بهمن فرزانه، مترجم 'صد سال تنهایی' درگذشت
بهمن فرزانه، نویسنده و مترجم رمان 'صد سال تنهایی' درگذشت.
او بعد از یک دوره طولانی بیماری روز، ۱۷ بهمن، در بیمارستان طالقانی تهران از دنیا رفت.
ستاره فرزانه، خواهر آقای فرزانه علت مرگ او را عفونت، فشار پایین و بیماری قند خون عنوان کرده است.
آقای فرزانه بهار امسال بعد از سالها زندگی در ایتالیا به ایران بازگشت.
او به ایسنا گفته بود برگشته تا استراحت کند و دیگر قصد ترجمه ندارد. اما به دلیل بیماری دیابت و عفونت، بیشتر روزهایش را در بستر بیماری گذراند.
آقای فرزانه به نیت تحصیل به ایتالیا رفت و آنجا ماندگار شد تا بهار امسال.
او در طول ۵۰ سال، بیش از ۸۰ اثر را ترجمه و تالیف کرد. از جمله کتابهای گابریل گارسیا مارکز، گراتزیا دلدا، آلبا دسس پدس، اینیاتسیو سیلونه، لوئیجی پیراندللو، تنسی ویلیامز و دینو بوتزاتی.
از بهمن فرزانه مجموعه داستان 'سوزنهای گمشده' و دو رمان 'چرکنویس' و 'سرباز دل' به فارسی چاپ شده است.
رمان صد سال تنهایی، نوشته گابریل گارسیا مارکز سال ۱۳۵۳ با ترجمه روان بهمن فرزانه وارد بازار کتاب ایران شد و از آن زمان بارها منتشر شده است.
بهمن فرزانه را بیشتر به خاطر ترجمه این اثر مشهور مارکز میشناسند، اما او نوشتن را به اندازه ترجمه دوست داشت.
بهمن فرزانه در مصاحبهای به روزنامه سرمایه گفته بود: "هیچ مترجمی نیست که آرزوی نوشتن در سر نداشته باشد، هیچ چیز به اندازه خلق یک اثر لذت بخش نیست. از نوجوانی عاشق نوشتن بودم هر چند که ترجمه فرصتی برایم باقی نگذاشت. وقتی که کتاب چرکنویسام منتشر شد لذتی برایم داشت که قابل وصف نیست."
او درباره اینکه چرا داستانهای فارسی از جمله داستانهای خودش را به ایتالیایی ترجمه نمیکند، به بیبیسی فارسی گفته بود: "نویسندگان ایرانی از جمله خود من خیلی بومینویس هستند؛ در نتیجه بخش عمدهای از آثارشان غیرقابل ترجمه است. چون در صورت ترجمه ، مترجم مجبور است مدام برای کلمهها و اصطلاحات کتاب پانویس بگذارد که خب، این مساله باعث سر رفتن حوصله خواننده میشود. مثلا در همین کتاب چرکنویس من مدام از اشعار و رباعیات مولوی استفاده کردهام که اکثر قابل ترجمه نیستند. به همین خاطر ترجمه این آثار کار اشتباهی است."
پزشکان اول بهمن امسال پای چپ بهمن فرزانه را از زانو قطع کردند.
به گفته اعضای خانواده، سالها سیگار کشیدن، ناراحتی تنفسی و عفونت ریه را هم به دردهای او افزوده بود.
او در یک سال گذشته که در ایران بود، مدتی را هم در خانه سالمندان گذراند.
سام فرزانه
بیبیسی
وقتی که کتاب صدسال تنهایی نوشته گابریل گارسیا مارکز را دیدم، با آن طرح جلد سادهای که نام «بهمن فرزانه» روی آن بود، فکر نمیکردم که با او نسبت خانوادگی داشته باشم. بعد که فهمیدم برایم مهم شد. یکطور احساس میکردم من هم در افتخار ترجمه این اثر با این فامیل دورمان شریک هستم. آنقدر برایم مهم شد، که در یکی از سفرهایش به ایران همراه یک دوست و همکار به دیدارش رفتم.
بهمن فرزانهای که من دیدم از زیر یک سکته بیرون آمده بود و نیمی از صورتش حس نداشت. حرفهایش خیلی قابل فهم نبودند. انگار آب دهانش زیر زبانش جمع میشد و نمیتوانست درست حرف بزند. سالها زندگی در ایتالیا او را در سخن گفتن به فارسی کمی کند کرده بود. سیگار پشت سیگار روشن میکرد و آنها را دو سه پک نکشیده خاموش میکرد. انگار که چشمش از عواقب دود کردن ترسیده بود.
همکارم با او قرار مصاحبه داشت و من فقط میخواستم او را ببینم. با شور و شوق برایش از نسبت فامیلیمان گفتم. نیمنگاهی به من انداخت و گفت: «خیلی نسبتهای خانوادگی برایم مهم نیستند.» تقریبا دیگر با من حرفی هم نزد. لبخند روی لبم ماسید و از آن پس سعی کردم افتخار «صد سال تنهایی» را به خودش واگذار کنم.
هر چند کسانی هم هستند که سعی میکنند اعتبار آن ترجمه را به کسانی به غیر از بهمن فرزانه بدهند، از ویراستار گرفته تا ناشر، برای من اما بهمن فرزانه است که این اثر را به خوانندگان فارسی زبان هدیه کرده است.