر به عکس هایی نگاه کنید که تشریف می بردند شمال برای اسکی آبی آنجا هم همینطور است. یا در روزهای تعطیل جمعه ایشان همیشه با لباس اسپورت بودند. گاهی اوقات در لباس رسمی اصلا کراوات هم نداشتند. بی اندازه آدم ساده ای بود.
لباس های رسمی شاه چطور تهیه می شد؟
هامپارسون یک خیاطی بود ارمنی در خیابان لاله زار نو کوچه رفاهی. از بچگی خیاط اعلیحضرت بود از زمان ولیعهدی. بعدها هم همینطور بود. لباس های رسمی دربار را هم که درباری ها درست می کردند که با شلوار سفید و ملیله دوزی بود او درست می کرد و ما درباری ها و آجودان ها هم بعد ها از این جریانات همینطور استفاده می کردیم.
در یادداشت های آخر اسدالله علم آمده وقتی او داده از شاه برای برنامه ریزی تعطیلات آخر هفته مشورت می خواسته تا برای شاه برنامه ای ترتیب دهد، شاه مقدار زیادی احساس تنهایی می کند و خیلی وقت ها از معاشرانش دل خوشی ندارد و چند باری هم با اشاره به افراد خانواده سلطنتی به علم می گوید با چه کسی می شود خوش گذراند؟
در رکاب اعلیحضرت در این سال هایی که بودم می توانم بگویم جمعه ها همیشه ناهار در منزل بود.
شاه به بازی والیبال علاقمند بود
چه در زمان ثریا چه بعد از ثریا و چه در زمان آمدن ملکه جدید عده به خصوصی از فامیل برای ناهار روز جمعه دعوت می شدند. بعد از ظهر هم بازی می کردند. ایشان والیبال هم خوب بازی می کردند. اتفاقا ملکه ثریا هم والیبالشان خوب بود همانطور که ملکه فرح خوب بازی می کردند.
روزهای چهارشنبه که به خصوص می رفتیم حضور علیاحضرت، فقط فامیل بودند و تعدادی از افراد که در گذشته خدمت کرده بودند یا سناتور بودند یا بازنشسته شده بودند. مهمانی علیاحضرت ملکه مادر بود من شاهد بودم هفته ای یکی دوبار. بعضی اوقات هم منزل دخترشان که در حصارک تشریف می بردند، عده معدودی از فامیل و خانواده سلطنتی بودند.
برنامه های تنهایی ایشان را من شاهد نبودم و اغلب روزها هم که در حال کار بودند. خیلی سخت کار بودند از ساعت ۹ صبح تا اغلب شب ها تا ساعت دوازده و یک. وقتی هم اخبار مهمی بود از خواب بیدارشان می کردند.
ولی این جلساتی که می گویید من نمی دانم چون زیاد کتاب بخوان نیستم و شاید این چیزها را کامل نخوانده باشم. ولی آن چیزی که من دیدم این است که به شما می گویم.