قتل برای رسیدن به زن خیانتکار
شهرام قاتلی است که با درخواست اولیایدم باید منتظر اجرای حکم قصاص باشد. این مرد متهم است مردی را به قتل رسانده که سالها قبل با همسرش ارتباط داشت.
او که دو هفته قبل برای دفاع از خود در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران حاضر شده بود در دادگاه انگشت اتهام را به سمت زنی گرفت که پیش از این در پرونده به عنوان هم جرم او معرفی شده بود. این مرد برای ما از زمانی که تصمیم به قتل گرفت، روزهای زندان و انتظار برای اجرای حکم می گوید.
تو به اتهام قتل به قصاص محکوم شدی. چرا مرتکب قتل شدی؟
گول خوردم. من آدمی نبودم که بتوانم کسی را بکشم. گول خوردم. آنچه اتفاق افتاد برای این بود که ریتا زن مقتول مثل مار در وجودم رخنه کرد و مرا گول زد و من هم به خواسته اش عمل کردم.
یعنی تو با مقتول اختلافی نداشتی و برای زنش این کار را کردی؟
بله، من با مقتول اختلاف نداشتم. اصلا او را نمی شناختم و از طریق زنش با او آشنا شدم، اگر هم کشتمش به دلیل این بود که ریتا به من قول پول داده بود. او از من خواست شوهرش را بکشم.
رابطه ای میان تو و ریتا وجود داشت؟
من و ریتا مدت ها قبل با هم رابطه داشتیم. موضوع به شش سال قبل از این که شوهر ریتا کشته شود، برمی گردد. آن موقع بود که شوهرش موضوع را فهمید، ما مدتی از هم دور بودیم.
وقتی شوهرش فهمید چه واکنشی نشان داد؟
او خیلی عصبانی شده بود، حتی موضوع را به خانواده من هم کشاند. با زنم تماس گرفته و گفته بود من و ریتا با هم رابطه داریم و اگر قرار است زندگی او خراب شود باید زندگی من هم خراب شود.
چطور با ریتا آشنا شدی؟
همکار بودیم و در محل کارمان آشنا شدیم. او برایم از مشکلاتی که شوهرش داشت گفته بود. وقتی هم شوهرش زندانی شد، خواست کمکش کنم. هر کاری از دستم برآمد برایش انجام دادم. در این ارتباط ها بود که عاشقش شدم و رابطه ما جدی تر شد.
گفتی مدتی از هم جدا بودید، چرا؟
من و ریتا از هم دور شدیم، چون شوهرش موضوع را فهمید و ماجرا را به همسر من گفت. درگیری زیادی در زندگی من ایجاد شد. هر دوی ما به وضعی رسیدیم که دیگر به این رابطه ادامه ندادیم. حتی ریتا از کارش استعفا داد و دیگر نیامد. بعد از آن من دیگر از ریتا خبر نداشتم تا این که بعد از چند سال دوباره با من تماس گرفت.
ریتا از شوهرش جدا شده بود؟
وقتی با من تماس گرفت، گفت از شوهرش جدا شده و بچه هایش پیش او هستند. البته بعد در دادگاه منکر شد و گفت از جدایی خبر نداشت.
چطور این ادعا را مطرح کرد. مگر می شود کسی خبر نداشته باشد از شوهرش جدا شده است؟
مدعی شد چند سال قبل با شوهرش اختلاف پیدا کرد و آنها حکم طلاق را از دادگاه گرفتند، اما دوباره رجوع کرده بود و صیغه طلاق جاری نشد، اما بعد مشخص شد در شناسنامه اش هم طلاق ثبت شده است. او می گفت شوهرم شناسنامه را مخفی کرده بود.
تو مدعی هستی ریتا به تو گفته از شوهرش جدا شده است. وقتی این حرف را زد از او نپرسیدی پس چرا هنوز در خانه این مرد زندگی می کنی؟
اتفاقا گفتم. او هم گفت به دلیل بچه ها با شوهرش مانده است، چون نمی خواهد نامادری بالای سر بچه هایش بیاید. من هم حرفش را باور کردم؛ چون خودم هم فقط به این دلیل با همسرم زندگی می کردم که بچه ها آسیب نبینند.
ریتا علت درگیری با شوهرش را به تو گفته بود؟
نه، چیزی نگفته بود. البته من چیزهایی فهمیده بودم. شوهر ریتا مرد بدبینی بود. ریتا می گفت شوهرش مرتب تلفن های او را چک می کند. از وقتی که زندان رفته بود، بدتر شده بود. به همه چیز شک داشت و فکر می کرد ریتا در این مدت خیانت کرده است.
درباره نقشه قتل شوهر ریتا بگو. چه کسی این نقشه را کشید؟
ریتا بعد از چند سال با من تماس گرفت و گفت از شوهرش جدا شده و حالا زنی آزاد است و می توانیم با هم رابطه داشته باشیم، من هم قبول کردم او را دوباره ببینم؛ البته هیچ وقت رابطه ما جدی نشد. چندبار همدیگر را دیدیم. او به من گفت اگر حاضر باشم شوهرش را بکشم به من پول می دهد. من هم قبول کردم؛ چون در آن زمان به پول احتیاج داشتم و شوهر ریتا را هم مرد لایقی نمی دانستم، وسوسه شدم و قبول کردم.
