سرنوشت افیونی خانم دکتر فارغ التحصیل اروپا در ایران
روزنامه ایران :خانم دکتر اروپایی در سفر به ایران پای در دنیای افیونیها گذاشت.دوستی افیونی این خانم دندانپزشک با جوان مواد فروش ایرانی دردسرساز شد.
عصر 15 شهریورماه سالجاری مأموران کلانتری 125 یوسفآباد هنگام گشتزنی در یکی از خیابانهای منطقه به یک مرد و زن که کنار خودروهای پارک شده، رفتار مرموزی از خود نشان میدادند، برخوردند.
دقایقی بعد مأموران رفتارهای غیرعادی این زن و مرد جوان را تحت نظر گرفتند و دیدند مرد جوان در یکی از خودروها را باز کرد و پس از سرقت لوازم داخل آن به سراغ خودروی دیگری رفت.تیم پلیسی با دیدن این صحنه وقتی دیدند در برابر دو دزد قرار دارند برای دستگیریشان وارد عمل شدند.
در صحنه حمله پلیس، مرد جوان که یک کوله پشتی به همراه داشت با دیدن مأموران او را به زمین انداخت و از صحنه سرقت پا به فرار گذاشت و زن جوان هاج و واج کنار کولهپشتی ایستاد و دستگیر شد.
زن سیه چرده و لاغر اندام که با دیدن پلیس دستپاچه و شوکه شده بود، گفت بیگناه بوده و در سرقت داخل خودروها هیچ نقشی ندارد.این زن که ماندانا نام دارد، در بازجوییها گفت: من یک دندانپزشک مقیم اروپا هستم، حدود هفت ماه پیش به خاطر امتحان بورسیه در سفارت ایتالیا به تهران آمدم که از شانس بد و حماقت در دام اعتیاد گرفتار شدم و با آرش، همان پسری که فرار کرده است آشنا شدم. آرش تنها برایم هروئین میآورد و در سرقتها من هیچ نقشی نداشتم. فقط از او یک شماره تلفن دارم و هر وقت مواد میخواستم با وی تماس میگرفتم.بازپرس امجدیان از شعبه 14 دادسرای خارک با شنیدن ادعاهای این خانم دکتر اروپایی دستور داد تا آرش ردیابی و دستگیر شود.
گفتوگو با خانم دکتر افیونی
خانم دکتر جوان دستهایش را روی صورتش میگذارد و آهی میکشد و آرام میگوید: دوست داشتم جراح فک و صورت شوم اما دندانپزشک شدم. وقتی دیدم آرزوهایم بر باد رفته است در دام افیون افتادم.
چند سال داری؟
31 ساله هستم.
میدانی اتهامت چیست؟
اتهامی ندارم فقط هروئین مصرف میکنم.
مگر خانم دکتر نیستی چرا هروئین؟
من دندانپزشک هستم و علاقهای به این رشته ندارم به خاطر همین در آرزوهایم سرخورده شدم و خیلی زود به دام مواد افتادم.روز گذشته نیز از بدشانسی برای خرید هروئین به یوسفآباد رفتم که همزمان ماموران پلیس سررسیدند و من دستگیر شدم و آرش فرار کرد.
آرش با تو نسبتی دارد؟
نه، او مواد فروش است. حدود دو ماه پیش خیلی اتفاقی با آرش آشنا شدم و هر از گاهی برای خرید مواد نزدش میرفتم.
پدر و مادرت میدانند که اعتیاد داری؟
پدرم 12 سال پیش به خاطر بیماری ما را تنها گذاشت. بعد از آن من، مادرم و برادر و خواهرم تنها ماندیم. همان سال من برای ادامه تحصیل به اوکراین رفتم و در آنجا مقیم شده و در رشته دندانپزشکی فارغالتحصیل شدم اما آرزویم این بود که جراح فک و صورت شوم.برادر و خواهر دیگرم هم برای ادامه تحصیل به کشور کانادا رفتهاند که خواهرم دکترای الکترونیک دارد و برادرم دکترای علوم سیاسی.
در تهران نزد چه کسی زندگی میکنی؟
مادرم در تهران است و روز گذشته وقتی دستگیر شدم به کلانتری آمد و وسایلم را تحویل گرفت.
مادرت چیزی به تو نگفت؟
نه فقط با حالت قهر وسایلم را برداشت و رفت. امروز هم که حاضر نشد برای ضمانتم به دادسرا بیاید.
کی به ایران آمدی؟
حدود هفت ماه پیش به ایران آمدم. برای بورسیه که قبول شده بودم میبایست برای مصاحبه به سفارت ایتالیا در تهران میرفتم.
به سفارت ایتالیا رفتی؟
نه گرفتار شدم. همین که آزاد شوم قید همه چیز را میزنم و زودتر به همان کشور اروپایی بر میگردم تا به کارم ادامه بدهم. مطمئن هستم میتوانم هروئین را ترک کنم.