ملیک اصلانیان: من میدانم مولانا چرا میرقصید
امانوئل ملیک اصلانیان (۱۳۸۲-۱۲۹۴)
تیر ماهی که گذشت مقارن بود با دهمین سالگرد درگذشت امانوئل ملیک اصلانیان موسیقیدان اندیشمند ایرانی. به همین مناسبت جمعی از شاگردان او البته با تاخیری سه ماهه سوم آبان ماه مراسم ویژه ای در تالار رودکی برگزار می کنند.
در درازای هشتاد سالی که از فعال شدن حوزه موسیقی پیشرو در ایران می گذرد، به ندرت میتوان با موسیقی اندیشمندانه، آنگونه که درخور این عنوان است، روبرو شد.
در این حوزه نیز شیفتگی به فن و تکنیک آهنگسازی، نقش تعیین کننده ایفا کرده است. این شیفتگی نه تنها مجال اندیشیدن را از آهنگسازان سلب کرده که راه را بر بیان احساس واقعی آنان نیز بسته است. در چنین فضایی است که نقش حضور اندک اندیشمندانی که شمارشان شاید از انگشتان یک دست تجاوز نکند در جامعه موسیقی ایران ارزش و اهمیت ویژه پیدا می کند.
امانوئل ملیک اصلانیان نوازنده و آهنگساز در فهرست این اندک موسیقیدانان اندیشمند جای داشت.
او در سال ۱۲۹۴ در روستوف در روسیه زاده شد، هر چند در بیشتر منابع گفته شده در تبریز به دنیا آمده است.
در گفت وگویی می گوید:"محل تولد من در شناسنامه، تبریز نوشته شده اما در حقیقت در سال ۱۹۱۵ میلادی در روستوف به دنیا آمدهام. پدر و مادرم اهل تبریز بودند، اما در آن زمان در روستوف زندگی میکردند."
در سالهای نوجوانی به هامبورگ در آلمان رفت و در کنسرواتوار این شهر به آموزش موسیقی پرداخت.
پس از دریافت دیپلم پیانو از کنسرواتوار هامبورگ، رهسپار برلین شد با این نیت که در مدرسه عالی موسیقی این شهر، شیوههای علمی آهنگسازی و رهبری ارکستر را نیز فراگیرد.
بخت یار امانوئل بود که یکی از موسیقیدانان نام آور و نوآور آلمانی، پاول هیندمیت، در آن مدرسه تدریس می کرد. امانوئل از آموزههای هیندمیت بهره های فراوان برد و با به پایان رساندن دوره آهنگسازی، به ایران بازگشت.
در ایران چند سالی را به مطالعه در موسیقی ایران پرداخت، به مقام استادی در هنرستان عالی موسیقی رسید و به مرور و به موازات تدریس، دست به کار آفرینش موسیقی شده است.
نخستین آفریدههای ملیک اصلانیان که برای پیانو نوشته شده، کوششی است در راه پیدا کردن ساختاری که در عین وفاداری به ضوابط بین المللی با ویژگیهای موسیقی ملی نیز سازگار باشد. قطعاتی در چهارگاه و دشتی که حاصل این کوشش است از همان آغاز او را به عنوان آهنگسازی اندیشمند معرفی کرد.
اصلانیان پس از آن آرام آرام به سراغ کارهای ارکسترال و صحنهای رفت، هر چند سال یک بار با دقت و مراقبت تمام کاری را به پایان برد و منتظر مانده تا تاثیر اجرای آن را در تالار رودکی ارزیابی کند و از آن در ساخت و پرداخت کارهای بعدی بهره بگیرد.
باله پروانه، گلبانگ، برای ارکستر و گروه آواز جمعی، باله افسانه آفرینش و اوراتوریوی سپیده از کارهای برجسته صحنه ای اوست که همه آن ها در تالار رودکی در سال های پیش از انقلاب به اجرا درآمد.
اوراتوریوی سپیده با متنی از محمود خوشنام فراز و نشیبهای تاریخی ایران را بررسی می کند که همیشه نبرد دائمی اهریمن و اهورامزدا، ظلمت و روشنایی را به ذهن می آورد و پایان هر شب سیاه را که در نهایت سپید است.
افسانه هستی
معروف ترین و شاخصترین کار ملیک اصلانیان افسانه آفرینش است که از باورهای فرهنگ میترایی تغذیه کرده است.
او این باورها را بسیار غنی ارزیابی می کند. منابعی که به یاری آن ها میتوان بسیاری از رویدادهای جهان هستی را توجیه کرد. افسانه آفرینش همیشه موضوع برانگیزانندهای برای هنرمندان و موسقیدانان بوده است.
اما افسانه اصلانیان را دید هستی شناسانه میترایی او از افسانه های دیگران متمایز می کند. در روایت اصلانیان، زِروان خدای مطلق از آسمان به زیر می آید و زمینی می شود. به قالب میترا در می آید که انسان است. او خود می گوید: "به نظر من، خدا در انسانها جاری می شود و سرانجام به انسان تبدیل می گردد."
