حق با "بادبادک باز" بود!
عصر ایران؛ سروش بامداد - اگر رمان جذاب " بادبادک باز" نوشته خالد حسینی – نویسنده توانای افغان و مقیم آمریکا- را خوانده باشید احتمالا با نویسنده این سطور هم نظرید که بیش از هر عبارت و دیالوگ دیگر دیدگاه پدر شخصیت اصلی داستان درباره " دزدی" در یادها مانده است.
بیشتر کسانی که این داستان را خوانده اند آن بخش را بیش از هر قسمت دیگر در ذهن دارند چندان که در زمره باورهای آنان نشسته است:
« بابا گفت: فقط یک گناه وجود دارد. آن هم دزدی است. هر گناه دیگر هم نوعی دزدی است.می فهمی چه می گویم؟
مأیوسانه آرزو کردم کاش می فهمیدم و گفتم: نه، باباجون!
بابا گفت: اگر مردی را بکشی یک زندگی را می دزدی.حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی. حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی.می فهمی؟ »
این روزها که کوس رسوایی تخلفات اداری و مالی منتسب به مدیریت سابق سازمان تامین اجتماعی از بام به زمین افتاده و عالمگیر شده می توان به مقایسه واکنش افکار عمومی و ابراز انزجار آنان در این موضوع خاص با رفتارهای دیگری که پیش از این و از او در زمینه های مختلف سر زده بود پرداخت و با خالد حسینی داستان نویس، هم داستانی کرد و گفت:" فقط یک گناه وجود دارد. آن هم دزدی است. گناهان دیگر هم نوعی دزدی است."
چرا که وقتی روزنامه نگاری بی گناه به حبس می افتاد یا خطایی مرتکب شده بود اما شدت مجازات او با جرم تناسب نداشت نیز حقیقتی ربوده می شد.
اکنون هم وقتی درباره هدیه های غیر متعارف پرسیده می شود و در پاسخ می شنویم امری عادی و معمول بوده است باز انگار به سرمایه اعتماد عمومی دستبرد زده شده است.
این روزها دوباره رمان بادبادک باز را دست گرفته و می خوانم.
گویا حق با بابای امیر بود... .