سلطـهگری سیاه جوان فوتبالیست بر دختران دانشآموز
جوان فوتبالیست که به کمین دختران دانشآموز مینشست پس از 5 ماه زندگی زیرزمینی دستگیر شد.دختران همکلاسی که در دام این تبهکار شوم افتاده بودند از ترس انتشار فیلمهای سیاه و تهدید به اسیدپاشی تحت سلطه خواستگار فوتبالیست قرار میگرفتند.
اواخر تیرماه سال جاری دختر 15 سالهای با مراجعه به دادسرای بعثت تهران سرنوشت سیاهی را پیش روی بازپرس غفاری بازگو کرد و گفت: از یک سال پیش در مسیر مدرسه با پسری به نام آرش 22 ساله آشنا شدم. هر از گاهی با هم تلفنی حرف میزدیم تا اینکه با اصرارش سر قرار رفتم و آرش با ابراز علاقه زیادی گفت میخواهد به خواستگاریام بیاید. دوستی من و آرش پنهانی بود و این که پدر و مادرم را در جریان قرار بدهم خیلی سخت بود تا اینکه دل به دریا زدم و ماجرای خواستگاری آرش از من را به آنها گفتم اما پدر و مادرم اجازه ندادند آرش با خانوادهاش مهمانمان باشد.
پدر و مادرم میگفتند من کم سن و سال هستم و باید ادامه تحصیل بدهم و هنوز زود است که بخواهم ازدواج کنم. زمانی که موضوع مخالفت خانوادهام را به آرش گفتم، وی ادعا کرد صبر میکند تا رضایت خانوادهام را بگیرم. وی به اندازهای چربزبان و مهربان بود که توانست خیلی زود اعتماد مرا به خود جلب کند و به خلوتگاه بکشاند و تسلیم خواستههای پلیدش کند.وقتی از آرش شنیدم از من فیلم سیاه تهیه کرده است باور نمیکردم با یک ابلیس روبهرو هستم، از آن روز به بعد وی با تهدید مرا تحت سلطه قرار داد و هر چه دستور میداد باید انجام میدادم.
دختر نوجوان ادامه داد: اواخر تیرماه بود که خانه خواهرم مهمان بودم، آرش با من تماس گرفت و گفت نیاز شدیدی به پول دارد، خواست برایش پول تهیه کنم. همانجا بود که طلاهای خواهرم را دیدم و وسوسه شدم، طلاها که سه النگو، گوشواره، گردنبند و انگشتر بود را برداشتم و از ترس آبرویم به آرش دادم، تا دست از سرم بردارد، زمانی که طلاها را گرفت گفت با حل شدن مشکلاتش طلاها را بر میگرداند، من سادهلوح هم باورم شد و پس از مدتی که سراغ طلاها را گرفتم، با نیشخندی گفت طلای چی؟وقتی گفتم شکایت میکنم نه تنها گفت فیلمها را پخش میکند حتی مرا تهدید به اسیدپاشی کرد. آنجا بود که تصمیم گرفتم موضوع را برای مادرم و پلیس بگویم.
بازپرس غفاری با شنیدن ادعاهای این دختر دستور داد تیمی از پلیس برای ردیابی و دستگیری آرش وارد عمل شوند.همزمان با تحقیقات میدانی مشخص شد همکلاسیهای این دختر نیز با همین شیوه در دام آرش گرفتار شدهاند و پسر تبهکار با پرسهزنی در اطراف دبیرستان دخترانهای در محدوده جوادیه تهران به شکار طعمههایش دست میزند.
دختر 15 ساله دیگری که در دام این تبهکار افتاده بود، درباره تراژدی تلخ زندگیاش به بازپرس پرونده گفت: از طریق همکلاسیام با آرش آشنا شدم، در بین مسیر مدرسه هرازگاهی با وی قرار ملاقات داشتم، تا اینکه یک روز با من تلفنی حرف زد و به اصرار مرا به خانهشان دعوت کرد. وقتی خانهشان رفتم تنها بود، دیدم خیلی غمگین و ناراحت است وقتی پرسیدم چرا اینقدر آشفته و پریشان است ادعا کرد نیاز مبرم به پول دارد، به یکی از دوستانش بدهکار است و هر چه زودتر باید پول وی را فراهم کند بنابراین از من کمک خواست.من هم چون به وی علاقهمند و وابسته شده بودم و تحمل دیدن ناراحتیهایش را نداشتم به خانم دوستم رفتم و به بهانه اینکه میخواهم به جشن تولد بروم، طلاهای دوستم را امانت گرفتم و به آرش دادم تا برود مشکلش را حل کند.