ریتا غیر از پول وعده دیگری هم به تو داد؟
به من گفت پول و ماشین می دهد. گفت مبلغ دهمیلیون تومان پول می دهد و یک ماشین هم می دهد که البته به قولش عمل کرد.
از روز حادثه بگو. چطور اتفاق افتاد؟
روز حادثه مطابق قراری که با ریتا داشتم، جلوی، در خانه رفتم. داشت پسرش را به مدرسه می برد سوئیچ ماشین را به من داد و گفت دو چک هم بالا دارد، می توانم بعد از کار آنها را بردارم. من هم وارد خانه شدم. اول با شوهر ریتا کمی صحبت کردم از این که من به خانه اش رفته بودم، تعجب کرده بود. بعد او را به قتل رساندم و چک ها را برداشتم و رفتم.
در این مدت ریتا کجا بود؟
نمی دانم فقط می دانم قرار بود به خانه نیاید تا من کار را تمام کنم. این که او کجا رفته در جریان نبودم.
در طول بازجویی بعد از این که مشخص شد تو قاتل هستی و ریتا گفت روز حادثه تو وارد خانه اش شدی، سعی کردی او را از مجازات دور نگه داری و از او صحبتی نکردی تا این که ماموران خودشان متوجه شدند چه اتفاقی افتاده است.
آن زمان هنوز ریتا را دوست داشتم و فکر می کردم می توانم خودم را نجات بدهم و بعد دوباره پیش ریتا باشم، اما بعد فهمیدم اشتباه می کردم. ریتا همه چیز را تقصیر من انداخت و بعد هم خودش را کنار کشید و اصلا سعی نکرد خانواده شوهرش را راضی کند رضایت بدهند و فهمیدم چه اشتباه بزرگی کردم. من گول این زن را خوردم و خودم را بدبخت کردم.
خانواده ات درباره کاری که کردی چه می گویند؟
همسرم از من جدا شد و بچه ام را هم با خودش برد. من در زندان هستم و نمی توانستم درباره بچه ادعایی داشته باشم، بنابراین بچه پیش زنم ماند. از وقتی هم جدا شده ایم دیگر از او خبر ندارم. دلم خیلی برای دخترم تنگ شده است، فقط چندبار با او تلفنی صحبت کردم.
سعی نکردی همسرت را از طلاق پشیمان کنی؟
من اصلا حرفی برای گفتن نداشتم. یکبار زنم متوجه خیانت من شده بود و بعد هم که فهمید به خاطر ریتا آدم کشته ام، دیگر نتوانستم کاری کنم. با این که پشیمان شدم، اما پشیمانی سودی نداشت. حق با زنم بود هر کاری او بکند حق دارد. ضمن این که من محکوم به قصاص هستم و هیچ امیدی به بازگشتم به زندگی نیست، بنابراین نمی توانم از زنی که این همه بلا سرش آوردم توقع داشته باشم برای من صبر کند.
تلاشی برای جلب رضایت اولیای دم نکرده ای؟
خانواده ام برای جلب رضایت رفته اند، اما فایده ای نداشته. آنها می گویند از مقتول دو بچه مانده که خودشان باید تصمیم بگیرند. نمی دانم وقتی بچه ها بزرگ شدند، چه تصمیمی در مورد من می گیرند. به هر حال من کار درستی نکردم و خیلی پشیمان هستم. امیدوارم آنها وقتی می خواهند درباره من تصمیم بگیرند میزان تقصیر ریتا را هم بسنجند. این زن من را اغفال کرده بود و هر کاری می خواست می کردم. اصلا اختیارم دست خودم نبود. حاضرم هر کاری که اولیای دم می خواهند بکنم تا مرا ببخشند.
با قصاص من بچه ام هم قصاص می شود، او دیگر نمی تواند سرش را در جامعه بلند کند. دلم برایش می سوزد. من کار اشتباهی کردم و باید تاوانش را پس بدهم، اما اگر قصاص شوم و دخترم بزرگ شود، می خواهد به مردم چه بگوید؟ بگوید پدرش چرا مرده است؟
خیلی وقت ها آرزو می کنم اگر قرار است بخشیده نشوم، ای کاش قبل از اعدام به دلیل مریضی بمیرم تا بچه ام بتواند بگوید پدرش به دلیل بیماری مرده است. سرنوشت این دختر به سرنوشت من گره خورده، او بی گناه است. امیدوارم اولیای دم من را ببخشند تا دختر بی گناهم تحت تاثیر کاری که کردم، قرار نگیرد. در این مدت که زندان بودم روزهای بدی را گذراندم. هر روز انتظار مرگ کشیدن خیلی سخت است. این که چند سال منتظر باشی هر روز بیایند و اسمت را برای اعدام صدا کنند، خیلی سخت است.