اصلانیان موسیقی افسانه را مدرن و پلی تنال (چند تنالیتهای) انتخاب کرده است. در سبب آن می گوید: "اگر چه این اندیشه از ایران باستان برخاسته ولی تبدیل به یک موضوع فلسفی فراگیر در جهان شده است. از همین روی برای آن از موسیقی مطلق بدون وابستگی به این سو و آن سو بهره گرفتم."
در سبب آنکه چرا چنین موضوعی را از طریق رقص و باله مطرح ساخته می گوید: "رقص در شرق همان کاری را می کند که فوگ، در غرب. در فوگ خلسه از طریق تجرید معنوی و روحانی به دست می آید و در رقصهای شرقی از راه جسم و این هر دو وسیلهای است برای رسیدن به مطلق."
از همین جاست که به تاثیر عرفان در موسیقی اصلانیان می رسیم. او اظهار شگفتی می کند که "عرفان نتوانسته همان نیرویی را که در ادبیات گسترده ایران پدید آورده، در موسیقی به وجود آورد. هنوز در موسیقی عارف وجود ندارد."
سبب واپسماندگی
نخستین آفریدههای ملیک اصلانیان برای پیانو نوشته شده است
"می دانم چرا مولانا نیز میرقصید. وقتی برگ درخت در هوا می رقصد، این خواسته خودش نیست. نیرویی آن برگ سبک را می رقصاند. مولانا هم از طریق گذشتن از من؛ چنان سبک میشد که به رقص در می آمد. در موسیقی هم باید به این سبکی رسید."
ملیک اصلانیان عوامل مختلفی را در واپس ماندگیهای فرهنگی ما دست اندر کار می دید: "اول آن که ما پیر شدهایم و احتیاج به رنسانس داریم. ما زودتر شروع کردیم، زودتر هم به اوج رسیدیم و حالا هم به پیری و از کار افتادگی."
"در هوای گرم شرق همه چیز زودتر شکفته و پژمرده می شود ولی از یاد نبریم که نژادی که تمدن را آغاز کرد، شرق را برای زندگی انتخاب کرده بود."
عاملی که به ویژه در حوزه موسیقی و روند تحولات آن اهمیت پیدامی کند، مذهب است. اصلانیان دراین باره نیز نظری ویژه داشت: "غربی ها به خصوص آلمانی ها روحیه خشنتری داشتند و آئین نرم و ملایم مسیحیت را پذیرفتند. ولی ما روحیه نرم و لطیفی داشتیم و آماده بودیم که آئین خشن تری را بپذیریم. به هر حال همه چیز از داخل ناشی شده است. اگر ضعف داخلی وجود نداشت، مقاومت بیشتری میشد. اگر آدم ضعیف نباشد، سرماخوردگی او را از پای در نمی آورد. من فکر می کنم اگر آئین مانی باقی مانده بود چه بسا که ما لاک پشت نمی شدیم."
او در پاسخ ناقدانی که که رپرتووار نوازندگی او را محدود و رسیتالهای او را تکراری ارزیابی می کردند، می گوید: "این تکرارها نیز برای رسیدن به عمق است. من بعد از هر اجرا، باز جور دیگری می نوازم. من همیشه در سفرم. آن هم سفری که انتهائی برایش متصور نیست."
و اما نظرات امانوئل ملیک اصلانیان درباره موسیقی موجود ایران نیز قابل تامل است. از بسیاری از نام آوران سنتی یاد می کند و یادآور می شود که از جمله با ابوالحسن صبا آشنایی داشته و از او مطالب زیادی آموخته است و اشاره ای نیز به کوشش های خود در زمینه موسیقی سنتی می کند و اثری که برای تار و تنبک و سنتور نوشته است.
بعد می کوشد سبب واپسماندگی ها را پیدا کند: "شاید تقصیر از سازها باشد که چون پیشرفت نکرده اند، امکان پیشرفت خود موسیقی را نیز محدود کرده اند. بعد برای روشن شدن رابطه حیاتی میان ساز و موسیقی مثال از غرب می آورد: اگر چمبالو پیشرفت نمی کرد و تبدیل به پیانوی رویال نمی شد ما هم از سونات های اسکارلاتی به راپسودیهای لیست نمی رسیدیم."
ملیک اصلانیان بعد حرف آخر را می زند. حرفی که بسیاری از نواندیشان دیگر نیز گفته اند و گوش شنوایی نیافتهاند: "ما دارای منبع عظیمی از موسیقی در کشورمان هستیم. آهنگسازان ما باید با استفاده از کنترپوان، هماهنگیهای جدید ابداع کنند. آن موقع موسیقی ایرانی دارای سبک بین المللی خواهد شد."
و بعد در پاسخ کسانی که این کوشش ها را غرب زدگی تلقی می کنند، می افزاید: "کنترپوان یک علم و در نتیجه بین المللی است و مربوط به کشور خاصی نمیشود و استفاده از آن لطمهای به هویت ملی ما نخواهد زد."