زمانی که آرش انگشتر و گوشواره دوستم را گرفت قرار شد فردای آن روز آنها را برگرداند اما روزها و هفتهها گذشت و خبری از طلای دوستم نشد. وقتی طلاها را خواستم ناگهان مرا تهدید به اسیدپاشی کرد و گفت فیلم سیاهی را که از من گرفته بین همکلاسیهایم و بستگان پخش خواهد کرد.
آنجا بود که فهمیدم در دام یک تبهکار افتادهام و از ترس اینکه مبادا این شیاد از خانوادهام باجگیری کند به ناچار موضوع را با مادرم در میان گذاشتم و تصمیم به شکایت گرفتیم.در ادامه تحقیقات مأموران پی بردند آرش دختران دانشآموز زیادی را اغفال و پس از خواستگاریهای زیرکانه به بهانههای مختلف آنان را وادار کرده از خانههایشان دست به سرقت طلاجات بزنند و پس از اینکه نقشه شومش را اجرا کرده با تهدید به اسیدپاشی و انتشار فیلمهای سیاه، آنها را وادار به سکوت کرده است.
با توجه به سرنخهای به دست آمده، پلیس برای دستگیری این تبهکار شوم وارد عمل شد و در حالی که تجسس برای شناسایی مخفیگاه وی ادامه داشت در 29 آبان ماه سال جاری دختر جوانی در تماس تلفنی با کلانتری 108 نواب گفت: پسری بهنام بهروز معروف به آرش چند وقت پیش با نیرنگ و چربزبانی وی را فریب داده و طلاهایش را به سرقت بردهاست. هماکنون پسر تبهکار در خانهشان است و وی را به بهانه واهی سرگرم کرده است.دقایقی بعد تیمی از مأموران تجسس کلانتری به این خانه در محدوده خیابان نواب رفتند و در یک عملیات غافلگیرانه آرش را دستگیر کردند.در ادامه تحقیقات مشخص شد آرش همان شکارچی تحتتعقیبی است که دختران همکلاسی را فریب داده و ماههاست فراری شده است.خیلی زود مشخص شد بهروز همان آرش خواستگار دختران همکلاسی است و در تحقیقات میدانی پرده از جزئیات اقدامات تبهکارانه وی برداشته شد. آرش در بازجوییها جرمش را به گردن گرفت و گفت در این پنج ماه در خانه مجردی دوستش در محله نواب زندگی زیرزمینیای داشته است.سرانجام پس از پنج ماه، زندگی زیرزمینی این تبهکار شوم پایان یافت.
گفتوگو با جوان فریبکار
بهروز معروف به آرش، جوان فریبکاری است که با زورگیریهای زنجیرهای از دختران دانش آموز دست به اخاذیهای طلایی میزد.
با دختران دانشآموز چگونه آشنا میشدی؟
اطراف دبیرستان پرسه میزدم و بهراحتی جلو میرفتم و شماره میدادم.
خواستهات از دختران دانشآموز چه بود؟
خواستهای نداشتم.
میگویند آنها را وادار به سرقت طلاجات از خانههایشان کردی؟
من وادار نکردم، تنها مشکلاتم را با آنان در میان میگذاشتم و آنها خودشان طلاهایشان را به من میدادند.
پس چرا تهدیدشان میکردی؟
تهدیدی در کار نبود، دروغ میگویند فقط زمانی که طلاهایشان را میخواستند میگفتم فعلاً نمیتوانم آنها را برگردانم.
طلاها را چه کار میکردی؟
به جای قرضهایم پس دادم.
چه قرضی؟
مقداری قرض داشتم پس دادم و بقیه را خرج خودم کردم، یک موتور هم خریدم.
کار میکنی؟
فعلاً کاری ندارم اما قبلاً در یک مغازه مانتوفروشی میکردم و قبل از آن هم عضو تیم جوانان آبیپوشان پایتخت بودم.
فوتبالیست هم بودی؟ چه شد که به اینجا رسیدی؟
بله پول نداشتم به ناچار از تیم بیرون آمدم و در مانتوفروشی کاری برای خودم دست و پا کردم.
چرا زمان دستگیری دروغگویی کردی؟
ترسیدم شناسایی شوم.
یعنی اینقدر سابقهدار و معروف هستی؟
(سکوت میکند) آبرو دارم.
این مدت کجا مخفی شده بودی؟
خانه دوستم وحید بودم.
وحید هم در این اخاذیها نقش داشت؟
بله، آخرین سرقتی که از دختر جوانی داشتیم و من دستگیر شدم با نقشه وحید بود.