انتقال پایتخت: نمی شود و نخواهند کرد ( مقاله ای از مجید محمدی )
پس از تلاش کاملا ناموفق دولت احمدی نژاد برای انتقال بخشهایی از ادارات دولتی و دانشگاهها از تهران و توزیع آنها در شهرهای دیگر مجلس مطالعه و زمینه سازی این امر را با تصویب طرحی به دولت واگذار کرده است.
از واکنش مقامات دولتی به این طرح به نظر می آید دولت روحانی هیچ علاقهای و عزمی به انجام این کار ندارد، مثل سخن مجید انصاری که توپ این موضوع را به زمین رهبر جمهوری اسلامی انداخته (تابناک، ۳ دی ۱۳۹۲)، قائم مقام وزیر کشور که آن را مخالف با قانون اساسی اعلام کرده (شبکه ایران، ۳ دی ۱۳۹۲) یا وزیر راه و شهرسازی که آن را صرفا یک ایده دانسته است. (ایسنا، ۵ دی ۱۳۹۲)
سه پرسش اساسی در باب هر گونه طرح انتقال پایتخت در ایران وجود دارد: انگیزهها چیست؟ آیا این طرحها وجهی از عملی بودن در بر دارند؟ و چه موانعی بر سر این گونه طرحها وجود دارد؟
انگیزههای محتمل
پنج انگیزه یا علت برای طرحهای انتقال پایتخت از تهران مطرح شده است:
۱. محیط زیستی. تهران از جهت آلودگی هوا و زمین و آب کشاورزی در اطراف آن یکی از آلوده ترین شهرهای ایران و دنیاست. تقریبا هر هفته اخباری در باب بیماران قلبی و سرطانی و ریوی در تهران (افزایش یا مرگ آنها) می شنویم. اما این انگیزه نمی تواند در طرح انتقال پایتخت توسط مجلس مطرح باشد چون در طرحهای دولتی مربوط به انتقال پایتخت نمی توان اثری از این موضوع دید. دولت و مجلس با مصوبهها و طرحهایی که داشتهاند نه تنها بر تمرکز اداری و مالی و سیاسی در تهران بلکه بر عوامل آلوده ساز در این شهر افزودهاند.
۲. بلایای طبیعی: تهران بر روی خط زلزله است و بنا به گفتهی برخی کارشناسان در صورت زلزله در تهران ۶۵ درصد خانههای نوساز تخریب و حدود ۱.۶ میلیون نفر کشته خواهند شد. (پرویز پیران، ایسنا ۳۰ آذر ۱۳۹۲) اما دولت و مجلس برای آمادگی مردم تهران در این زمینه هیچ اقدامی انجام ندادهاند. مسئلهی اساسی در این مورد این است که با انتقال پایتخت، جمعیت تهران منتقل نخواهد شد و امکان تخریب و کشتار عظیم توسط زلزله همچنان یک معضل برای این شهر باقی خواهد ماند.
۳. اداری: برخی تمرکز ادارات در تهران را عامل تمرکز قدرت و ثروت در تهران می دانند و معتقدند اگر دولت از تهران خارج شود بخش عمدهای از منابع کشور نیز از تهران رفته و این شهر نفسی خواهد کشید. اما ایران نیاز به تمرکززدایی دارد که در طرحهای انتقال پایتخت مغفول است. انتقال مرکز تصمیم گیری در کشور از یک نقطه به نقطهی دیگر در واقع انتقال بیماری و مشکل است از یک نقطه به نقطهای دیگر و نه حل آن.
۴. سیاسی: برخی با انگیزههای سیاسی بر این باورند که انتقال پایتخت از تهران موجب توزیع قدرت در سطح کشور می شود بالاخص اگر وزارتخانهها و ادارت بر حسب تخصص و تناسب به مناطق مختلف کشور منتقل شوند و یک مرکز اداری واحد وجود نداشته باشد. چنین انگیزهای نیز در میان مقامات حکومت به چشم نمی خورد.
۵. امنیتی: دغدغهی بسیاری از مقامات حکومتی مشکل کنترل جمعیت تهران در شرایط بحرانی است. آنها معتقدند که تنها بخشی از جمعیت کشور که می توانند روزی حکومت را براندازند چیزی حدود ۳ تا ۴ میلیون نفری است که در ۲۵ خرداد سال ۸۸ به خیابانها آمدند تا به نتایج انتخابات اعتراض کنند. آنها بر این باورند که تنها با انتقال مرکز اداری کشور از تهران این تهدید رفع می شود. این انگیزه قوی ترین انگیزه برای انتقال پایتخت از تهران برای مقامات حکومتی است. اما همان کسانی که چنین انگیزههایی دارند خود حاضر نیستند تهران را ترک کنند.
از همین جهت اقدام مجلس جنبهی نمایشی دارد.
چهار سناریو
در باب انتقال پایتخت (به فرض وجود منابع و عزم کافی و ثبات سیاسی دولتها) چهار سناریو قابل بحث است:
۱. شهر بزرگی دیگر: انتقال پایتخت به یک شهر بزرگ دیگر هزینهی کمتری را در انتقال بر دولت تحمیل می کند (چون بسیاری از زیر ساختها در آن شهرها وجود دارند) اما این کار نه تنها مشکلی از تهران حل نمی کند بلکه بر مشکلات شهر دوم نیز می افزاید. امروز تبریز و مشهد و شیراز و اصفهان و کرمان و اهواز عمدتا با همان مشکلات تهران دست به گریبان هستند.
