کیروش جواهریاب فوتبال ایران است
عصر ایران؛ پریا سپینود - انتقادهای تلویحی و گاه آشکار از حضور بازیکنان ایرانیالاصل در تیم ملی فوتبال ایران در حالی صورت میگیرد که در چند سال اخیر، بازیکنانی از این دست، کیفیت خوبی در تیم ملی داشتهاند و در آخرین نمونه، گل رضا قوچاننژاد صعود تیم ملی ایران به جام جهانی 2014 را رقم زد.
منتقدین کارلوس کیروش در این ماجرا، پارهای حرفهای عقلانی دارند و پارهای حرفهای غیر عقلانی! حرف عقلانی آنها این است که چرا کیروش به استعدادهای مخفیمانده لیگ برتر فوتبال ایران نگاه نمیکند. این انتقاد البته وارد است به شرطی که واقعاً ثابت شود که کیروش به بازیهای لیگ برتر ایران اعتنایی ندارد.
اگر این منتقدین خودشان را جای کیروش بودند چه میکردند؟ آیا در مقام سرمربی تیم ملی، بازیهای لیگ برتر را تماشا نمیکردند تا اگر بازیکن به درد بخوری به چشمشان خورد، او را به تیم ملی دعوت کنند؟
مثلاً پرویز مظلومی که میگوید کیروش چرا فلان بازیکن را که اصلاً فارسی هم نمیداند به تیم ملی دعوت میکند اما از مس کرمان را کسی به تیم ملی دعوت نمیکند، اگر خودش سرمربی تیم ملی بود و بازیکنی در مس کرمان وجود داشت که از نظر او بازیکن مناسبی برای تیم ملی بود، چه میکرد؟ بدیهیست که او را به تیم ملی فرامیخواند چرا که حضور آن بازیکن در نهایت به سود خود مظلومی بود. موفقیت تیم ملی، بیشترین سودش به حساب سرمربی تیم ملی واریز میشود.
اگر کیروش واقعاً بازیهای تیمهای رده پایین لیگ برتر را تماشا نکرده باشد، این اهمال او قابل انتقاد است ولی بعید است که مربی حرفهای و سرد و گرم چشیدهای مثل او، فقط به چند تیم بالای جدول نگاه کند. بنابراین کی روش، از منظری روانشناختی، حق دارد که از اتهام "بی اعتنایی به بازی های لیگ برتر" شاکی شود.
اما حرف غیر عقلانی منتقدین کیروش کدام است؟ انتقاد از نفس حضور بازیکنان دو رگه و ایرانی الاصلی که حرف زدن به زبان فارسی را هم به خوبی بلد نیستند، سخن غیر عقلانی این منتتقدین است که تا حدی نیز رنگ و بوی فاشیستی دارد!
حساسیت ناسیونالیستی به بازیکنان دو رگه، چیزی است که پیش از اینها در فوتبال اروپا هم وجود داشت و الان از عیار آن کاسته شده است.
در دهه 1990 که تعداد رنگینپوستان و دو رگههای تیم ملی فوتبال فرانسه به تدریج افزایش یافت، چهرههای برجسته احزاب دست راستی فرانسه، از حضور این بازیکنان در تیم ملی کشورشان ناراضی بودند. در مهمترین نمونه از این دست، ژان ماری لوپن، رهبر وقت جبهه ملی فرانسه، به صراحت گفت اصلاً احساس نمیکند تیمی با این همه سیاهپوست تیم ملی فرانسه است.
لوپن سیاستمداری ناسیونالیست و محافظهکار بود. مواضع او محافظهکارانه بود ولی موضعگیریهایش علیه سیاهپوستان و مهاجران جامعه فرانسه، خصلتی رادیکال داشت. او متعلق به جریان راست افراطی در کشور فرانسه و به حق مصداق نئوفاشسیم اروپایی بود.
اگر تعداد بازیکنان دو رگه تیم ملی ایران در چند سال آینده باز هم افزایش یابد، شاید برخی از ایرانیان متعصب، که حساسیت ویژهای نسبت به زبان فارسی و غربی نبودن محیط پرورش بازیکنان تیم ملی دارند، به تدریج احساس کنند که این تیم ملی، تیم ملی ایران نیست. ولی واقعاً چنین دیدگاه متعصبانهای تا چه حد ارزش دارد و اساساً به چه کار فوتبال ملی ایران میآید.
هماکنون پنج بازیکن ایرانی الاصل در تیم ملی فوتبال ایران حضور دارند: اشکان دژاگه، رضا قوچاننژاد، دانیال داوری، سردار آزمون، مهرداد بیتآشور.
اگر اشکان دژاگه و بویژه رضا قوچان نژاد نبودند که ما الان در جام جهانی نبودیم! دانیل داوری هم، بیتردید از تمام دروازه بان های کنونی فوتبال ایران کیفیت بالاتری دارد. چرا باشگاههای آلمانی باید از او استفاده کنند و تیم ملی ایران نه. او بهترین گزینه برای حفاظت از دروازه تیم ملی ایران در جام جهانی است.
اما از همه این نکات که بگذریم، واقعیت این است که کفگیر فوتبال ایران سالهاست به ته دیگ خورده است. فوتبال ایران دست کم از سال 2004 به بعد، حرف کیفی خاصی برای گفتن ندارد. آخرین باری که تیم ملی ایران در یک تورنمنت مهم چند بازی خوب پشت سر هم انجام داد، سال 2004 در جام ملتهای آسیا بود. پس از آن، جز نکبت کیفی چیز دیگری از تیم ملی ایران ندیدهایم. ما حتی چه در سال 2005 و چه در سال جاری که به جام جهانی صعود کردیم، بازیهای خوبی ارائه نکردیم و اگر 3 تیم از آسیا به جام جهانی صعود میکردند، بعید بود که دست ما به دامان جام جهانی برسد.
آری، کفگیر فوتبال ایران به ته دیگ خورده است. کافی ست به لیگ برترمان نگاه کنیم تا این حقیقت تلخ را دریابیم. بازیکنانی گرانقیمت و بیکیفیت!
اگر کفگیرمان به ته دیگ نخورده بود، سرمربی تیم ملی بیکار نبود که در گوشه و کنار جهان دنبال بازیکن ایرانی الاصل بگردد. راحت در تهران مینشست و با بازیکنان خوبی که فوتبال ایران تحویلش داده بود، یک تیم ملی خوب درست میکرد و قدم به جام جهانی میگذاشت.
از سر حسادت و تعصب، علیه "کار خوب کیروش" موضعگیری نکنیم. کیروش شاید کمی قد و حتی کینهتوز باشد؛ اما به فوتبال ایران کمک کرده است. نخست با رساندن تیم ملی ایران به جام جهانی، دوم با پیدا کردن بازیکنان خوب ایرانی الاصل در گوشه و کنار جهان و آوردن آنها به تیم ملی ایران.
کارلوس کی روش همچون غواصی ست که گوهرهای فوتبال ایران را از دل دریاهای دور به چنگ می آورد. آری، او جواهریاب فوتبال ایران است. کافی ست که شادی 75 میلیون ایرانی را پس از گل رضا قوچان نژاد به کره جنوبی به یاد آوریم. قوچان نژاد مرواریدی بود که کی روش پیدایش کرد.