۲. شهری کوچک: انتقال پایتخت به شهری زیر پانصد هزار نفر (مثل سمنان) مشکلات کمتری نسبت به انتقال پایتخت به شهری بالای یک میلیون نفر دارد اما اولا هزینهی انتقال را افزایش می دهد (زیر ساختهای شرهای کوچک در ایران ضعیف است)، و دوم آن که مقاومت بیشتر کارکنان موجود دولت را به همراه خواهد داشت (چون خدمات کمتری در شهرهای کوچک ایران وجود دارد).
۳. از نو ساخته شود: زیر ساختها و امکانات امروز تهران که حکومت از آنها برخوردار است با تلاش و سرمایه گذاری بیش از ۲۰۰ ساله فراهم شده است. انتقال پایتخت به شهری تازه ساخت با دو دسته مشکل روبروست: ۱) پیامدهای محیط زیستی جدی برای منطقهای که قرار است ساخت و ساز در این مقیاس در آن صورت گیرد؛ و ۲) چند دهه بحران در خدمات عمومی و زیر ساختهایی که ساخت آنها وقت گیر است. این بحران به طور طبیعی بر فضای کار اداری تاثیر گذاشته و نظام اداری را ناکارآمد تر از وضعیت موجود می سازد؛ در ایران ساخت یک فرودگاه بین المللی یا ساخت یک مصلی با همهی امکانات دولت و شهر تهران حدود سه دهه طول کشید؛
۴.اعلام یکی از شهرهای حاشیهی تهران مثل پرند یا هشتگرد به عنوان پایتخت: به دلیل تمرکز ۲۰۰ ساله انتقال یکبارهی همهی ادارات از تهران دشوار است. پایتخت باید جایی نزدیک به تهران باشد تا اولا انتقال به آرامی صورت گیرد و ثانیا اگر انتقال بخشهای یاز ادارات یا کارکنان دشوار بود آنها بتوانند در فاصلهای اندک مستقر بوده و به پایتخت جدید رفت و آمد کنند بدون آن که در زندگی آنها خللی ایجاد شود. اما انتقال به یکی از حاشیه های تهران اگر ممکن هم باشد وضعیت تهران را به همین صورت نگاه خواهد داشت و تنها جای برخی از ادارات در تهران بزرگ (تهران به علاوهی مناطق حاشیهای) را در همان محدوده تغییر خواهد داد.
موانع در پیش رو
چهار مانع جدی در برابر انتقال پایتخت وجود دارد که هر یک به تنهایی می تواند طرحهای انتقال را با شکست روبرو سازد:
۱. ساختار دولت که متمرکز بوده و هست: این تمرکز در ساختار حقوقی و واقعی رژیم حکومت جمهوری اسلامی تعبیه شده و نمی توان انتظار داشت حکومت بخشهای خود را در کشور بپراکند. پایتخت به هرجایی که منتقل شود به دلیل ساخت تمرکزگرای قدرت و ثروت در آنجا متمرکز می شود و آن محل بعد از مدتی به تهران امروز با همهی مشکلاتش تبدیل خواهد شد.
۲. در هم آمیختگی قدرت سیاسی و اقتصادی: امتزاج فساد اقتصادی و سوء استفاده از قدرت که مانع از جدایی این دو خواهد شد. تفکیک ناپذیر بودن پایتختهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در ایران برای اداره کنندگان کشور یک فرض است. نمی توان تصور کرد که قدرت سیاسی در ایران قدرت اقتصادی را رها کند یا قدرت فرهنگی و رسانهای از قدرت سیاسی تفکیک شود.
۳. ورشکستگی دولت: بنا به برخی تخمینها انتقال پایتخت اداری کشور با در نظر گرفتن چهار سناریوی فوق از تهران دهها تا صدها میلیارد دلار هزینه دارد. همچنین این کار حداقل به دو تا چهار سال برنامه ریزی و حدود ده سال کار مدام بر روی این موضوع نیازمند است. نه دولت در این مقطع و شاید تا پایان دولت روحانی از چنین بودجهای برخوردار است و نه ثبات سیاسی لازم برای برنامهای ده ساله برقرار است.
۴. مقاومت مدیران و کارکنان دولت: کارکنان و مقامات دولتی نمی توانند خانه و کاشانهی خود را رها کنند. بنا به گفتهی مقامات دولت احمدی نژاد مبنی بر انتقال ۲۰۰ هزار کارمند دولت و خانوادههایشان (لطف الله فروزنده، معاون توسعه منابع انسانی رئیس جمهور، فارس ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۰) با وجود برخی پاداشها و مزایا برای داوطلبان خروج از تهران درنهایت این رقم به حدود ۲۰ هزار نفر داوطلب محدود شد (معاون حقوقی مدیریت و سرمایه انسانی ریاستجمهوری، فارس، ۱۷ آبان ۱۳۸۹) و بعد نیز معلوم شد که این رقم مبالغه آمیز بوده و تنها حدود ۱۴۰۰ کارمند دولت (از حدود ۶۰۰ هزار کارمند) آمادگی خود را برای انتقال از تهران اعلام کردهاند (تابناک، ۴ دی ۱۳۹۲)..